هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

پاییز

 سلام دوستای خوبم روز عید غدیر صبح خیلی دلم گرفته بود کلا وقتی چند روز پشت سر هم تعطیله حوصله ام سر میره این پسرهاهم که یا پای کامپیوتر ن یا تلویزیون و بازی ایکس باکس پلی استیشن  صبح خواب بودن لباس پوشیدم رفتم پارک نزدیک خونه تا یک کمی پاییز و رنگارنگی درختها رو ببینم  افراد کمی تو پارک بودن چند اقا داشتن با هم شطرنج بازی میکردن و تعدادی خانم هم ورزش با وسایل و چند نفر هم پیاد ه روی میکردن رادیو موبایلم روشن کردم ضمن قدم زدن به رادیو هم گوش میدادم برنامه مخصوص عید غدیر توسط دست اندرکاران صبح جمعه ایرانی بود خیلی روحیه ام خوب شد احساس شادی کردم واقعا دست تهیه کنندگان و تمام عوامل این برنامه  اعم از مجریان و بقیه درد نکنه که لحظات شادی برای مردم فراهم میکنن  این چند وقته که تلویزیون نداشتم رادیو گوش میکردم انصافا برنامه هاش خیلی پر بارتر  از  تلویزیونه خلاصه با یک روحیه خوب رفتم تره بار مقداری خرید کردم اومدم خونه  خورش گذاشته بودم شیرین عسل بیدار شده بود گفت کجا رفته بودی براش توضیح دادم و برنج گذاشتم  گنج زندگی هم بیدار شد ناهار خوردیم باید سعی کنم حالا که بچه ها علاقه ایی به همراهی من در رفتن به پارک ندارن خودم بعضی موقع ها از این کارها بکنم تا روحیه ام تقویت بشه

انصاف

سلام حالم بهتر شده یک مقدار کارهای عقب افتاده بانکی داشتم این چند روزه انجام دادم پسر ها هم میرن مدرسه میان همچنان خودم مجبورم گنج زندگی برسونم مدرسه چون سرویسش درست نداشت فکر میکنم بعلت دوری خونه ما از مدرسه شاگرد  نتونستن  هماهنگ کنن فکر میکردم چرا من باید اجازه بدم اینها اینطور به هم بریزنم بعد دیدم من همه جور گذشت تو این زندگی کردم تا زندگی ارامی با تمام مشکلاتی که داشتم بدغذایی( شوهرم شاید باورتون نشه ما تقریبا تو این سه ماه برنامه غذایمون عوض شده و بیشتر غذاهایی که بخاطر ذاقه خاص شوهرم می پختم دیگه از برنامه غذایمون حذف شده شوهر من  مرغ ماهی گوشت خورشت  لوبیا پلو  کرفس و خیلی از غذاها رو که همه میخورن نمیخوره این اخرهایی همون دو سه جور غذایی رو هم که میخورد بهانه میگرفت که نمیتونم بخورم حالا جالب که بعداز رو شدن خیانتش من دیگه علاوه غذاهای خاص اون غذاهای دیگه هم درست میکردم مثل کرفس که لب نمیزد می شت میخورد صداش هم در نمیومد تازه فهمیدم من چقدر ساده بودم که این همه سال خودم به خاطر حضرت اقا اذیت میکردم) مادرش با وجود اینکه کارمند بودم نگه میداشتم حتی در شرایطی که احتیاج به کارهای خاص( غذای جدا- تمیز کردن چون کنترلش ازدست داده بود و۰۰۰) از نظر های دیگه  هم تا اونجا که به عقلم میرسید بهش میرسیدم حالا خودش که دست مزدم با خیانت داد خواهرش هم فقط برادرش می بینه  که هیچ دارن میکن شما ۱۷ سال از ما دوری کردید ( در واقع شاید میخوان بگن علت کارهای برادرشون دوری از اونها بوده)حال اینکه تمام رفت وامد های ما با فامیل شوهرم بوده عید گاهی مسافرت حتی برخلاف اینکه  این خانم من پا گشانکرد من برای دخترش پاگشایی کرفتم که تا مدتها شوهرش میگفت شما عین خواهر من هستید دست تون درد نکنه مارو پیش خانواده دامامون سرفراز کردید حالا زن و شوهر اینطوری میگن خلاصه که از قدیم بی خود نگفتن هر کی که افتاد هر کسی که میرسه یک لگد بهش میزنه اینها اصلا لطمه ایی که کار برادرشون به من و بچه ها زده رو  نبینن توقع دارن ما با توجه به بی خیال برادرشون نسبت به زندگی ما  رفتار ما با اون مثل سابق باشه من اصلا دلم نمیخواد تجربه من برای اونها تکرار شه تا وضعیت من و بچه هام درک کنن ولی انصاف هم خوب چیزی راستی چرا ما ادمها همه مسائل به نفع خودم می بینیم و تفسیر میکنم؟

این روزها

سلام چند روز مریض شدم  فشارم میاد پایین علتش هم اینکه خواهر شوهر دومی زنگ زده و میگه همه چیز بریز دور شما بچه دارید برید با هم زندگی کنید  برید با هم حرف بزنید میگم چه حرفی داریم بزنیم گفتم خونه بگیر گرفته میگه نه بیاید حرف بزنید درست میشه گفتم خانم محترم تا خونه نگیره تو محلی که زندگی میکردیم و حق طلاق بعنوان تضمین برای اعتماد کردن من نده من باهاش هیچ حرفی ندارم خلاصه اعصاب من داغون کرده اخرش گفتم بیین من این قدر اذیت نکنید بزارید به بچه هام برسم بیشتر  از این صدمه نبین به برادرت هم بگو بره طلاقم بده مگه حق طلاق با مرد نیست  نمیخواهد بره عدم تمکین بگیره فکر کرده اگر عدم تمکین بگیره چکار میتونه بکنه میان من کت بسته میبرن خدمت اقا روبکنم  فقط اگر بتونه این حق عدم تمکین بگیره نفقه من از گردنش ساقط میشه که از اول زندگی ایشون نفقه ایی  به من نداده  میخواهد بره اجازه ازدواج مجدد بگیره که اون همون موقع هم به من خیانت میکرد دیگه برای من شرعی و غیر شرعی کار های او ن ربطی نداره بعد هم به قول خودش اگر عرضه داشت زن و بچه هاش رو برای خودش نگه میداشت بره ببینم چه گل دیگه ایی به سرش میزنه ( در واقع چه گندی )خیلی حرفها زد میگه تو مادی چون من گفتم  که  برادرت ۱۶ سال خونه من نشست یک ریال اجاره نداد بعد از ۱۶ سال حاضر نشد یک خونه برای من و بچه هاش اجاره کنه  حال من که دارم خرج بچه ها رو میدم شدم مادی میگه برادرم ۲۰۰ تومان داده کفش خریده گفتم خانم محترم الان هفت ماهه یارانه من و این دوتا بچه میگره میخوره هنر کرده یک جفت کفش که معادل ۴ ماه یارانه بچه میشه داده کفش خریده ۰ خلاصه که پاک داغون شدم ازدستشون خدایا نجا تم    بده                       پی نوشت  مثلا  دیروز سالگرد ازدواجمون بود و پنج شنبه قبل عقدکنان و حنا بندان دوستم میگه چکار کنم تبریک بگم به خاط ر ۱۵ سال اول گفتم ولا نمیدونم من که به کل این زندگی شک کردم نمیدونم از اول هم سرمن کلاه میگذاشت یا نه شک بد دردیه ادم  ویران میکنه