هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

تحویل خونه اجاره ای به صاحبش

سلام  خیلی گرفتار بودم وسایلی که مونده بود این چند روزه اوردم  روز شنبه ۱۲ اسفند بعد اون فرصت یک هفته ایی که همسر صاحب خونه گفته بود مشکل حل میکنه زنک زدم شنبه بود گفت دنبال وام هستم بهش گفتم ببیند من نهایت احترام گذاشتم هفته پیش زنگ نزدم یکی دوروز هم که بنگاهها زنگ زدن مشتری میارن رفتم خونه رو نشون بدم که نیومدم شما هم مثل من برید قرض کنید  پول من بدید بعد هر قیمتی که خواستید اجاره بدید با این قیمت که شما گذاشتید و با توجه به طبقه چهارم بودن و دم عیدی فکر نکنم کسی پیدا بشه من از کار و زندگی افتادم یک پام این خونه اس یک پام  اون خونه گفت خوب خانم من چکار کنم گفتم والا من هم موندم چکار کنم همکارم میگن برو شورای حل اختلاف شکایت کن من اهل شکایت نیستم ولی شما چاره ایی برام نمیذارید گفت کار به اونجاها نمیکشه شما تا سه شنبه به من مهلت بدید حلش میکنم گفتم باشه روز سه شنبه گفتم زنگ بزنم خونه شون با خانمش که صاحبخانه اس حرف بزنم بچه شون برداشت گفت مادرم مریضه گفتم یعنی اصلا نمیتونه حرف بزنه گفت خیلی مریض گفتم باشه خداحافظی گردم شب به اقاهه زنگ زدم گفت  وام گرفتم فردا ساعت ۵ بعد از ظهر بیاید خونه تحویل بدید بریم بنگاه گفتم من تازه ۵ از اداره میرسم قرار برای ساعت ۶ بعداز ظهر گذاشتم فرداش ساعت ۳ زنگ زده میگه که من اومدم بانک ۳ میلیون بیشتر نمیشه جابجا کرد شما این۳میلیون بگیر بقیه اش چک میدم گفتم اولا تو شعبه تا ۱۵ میلیون میشه انتقال داد بعدش هم بزارید برای فردا چک بانکی برای من بیارید من چک شخصی قبول نمیکنم گفت باشه فردا میام بانک کارم تمام شد زنگ میزنم قرار بزاریم گفتم باشه پنج شنبه تا ساعت ۵ونیم صبر کردم دیدم زنگ نزد  گفتم دوباره من سر کارم بزار زنگ بزنم ببینم چی میگه چون میخواستم تولد خواهرم هم برم زنگ زدم میگه شما گفتید فردا من تعطیلم وقتم ازاده میگم اقای محترم من روز گفتم نگفتم که تا نصف شب کار ندارم گفت من الان میرم دنبال خانمم میام فکر کنم ساعت ۷ برسم اونجا گفتم باشه خواهر زاده ام زنگ زده گریه میکنه که چرا نیمودی گفتم میام کار دارم میخوام برم پولم بگیرم خلاصه ساعت ۷ونیم زنگ زد من و شیرین عسل( پسر کوچکم ) رفتیم خونه رو تحویل بدیم چشمتون روز بعد نبینه زنگ زدن اومدن دیدم خانم صاحب خونه و شوهرش و یک مرد وزن دیگه که درشت هیکل هم بودن اومدن  تو و شروع کردن بررسی خونه خانم معلوم بود که خیلی عصبانی یکی از پایه کابینت ها چوبش ور اومده بود ما با چسب چسبونده بودیم باور کنید غیر از یک بار که کارگر گرفتم و اشپز خونه شست بعدا من با بخار شور تمیز میکردم و ابی نمی ریختم که باعث خراب شدن کابینت شه خانم شروع کر د به داد وبیداد که اینها من دونه دونه سالم تحویل گرفته بودم از صاحبخانه قبلی گفتم اومدید دعوا یا تحویل بگیرید خوب درست میشه میگیم میان درست میکنن همین موقع اقایی که گویا شوهر خواهرش بود رفته بود سراغ پکیچ و داشت اون وارسی میکرد همین موقع من گفتم که باید هوا گیری بشه این اقا شاید حدود ۱۲۰ کیلو بود وزنش انداخت رو کابینت  که در واقع دکور روی جای ماشین ظرفشویی بود و کابینت که به یک پیچ وصل بود افتاد که خانم صاحب خانه شروع به داد و بیداد کرد که خونه من خراب کردید گفتم خانم چرا دادو بیدا د میکنید این اقا وزنش انداخت این کابینت به یک پیچ بند ولی اون به امدن و نگاه کردن فقط داد و بیداد میکرد و از اول هم که اومده بودن خواهرش میگفت شما بگید شوهرتون بیاد ما خونه رو تحویل بگیریم گفتم خونه رو به من اجاره دادن طرف قرارداد من هستم و ربطی به شوهرم نداره خواهر میگفت من وکیلم شما غش در معامله کردید شما مطلقه بودید گفتید شوهر دارم شوهرتون باید بیاد به  شوهر صاحب خونه گفتم ببیند اگر اومدید خونه روتحویلی بگیرید که هیچ اگر اومدید دعوا اون یک مسئله دیگه اس الان ۱۸ روز پول من دست شماست باید تا یک سوم می دادید که برم خونه بگیرم که ندادید زنش گفت کی گفته هرکی گفته گ۰۰۰خورده گفتم خانم مودب باشید بعدش اومد طرف من دست من محکم گرفت  ترسیدم بهش گفتم خانم ولم کن بمن دست نزن الان زنگ میزنم ۱۱۰ گفت بی ناموسی اگر زنگ نزنی تو دروغ گویی برادرت هم که اومد بنگاه با تو دروغ گو گفتم خودت و هفت جدت همه اینها که گفتی هستی خجالت بکش هرچی احترام میزارم شما گستاختر میشد گفت شما با چه جرئتی به شوهر من گفتید میرم  شورای حل اختلاف ترسیدم دوباره حمله کنه اومدم از خونه بیرون به پسرم هم گفتم بیا بریم یک مقدار کمی اثاث مثل پایه تخت و لباس اضافی وچند ظرف بدردنخور هنوز خونه بود اومدم بیرون وگفتم زنیکه روانی خواهرش اومد دنبالم که خانم نرید حل میشه گفتم من امنیت ندارم گفت خواهرم میبریم تو ماشین گفتم باشه من میرم از همسایه پیچ گوشتی میگیرم که پکیچ هواگیری کنم تحویل بدم وقتی برگشتم زنه رو برده بودن خلاصه خواهر شروع کردکه شما از اول برای دعوا اومدید بچه تون با چشمهاش مارو داره میزنه گفتم خانم محترم شما نه حق دارید ونه من اجازه میدیم راجع بچه ام حرف بزنید شیرین عسل خواست چیزی بگه گفتم مامان جان شما چیزی نگو و اون طفل معصوم هم گوش کرد بهش گفتم شما چهارنفر ادم بزرگ اومدید هرکدام هم یک چیزی میگید که ربطی به موضوع نداره من بایک پسر بچه اومدم دعوا خلاصه خواهر هم یکی به نعل میزد یکی به میخ گاهی از من تعریف میگرد گاهی هم متلک میگفت خلاصه اخرش خونه تحویل گرفتن رفتیم بنگاه اونجا هم فقط یک پسر جوان بود البته داد وبیداد خواهره که غش در معامله شده دونفر که پشت بودن اومدن خانم صاحب خونه رو هم که تو ماشین نگه داشتن اخرش ما فهمیدم همه این کارها بخاطر اینکه  من گفتم میرم شورای حل اختلاف و اینها مجبور شدن پول هر طوری شده تهیه کنن بدن ( البته اگر من میرفتم شورا فقط کارخودم طول میکشد ) چون ترسیده بودن  بنگاه هم متلکهای خواهره گاهی تحمل و گاهی هم جواب دادم اخرش هم گفتم اگر پول اورید بدید من کار دارم یک میلیون کمتر بود میگفتن برای تسویه حساب باید بمونه هرچی گفتم این مبلغ خیلی زیاده بنگاهی هم نظرش این بود که زیاد اخرش گفت چکار کنم گفتم اقا باشه بنویس شر اینها از سر من گم شده خواهر شروع کرد به اعتراض به شوهر خواهرش که چرا هیچی نمیگی گفتم خانم شره یگه گی یکمیلیون برای تسویه نگه میداره اون قبض گازی ۱۱ هزار تومان برق ۷ تومان و تلفن ۳ تومان ولی من میخوام راحت شم بنگاهی چک کپی گرفت و خلاصه امضاء کردم گرفتم  امضا صاحب خونه رو هم وقتی من رفته بودم ریموت پارگینک بیارم برده بودن تو ماشین ازش گرفته بودن نمیدونم یعنی پول اینقدر ارزش داره که ادم تمام ارزش های انسانی زیر پا بذاره من سعی کردم به هر قیمتی سر تعهدم باشم و خونه خالی کنم برای من هم سخت بود که تمام پس اندازم نقد کنم و قرض بگیریم که تو خونه ایی که صاحبش راضی نیست بمونم خواهره میگفت شما باید منتظر میوندید مستاجر پیدا میشد بعد ۱۰ روز به شما مهلت میدادن برید جایی رو پیدا کنید گفتم خانم خواهر شما پارسال تو بنگاه گفت که وقتی گفتیم برید باید برن جریمه روزی ۳۰ هزار تومان نمیخوام من هم نمیخواستم جایی زندگی کنم که صاحبش راضی نیست بعدش هم اومدیم در خونه پسر بزرگم سوار کردیم رفتیم تولد اونجا همه داشتن می رفتن وقتی اومدیم خونه یک دیازپام ۵ یک استامین کدئین خوردم (ادش بخیر هر وقت میرفتیم بهداری اداره حتی برای پا درد دکتربرامون اینها رو می نوشت ) ولی تا پنج صبح بیدار بودم نمیدونم کی خوابم برد از شنبه هم  که میام خونه واقعا اینقدر خسته ام که فقط می خوابم و غذا درست میکنم همه وسایلی که بعدا اوردم همین طور ریخت وپاش وقتی بهتر شدم جابجا میکنم  نمیدونم چرا چند ساله زندگیم اینطوری پر ماجرا شده خدا خودش ختم به خیر کنه

نظرات 16 + ارسال نظر
زیتون دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 15:50 http://zatun2002.persianblog.ir/

کلیدهای طلائی موفقیت را بکاربگیر بدون اینکه خسته بشی روزت سراسرموفقیت است یعنی صیح قران بخون ازروی ان حداقل یک سوره کوتاه وتسبیحات حضرت زهرا راهم بگو
هروقت سردرد داشتی یا شربت عسل درست کن بنوش یا یک قاشق روغن زیتون بابو بخور
سعی کن دارودرمانی نکنی داروها موادشیمیائی هستند دانش پزشکی کشورما هم مربوط به ۵سال قبل اروپا است لذا با کمترین استرس دارو مصرف نکن همان دوخوراکی ریلاکست میکند انشاءالله

سلام زیتون جان ممنون از راهنمایی هات تسبحات حضرت زهرا و حمد وسوره رو معمولا شبها قبل از خواب میخونم باید سعی کنم صبحها هم بخونم البته صبحها سوره توحید برای خودم و تک تک عزیزانم می خونم که خداوند از جمیع بلادور نگه شون داره شربت عسل حتما باید امتحان کنم دوباره متشکرم

مهتاب2 سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 09:20

عجب ادمایی بودن. خدا به هر کی خونه میده که اجاره بده ، ظرفیتشو هم بهش بده..
عزیزم غصه نخور. میدونی مشکلات با هم میان وبا هم پر میکشن ومیرن. اینو یه دوستی بهم گفت ومن میبینیم درست گفته.. امیدوارم به زودی تمام مشکلاتت با هم پر بکشن وبرن..

سلام مهتاب عزیزم ممنون از دلگرمیت واقعا برام عجیب بود ن واقعا بعضی از مردها با چه زنهایی زندگی میکنن و جالب اینکه حرف شنوی هم دارن امیدوارم زودتر این مشکلات پر بکشن خدا بخواد فعلا یک کم ارامش حکم فر شده

زیتون سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 10:21 http://zatun2002.persianblog.ir/

سلام
رشته تحصیلی من روان شناسی
اما بیشتر مطالعه ازاد درباره تغذیه وتکنیک های تقویت اعصاب دارم
سعی کن تسبیحات حضرت زهرا را معکوس صبح بخون همانطورکه پیغمبرفرموده تا اثربخش باشد
شب سه مرتبه قل هوالله
دعای اللهم اغفرللمومنین والمومنات والمسلمین والمسلمات تابع بیننا وبینهم بالخیرات انک مجیب الدعوات انک قاضی الحاجات انک علی کل شی قدیر یک مرتبه برای خوشنودی رفتگان
اللهم صل علی محمد وال محمدوصل علی جمیع الانبیاءوالمرسلین یک بار
سبحان الله والحمدلله ولا اله الاالله والله اکبریک بار که مشهور به تسبیحات اربعه است متفاوت ازتسبیحات حضرت زهرا است
شیب اینها را وصبح هم قران ومعکوس تسیبحات حضرت زهرا
یعنی بعدنمازهای ۵گانه تسبیحات حضرت زهرارا ۳۴الله اکبرمیگی صبح ها برعکس اول ۳۴سبحان الله میگی

سلام زیتون جون ممنون از محبتت انشااله تو رشته تحصیلی و کل زندگیت موفق باشی

یه مامان مهربون سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 10:22

خدا آخر و عاقبت خودت و پسرهات رو ختم به خیر کنه خیلی از رفتار اون نمیدونم اسمش رو انسان بذارم یا نه ناراحت شدم چه بی ادب تا حالا صاحبخو نه این مدلی ندیده بودم خوب مستاجر گیرش نیومده به شما چه ربطی داره اون وظیفه و تعهد داره که بعد از تموم شدن قرار داد پول شما رو بده خجالت نکشیده با چهارتا آدم گنده اومده بر علیه یه زن و بچه بعدش هم به اونچه که شوهر شما کجاست بعدشم کی گفته شما جدا شدین خوبه هنوز این اتفاق نیفتاده امیدوارم هر چه زودتر خونتون تکمیل بشه برین سر خونه زندگی خودتون تا با این آدمای....... در نیفتی ، اون باصطلاح شوهر خجالت بکشه از خودش و هیکلش که اینجوری زن و بچه رو رها کرده رفته دنبال کیف خودش اگه الان اینجا بود حالشو میگرفتم آدم اح... !!!

سلام مامان مهربان عزیز ممنون از دعات خودم هم همیشه این میگم خدا عاقبت بخیر مون کنه البته همه دوستان رو هم میدونی این روزها کسی به تعهد کاری نداره اکثرا دنبال منافع مادی هستن و اگر ریالی ضرر کنن حاضرن تمام دنیا به هم بریزن میدونی بعدا از خدا به خاطر ارامش و صبری که بهم داده تشکر کردم دلم بیشتر برای پسرم سوخت خوشبختانه شب زود خوابش برد و چون اهل فیلم دیدن فرداش براش چند فیلم و یک وسیله که شکل انگلیبردز بود خریدیم که اهنگ گوش کنه سرش گرم شه بهر حال تمام شد ولی واقعا این شوهر بی خیال بگو که حتی سراغی از بچه هاش هم نمیگیره حالا فکر کنم اگر برم شکایت کنم برای حق و حقوقمون انوقت دایه دلسوزتر از مادر میشه فعلا واگذارش کردم بخدا تابعد از عید با یک وکیل خوب صحبت کنم ببینم چکار کنم

مینا سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 18:02

اگه بخواهی فکر کنی که اون ادمهای بیشعور چی بهت گفتن که فقط خودتو عذاب دادی - اینطوری فکر کن که اونا مستاجر رو به چشم یه خرابکار نیگا می کنن - فقط منظورشون تو تنها نیستی -کلا با مستاجر ها همه همینند - حالا کمتر یا بیشتر - بعد هم بعضی ها عادت دارن موقع حرف زدن حمله کنن وفحش بدن - اون زنیکه هم از اون ادمها بوده - خودت رو ناراحت نکن - ببین الان هم تو یه مغازه میری میبینی چقدر فروشنده خوش برخورده دلت نمیاد دست خالی بیایی بیرون - یکی هم اونقدر بی ادبه دلت میخواد بالگد بزنی ویترینش رو بشکونی . حالا که تموم شد وراحت شدی . منم توی یه کتابی خوندم هیچ زمانی از روز به تاریکی سحر نیست - دقیقا تاریکترین ساعت کره زمینه - هم خورشید پایینه - هم ماه غروب می کنه - ولی بعدش یهو یه گوشه از نور خورشید که میزنه بیرون - کره زمین به اون عظمت روشن میشه - زندگی هم همینه - فکر کن خدا داره ظرفیتت رو امتحان میکنه - بالاخره یه روزی این ازمون ها تموم میشه - مهم عملکرده و قبولیته نه نمره ات . همه ماها مسائلی شبیه به این رو گذرونده ایم - برای همین میگیم تموم میشه - نترس - چیز جدید تری هم پیش نمیاد - چون خدا توی همین دوره ازمون اونقدر قوی ات میکنه که از خودت تعجب کنی . فقط از خدا کمک بخواه - دوست وشریک و همراه بی کلک .عاشقشم .

سلام مینای عزیزم ممنون از نوشته بسیار دل گرم کننده ات راست میگی یک روز همه اینها تمام میشه الان خیلی خوبم فکر کردم اینها خیال میکردن ماهی سیصد هزار تومان اجاره هم میگیرن حالا مجبور شدن پول پیش هم پس بدن بهشون فشار اومدهو مثلا از من نقطه ضعف گرفتن اذیتم کنن بعدش هم من که با اونها نسبتی ندارم ( خوشبختانه) پس ارام گرفتم و این روبه چشم دیدم که بعضی از زنها هم خیلی وحشتناک هستن

یک زن سه‌شنبه 22 اسفند 1391 ساعت 21:25 http://sozosazekzan.blogfa.com

اووووووووووووووووووه چه ادمهای پستی. چه غلطا غش در معامله.

خواهره هم روانی بوده. فک کنم ترم یک حقوق بوده توهم وکالت به سرش زده و مزخرف گفته. قرارداد به اسم شماست. مهر طلاق هم که نداره شناسنامه شما. از روز اولم به شرط زندگی با شوهرتون بهتون اجازه ندادن.
با عرض معذرت زر زیادی زده.
ولی کار خوبی کردید شورا نرفتید. فقط اتلاف وقته.

چه صحنه ای. امیدوارم زودتر خلاص بشید از دست اینا.

سلام دوست عزیز واقعا حرف مفت میزدن و خودشون هم می دونستن چون اگر کاری میتونستن بکنن حتما میکردن فقط میخواستن من اذیت کننفعلا که اوضاع ارامه من هم دیگه با اونها کاری ندارم اگر برای تسویه قبض ها بازی در اوردن و پولم ندادن بازم تهدید میکنم میرم شورا و اونها هم انکار خیلی از این موضوع میترسن فکر هم نکنم برای یک میلیون خودشون به دردسر بندازن شوهره ادم بدی نیست فقط از اون مردهاست که به معنی کامل تحت سلطه زنشه

معین چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 01:38 http://modjtanha.blogsky.com

سلام بر مادر مهربان و زحمت کش واقعا خسته نباشی باز هم لطف داری بهم.
امیدوارم زندگیت خوب و براه باشه

سلام اقا معین ممنون که سر زدید وممنون از دعاتون

قلی چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت 12:00 http://blogeh.mihanblog.com/

شما مواجه با یک رفتار بد شده اید. لازم بوده بروز مناسب بدهید. بروز مناسب هم جمله و تکنیک خود را دارد. و شما هم ناراحتی خودتان را بروز داده اید و خدا را شکر.
بایدی باید تحقق میبافت و تحقق نیافته. در صورتی که باز هم بهش فکر کنید حالا رفتار شما نا مناسب است. شما کارهاتون رو کردید.

سلام الان دیگه خوبم بهش هم فکر نمیکنم چون به مقصود خودم که گرفتن ودیعه بودم رسیدم اونا هم خوب معلوم چون مستاجر گیرشون نیومده بود اینقدر ناراحت بودن ولی یک تجربه از همجنس های خودم بود و مردی که بنده خدا فکر میکرد همه خانهما همین طور هستن و این دیوانه بازی های خانم و خواهر خانمش کاملا طبیعیه

ن پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 20:21

این طور آدما دندون آدم های خوب را می شمارند و سوء استفاده می کنند
متاسفانه خوبی به هیچ کس نیامده
ما هم هر موقع خواستیم منصف باشیم همین اذیت و ازار ها را دیده ایم متاسفانه بنگاهی ها هم فقط به فکر در آمد قرارداد هایشون هستند در حالیکه وکیل موجر و مستاجر هستند یعنی باید حداکثر دویست تومان بنگاه پول شما را نگه می داشت برای تسویه حساب و هر قبضی را موجر می آورد ایشان پراخت می کردند
شما هم در بر خورد با مردم اینقدر مظلوم نباشید که این مظلومیت اثر منفی در آینده بچه هایت دارد تو این اجتماع فعلی آدم گرک نباشد له می شود ( متاسفانه )

سلام اقای ن راست میگید متاسفانه بنگاهی فقط بفکر درصد خودشه یکی ازدوستام تعریف میکردکه دوستش خونه خریده بنگاهی گفته ۵۵ تومان رهن میره ولی تا ۴۰ میلیون هم اومده پایین کسی پیدا نشده بنده خدا نمی دونست کسری پولش چه طور جور کنه حق با شماست که نباید مظلوم بود ولی بعضی مواقع اگر کوتاه نیای ضرر بیشتری میکنی بنده خدا بنگاهی هم گفت که این مبلغ زیاده ولی من نهایتا دیدم که بهتره اصل مبلغ بگیریم این یک تومان هم فوقش یک ماه پیش اونهاست و اگر خواستن دبه کنن دوباره تهدید به شکایت میکنم ( چون واقعا اسیر شده بودم از ینگاه ها زنگ میزدن برای دیدن خونه و من برای رسیدن به پولم مجبور بودم که برام اونجا خودم و بچه ها میرفتیم گاها میومدن وگاهی هم نمیومدن الان دیگه راحت شدم )

مهربانو جمعه 25 اسفند 1391 ساعت 02:19 http://baranbahari52.blogfa.com/

زهرای عزیز میدونم که چقدر به وجود امدن این مسائل روح و جسم زحمت کشت رو درد آورده ولی یادت باشه که تو ستون خانواده تی و سلامتیت خیلی مهم و واجبه .
پس حتما مواظب خودت باش.. امیدوارم سال جدید برات شادی و برکت و سلامتی بیاره

سلام مهر بانو عزیز خوشبختانه همون یک شب بود دیگه دیدم به هدفم رسیدم مواظب خودم هستم این چند روز استراحت کردم گفتم اگر خونه بهم ریخته باشه بهتر ه تا خودم خسته ومریض کنم مهر بانو عزیز میدونی دست تنها بچه داری کردن چقدر سخته بخصوص دوتا پسر نوجوان که غیر از خودم هیچکس تحملشون نمیکنه با توجه به اوضاع زندگیمون پسر بزرگم خیلی شکننده شده یک ساعت خوبه درست همون موقع عصبانی میشه بخاطر همین سعی میکنم که مواظب خودم باشم ممنون که بفکرم بودی من هم برای تو و دختر گلت سال جدید سرشار از ارامش و خوشبختی و سلامتی و۰۰۰ ارزومیکنم

رضا شنبه 26 اسفند 1391 ساعت 07:25 http://neyshaburboy.blogfa.com

سلام زهراجان خیلی خانمی وبا حوصله انشا... خدا توانتو صدچندان کنه مطالبتو کامل خوندم کاش میشد بتونم برات کاری انجام بدم خوشحال میشدم تا به یک خانم باوقار ومتین کمک کنم .موفق باشیدپیشاپیش سال نو شما وگل پسرتون مبارک

سلام اقا رضا ممنون از لطف شما همینکه که وقت گذاشتید و مطالبم خوندید و نظر گذاشتید ازتون متشکرم خدا اجر نیت خیرتون برای کمک به یک همنوع بهتون به بهترین شکل بده من هم براتون سال خوب و سرشار از خوشی و۰۰۰ ارزو میکنم

یه مامان مهربون یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 14:36

زهرا عزیزم پیشاپیش سال نو را به شما و گل پسریهات تبریک میگم امیدوارم سالی پر از شادی و امید و روزهای آرامش و طلایی داشته باشین پر از خنده و روحیه تازه.

سلام مامان مهربان من هم برای شما و دختر گلت که روز بروز خوشگلتر میشه سالی پر از خوشی سعادت سلامت و ارامش ارزو میکنم

بارونی دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 11:26 http://zendegiyeman12.blogfa.com/

سلام عزیزم. نمیدونم چرا بعضی از آدم اینقدر دور از جون نفهم بازی درمیارن. ولی بازم خداروشکر که از شرشون خلاص شدی.
سال نوت هم پیشاپیش مبارک. ایشالا امسال خونه دار بشی از دست این صاحبخونه ها راحت بشی.

سلام بارونی عزیز خوب خوشبختانه تمام شد واقعا از دستشون راحت شدم میدونی عزیزم من برای اولین بار تو عمرم سال گذشته اجاره نشین شدم و از بخت بد گیر یک همچین صاحب خونه ایی افتادم ممنون از ارزوت انشااله که همه یک خونه برای خودشون داشته باشن من هم سال نو تبریک میگم و بهترین ها برات در سال جدید ارزو میکنم

صمصام دوشنبه 5 فروردین 1392 ساعت 15:02 http://samsamshiraz.blogfa.com

با سلام خدمت خواهر گلم .ممنون که یاد داداشت هم هستی .زهرا جان خواهرم تو باید تو این دنیا گرگ باشی نزاری کسی حق تو بخوره حالا هرکی میخواد باشه .هرچه سکوت میکنیم بیشتر زجر میکشیم .من درکت میکنم میدونم چی کشیدی .ولی نزار بیشتر از این زجر بکشی پاشو یا علی بگو و مثل یه شیر زندگی را ادامه بده مثل مادربزرگ من که 80سال با شرف و با افتخار زندگی کرد حتی طلاق نگرفت .مادربزرگ من وقتی بیست ساله بود و سه فرزند داشت پدربزرگم عاشق یکی دیگه که اونم فرزند داشت شد و رفت و رهایش کرد و بخاطر اون خانم چقدر کتک خورد زجر کشید قالی بافی کرد و کارهای دیگه ولی بچه هاش را با چنگ و دندون بزرگ کرد و پدر بزرگم اون زن را هم رها کرد و بعداز اون چندتای دیگه را هم بدبخت کرد ولی با این حال مادربزرگم که اسمش شیرین بود با اینکه دوستش داشت ولی ازش طلاق نگرفت و تا آخرعمرش نه حلالش کرد ونه باهاش زندگی کرد همین یک ماه پیش ما را تنها گذاشت و رفت دلم براش تنگ شده خیلی زجر کشید الان که مینویسم زهرا جان با گریه مینویسم چون مهربون بود دلش برای همه میسوخت .پدربزرگم بارها اومد بخوابش تا حلالش کنه ولی حلالش نکرد 66سال تنهایی خیلی سخته .مثل شیرین من باش با غیرت با سیرت .من به تو و خواهرایی مثل تو افتخار میکنم .اون به حلالیت تو نیاز داره عجله نکن یه روزی بپات می افته که دیگه خیلی دیره .همین دنیا تقاس میده و اون زن هم رهایش میکنه .هم پدر باش هم مادر برای بچه های خواهرم چون من همیشه دوست دارم دایی باشم .

سلام برادر صمصام ممنون از لطفتون واقعا زنهایی مانند مادر بزرگ شما مایه افتخار همه ما هستن با داشتن شرایط سخت اجتماعی واقتصادی بچه های خوبی رو تحویل جامعه دادن من هم تمام سعی ام دارم میکتم که بچه هام خوب بزرگ شن در مورد طلاقم می دونید متاسفانه قوانین ما طوری که من اگر طلاق نگیریم حتی برای یک مسافرت زیارتی هم احتیاج به اجازه شوهر دارم بخاطر همین دارم فکر میکنم اگر جدا شم حداقل می تونم سفر مکه ام که دوسال در اومده برم ولی راستش بخواهید حوصله جنگ و دعوارو ندارم به طلاق توافقی هم که اون راضی نشد نشسته من بمیرم ارث من بهش برسه ادم هم اینقدر پست باوجود اینکه زندگی من و بچه ها رو به اتش کشید من راضی به مرگش نیستم ولی اون برعکس در مورد رها کردن اون زن همین الان هم شوهرم داره تقاص پس میده چون تک وتنها تو یک خونه متروکه داره زندگی میکنه اون زنه فقط ازش پول میخواهد و تو خونه اش که خود شوهرم براش اجاره کرده راهش نمیده فقط من موندم که شوهرمن دلش به چی خوش کرده بهر حال خدا بزرگه توکل میکنم به خدا و میخوام که برای من و بچه هام هرچی به صلاحمون هست رقم بزنه

سارا دوشنبه 5 فروردین 1392 ساعت 18:33 http://hametalasham.blogfa.com

آفرین بر خودساخته ای مثل شما
کیف کردم
ایشالا یه خونه بزرگ بخری خودت اجاره بدی به مستاجرای خووووووب
سال نوت مبارک خوشحالم از پسشون بر اومدی آدمای غیر منطقین دیگه با این آدما سلامی و السلام

سلام سارا جون ممنون از لطفت سال نو شما هم مبارک

مسعود جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 08:37

مرده شورش ببرن زنکه آشغال عوضی خیالت راحت اینطور آدما جاشون تو خونه سالمندانه یا اینکه آخر عمری بوی کثافتشان تا 10تا خونه انورتر میره غصه نخور خدای شما هم بزرگه خواهرم

سلام اقا مسعود ممنون از همدریتون الحمداله الان خونه جدید ساکن شدیم و اوضاعمون خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد