هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

اتفاقات این مدت

سلام دوستان عزیز امیدوارم ایام به کام باشه عید سعید فطر بر همتون مبار باشه ( با تاخیر) این روزها اینقدر گرفتار کارهای اداره و خونه هستم که دیگه نمیرسم  چیزی بنویسم راستش حوصله هم ندارم  فقط تواداره اینترنت دارم که با ساعت کاری کم و تعداد زیاد ارباب رجوع امکانش نبود دلم میخواست راجع خیلی چیزها بنویسم زندگی عمه ام که بی شباهت به خودم نیست و000 ولی یک کمی از اتفاقات اخیر بنویسم شاید سبک شدم از مسافرت که اومدم درگیر درست کردن خرابی دستشویی که هنوز هم کاملا کارش درست نشده چون اقایی که صاحبخونه معرفی کرده بود اومد سیفون  قطع کرد وجاش سیمان کرد و رفت گفت تو یک فرصت مناسب میاد درستش میکنه بعدش هم یک بار دیگه که من بعداز یک هفته دستشویی شستم و چند افتابه اب ریختیم که دوباره همسایه پایینی گفت اب داده دیگه سعی کردیم کمتر اب بریزیم دیگه همسایه پایینی هم اعتراضی نداره با صاحبخونه صحبت کردم قرار دوستش بیاد هنوز هم خبری نشده خودم هم از هفته پیش حالم خوب نیست دوشنبه قبل صبح که بیدار شدم دیدم سرم گیج میره اداره نرفتم تا ظهر که خواستم برم دکتر رفتم دست وروم بشورم که وقتی خواستم بیام بیرون دستگیره در که گرفتم همه جا سیاه شده تنها فکری که تو سرم بود در باز کنم بیام بیرون که یک موقع به خودم اومدم دیدم کف دستشویی روی زمین نشستم نمیدونم چقدر اونجا بود چند دقیقه اومدم بیرون ( از اون روز میخوام برم دستشویی وحشت دارم) و تا ساعت دو  تو هال افتاد م نا نداشتم باشم پسر کوچکم ساعت 2 اومد و یک ناهار گرم کردم خوردم دکتر هم نتونستم برم فردا که رفتم اداره دیدم بازم حالم خوب نیست رفتم بهداری فشارم 9 روی 7 بود برام سرم و تعدادی امپول نوشت همانجا برام تزریق کردن  این چند روز تعطیل هم استراحت کردم البته یک بار دیگه هم رفتم دکتر معمول نشد چرا فشارم اینقدر پایین هست البته امروز بهتر شدم 5/10 روی 7 بود دیگه جونم براتون بگه دعوای برادر ها بود نمیدونم چرا این پسر بزرگ من اینقدر خودخواه شده نمیدونم ژنتیکی میخواد برادر کوچکش مثل یک برده باشه والبته اون طفلک هم خیلی رعایت میکنه مثلا ساعت 12 میاره قفس پرنده اش میزاره جلوی برادر کوچک و اون میشنه تمیز میکنه یا ساعت یک شب میخواد بره از باغچه برای گربه دوستش که اورده خونه برای مدتی نگه داره خاک بیاره باز این دنبالش راه میافته میره  دو هفته پیش بود که پسر بزرگم پیشم نشسته بود باهم تلویزیون نگاه میکردیم داشتم موهاش نوازش میکردم پسر کوچکم هم تو اتاقش بود یک دفعه دیدم  صداشون از اتاق میاد اصلا متوجه نشده بود کی پاشده رفته اتاق برادرش گفتم با هم کنار میان مداخله نکنم چند لحظه بعددیدم پسر کوچکم کمک میخواد رفتم اتاق دیدم انداخته اش گوشه اتاق و بیرحمانه زیر مشت ولگد گرفته بزور اوردم بیروم میگفت بهش میگم بیا با هم دوست باشیم میگه نمیخوام برو بیرون بهم حمله میکه هرکاری کردم وهر چی گفتم فایده نداشت دوباره حمله کرد طرف اتاق دوباره رفتم جداشون کنم نربان برداشت پرت کرد سمت برادرش دیگه داشتم دیوانه میشدم به کوچکه گفتم برو بیرون اونم رفتم ولی این یکی دوباره دنبالش رفت من هم رفتم جدا کنم که خودم پرت شدم و سرم نمیدوم خورد به کجا من هم خودم زدم به کولی بازی که سرم سرم خلاصه هردو رفتن اتاق هاشون بعد اومده میگه همین که هست ازاین به بعد من هم گفتم اگر یک بار دیگه دست رو برادرت بلند کنی زنگ میزنم 110 بیان ببرنت از اونجا زنگ میزنم پدرت بیاد ببره با هزار مصیبت دارم زندگی میگردونم که تو اینطوری کنی چیزی نگفت رفت بخاطر شرایط خاصی که داریم زیاد نمیتونم باهاش قهر باشم بعد از یکی دوروز که محلش نذاشتم سر رفتن دوستش به امریکا راه انداختن اون باهاش اشتی کردم بعد هم متوجه شدم که گربه اون برداشته اورده خونه میگه یکی از دوستاش قرار بیاد ببره برای خواهرش خلاصه اوضاعی داریم  البته الان از پنج شنبه برداشته گربه با خودش رفته ویلا عمه اش گویا عمو وزن عمو هم که قرار بوده برن خونه خواهر زن عموش که شهرستان ولی تو راه دعواشون شده وبرگشتن رفتن ویلای عمه ( نمیدونم دعوا مردم چه جوری که فقط جای رفتن عوض میشه) از همه بدتر تو اتاق پسرم سیگار پیدا کردم اعصاب خورده البته چند بار بهش گفتم که شب از اتاقش بوی سیگار میاد ولی میزد زیرش بچه خیلی گنجکاویی نمیدونم این دوستش که رفته امریکابهش داده چون یکش کاپیتان بلاک( که البته بسته اش باز نشده) و  drum original ed directive  که تهش یک کم بود ( لطفا اگر اطلاعاتی در خصوص اینها دارید بهم بگید) دیروز هم رفتم دیدن مادرم که نبود رفته بود خونه خواهر کوچکم رفتیم اونجا مامانم با دختر خواهر داشت میرفت پارک ما هم باهاشون رفتیم من و شیرین عسل و بعد از شام اومدیم خونه0

نظرات 21 + ارسال نظر
ن یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 15:31

پسر بزرگت که سرکش شده علتش بلوغ است معمولا در سن 16 هفده سالگی پسر بچه ها کمی شر می شوند بعدش هم دو باره بصورت معمول به زندگی ادامه می دهند
و اینکه اسمش علیرضا است
خانمم همیشه میگه بچه هایی که اسمشون علیرضا است شر هستند
تنها راه علاج دستشویی در آوردن کاسه و دو باره قرار دادن آن است و همچنین ایزوگام یا قیر گونی کردن مجدد است
پایین بالا شدن فشار خطرناک است که باید بررسی شود
ولی افت فشار به علت مشکلات روحی است که اون هم با شرایط شما می خواند
در مورد سیگار خیلی سخته چون شروع هر بی بند و باری و اعتیادی اول منشا اش همین سیگار است
فکر کنم باید با یک مشاور در مورد صحبت کنی

سلام اقای ن میدونم یک مقداری زیادی مربوط به سنش و دوران خاص بلوغ البته این بچه من از اول هم بچه نارام و اذیت کنی بود با این مشکلاتی هم که تو خانواده بوجود اومد مسلما روش تاثیر بدی گذاشته نهایت سعی ام میکنم که باهاش مدارا کنم اسمش مسعود ولی از همون بچگی که چند ماهش بود یک دفعه میدیدی یک ساعت داره گریه میکنه و بعد خودش ساکت میشد حالا تو اون یک ساعت من از دارو و راه بردن 000 انجام میدادم که ساکت شه اخرش هم علتش نفهمیدم الان هم در اوج خوبی وخوشی یکدفعه به یک بهانه واهی شروع میکنه به بداخلاقی و حاضر هم نیست بیاد پیش مشاور افت فشارم خودم فکر میکنم عصبی باشه مشاور حتما باید بصورت جدی بذارم تو برنامه ای زندگیم 0 در مورد دستشویی درست همون کاری که شما میگید ولی متاسفانه الان میفهم که ادم اختیار جایی که میشینه نداشته باشه چیه اگر دست خودم بود همون هفته اول این کار میکردم برام دعا کنید بخصوص در مورد بچه ها خدا کمک کنه تا بچه های صالحی بار بیان

شیرین امیری یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 18:42

وای زهرای عزیز همیشه نگران دوران نوجوانی جوانی پسرا م هستم خدا به دادمون برسه
امیدوارم به خیر بگذره

سلام شیرین جون من هم همیشه نگران این دوره اززندگی بچه ها بودم با این مشکلاتی که شوهرم بوجود اورد و این بچه رو درگیر کرد این دوران برای اون و من سخت تر کرد برام دعا کن امیدوارم همشیه زندگیت از شادی و خوشی لبریز باشه

خرید اینترنتی یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 20:57 http://javanbazar.com

سلام دوست و همکار عزیزم سایت بسیار خوب و عالی دارید
و اگر ازش پشتیبانی بیشتری کنید خیلی عالیتر میشه.
دوست عزیزم من مایل به تبادل لینک با شما هستم
همکار عزیزم در صورتی که با تبادل لینک موافق هستید حتما به سایت من که سایت خودتون هست تشریف بیاورید
و بگید با چه نامی لینکتون کنم و اگر مایل به تبادل لینک بودید من را با عنوان

خرید اینترنتی

لینک کنید.

هم اکنون سایت من (رتبه در گوگل 3) . خوشحال میشوم به سایت من یک سری بزنید و نظر زیبا تون را بگید

هم اکنون آمار روزانه سایت من بین 2000 تا 3000 هست.

http://javanbazar.com

منتظر نظر زیباتون هستم. یادت نره حتما بیا...

سلام با همین نام هزاران زن مثل من لینک کنید چشم من هم با خرید اینترنتی لینک میکنم

نمیدونم چی بگم فقط میدونم با دعوا درست نمیشه.
بابت سیگار هم با یک مشاور صحبت کن حتما درست راهنماییت میکنه.
بیشتر مواظب خودت باش.
یه جوری به پصسر بزرگه بفهمون که اگه قراره شما خرج و زحمتش رو متقبل بشی باید تابع قوانین خونه شما باشه.
خدا کمکت کنه پسر بزرگ کردن خیلی سخته.

سلام مهربون عزیز میدونم با دعوا درست نمیشه ولی بعضی کارهاش باعث میشه که عصبی بشم واقعا برام دردناک که این بچه حقی برای برادرش قایل نیست ولی پیشنهادت خوبه باید مشخص کنم که وقتی من دارم زندگی تامین میکنم باید قانون هایی رو هم رعایت کنه

[ بدون نام ] دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 08:50

سلام زهرا جان امیدوارم الان حالت خیلی بهتر شده باشه و حداقل از نظر جسمی خوب باشی خیلی ناراحت شدم پستت رو خوندم این دعواهای بچه ها که همیشه هست ولی این کارهایی که بردار بزرگه میکنه جای تامل داره کاملا حست میکنم و میدونم چه فشاری روت هست ولی لطفا قوی باش و صبوری کن و یه وقتی پیدا کن و پیش یه مشاور برو شاید بتونه بهت کمک بکنه امیدوارم بتونی از پس این مشکلات بربیای بزرگ کردن یه بچه خیلی سخته دست تنها دیگه چه برسه دوتا اونم پسر برات آرزوی آرامش میکنم از حالت مارو بی خبر نذار و مراقب خودت باش.

سلام دوست خوبم الان بهترم فکر کنم بیشتر فشار عصبی علت افت فشار م بوده مشاور حتما میرم فکر کنم یادت رفته اسمت بنویسی البته اسم مهم نیست مهم اون احساسی که از نوشته ها شما دوستان خوب بهم دست میده و انرژی مثبت کسب میکنم

ملی دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 10:47

خیلی هواست باشه برو کشیک بده ببین چیکار میکنه نکنه خدای نکرده کار از کار بگذره
در مورد این عصبانیتش و کارهاش و سیگارش حتما با یه مشاور حرف بزن نذلر بچه ات خدای ناکرده قربانی دعوای تو و شوهرت بشه با پدرش هم حرف بزن شاید برا بچه اش یه کاری بکنه

سلام ملی جون با همین کشیک کشیدن ها متوجه شدم و اتاقش گشتم حتما باید برم پیش مشاور تمام نگرانی همینه ملی جون از پدرش نمیتونم کمک بگیرم نهایت کاری که وقتی هم با هم زندگی میکردم میکرد این بود که تلفن برمیداشت به برادرش گزارش میداد و بعد تو کل فامیلشون پخش میشد برادر متاسفانه بجای راهنمایی یا هرکار دیگه ایی خبرگزاری فامیل بود

ساراازکرمانشاه دوشنبه 21 مرداد 1392 ساعت 21:33

سلام ...حال شماخوبه؟طاعات قبول وعیدماضی مبارک
خواندمت
یعنی عاشق خواندن دغدغه هاتونم ...خداکمکت کنه

سلام سارای عزیزم عید تو هم مبارک طاعات هات قبول حق متشکر م که وقت میزاری قصه غصه های من میخوانی برام دعا کن

یه مامان مهربون سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 13:11

خودمم از ننوشتن اسمم تعجب کردم!!!!!!!!

سلام مامان مهربون اصلا فکر نکردم تو باشی فکر میکردم مینا باشه امیدوارم خوب وخوش در کنار دختر گلت باشی

ساراازکرمانشاه سه‌شنبه 22 مرداد 1392 ساعت 19:25

توی دنیا دوست های خوب محدودن
ولی دوستایِ خوب ، دنیایِ نامحدودن

سلام ممنون از این همه لطف ومهربون تو نازنین

زری بانو چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت 14:56 http://samsam1356.blogfa.com

من اگر فکر کنم همیشه برنده ام

با اولین شکست همیشه بازنده خواهم ماند.

شکست پذیرفتنی نوعی برد است...

سلام همیشه میخونمت ولی آنچنان تجربه ای ندارم که نظری بدم فقط از خدا مخوام که یاروهمراه تو و گل پسرات باشه

samsam1356.blogfa.com

سلام زری بانو عزیز درسته زندگی تشکیل شده از پیروزی و شکست های متعدد و کسی میتونه پیروز میدان باشه که تحمل شکست ها رو داشته باشه ومقاومت کنه ممنون که میخوانی و نظر میدی بهترین دعا برام کردیم من هم امیدوارم خداوند همواره پشتیبان تو وخانواده ات باشه ( برادر صمصام و بچه گلت)

رویابانو چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت 21:54 http://royabanoo.blogfa.com

پسرت تو دوران بلوغ هست که این کارا رو میکنه اما در مورد خشونت و سیگار کشیدنش بهتره با یه مشاور صحبت کنی و تا دیر نشده یه چاره ای براش پیدا کنی.

سلام رویا جون پسرم علاون بر بلوغ این ماجراهای پدرش و اون خانم و خوندن اس ام اس های وحشتناک و رعایت نکردن پدرش که اون فقط یک پسر 15 ساله (2 سال پیش) وقت گرفتم برم پیش مشاور اگر بتونم راضیش کنم با هام بیاد که عالی میشه البته این مدت خوشبختانه دیگه بوی سیگار نیومده و خودش هم از خونه خیلی کم میره بیرون پس نمیتونه بصورت عادی براش در امده باشه خیلی بچه کنجکاویی پنج شنبه رفتم بودم شهروند روغن حیوانی نیم کیلویی داشت خریدم تا اوردم خونه یک قاشق برداش فوری خورد ببین مزه اش چه چطوری کلا هر وسیله هم که برای خونه میگیرم زود میاد همه زیر وبم اون درمیاره همین من میترسونه امیدوارم خدا خودش کمک کنه من خیلی رعایتش میکنم میدونم که دوران حساسی داره میگذرونه

ساراازکرمانشاه پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 14:39 http://www.dokhtarechagh.mihanblog.com

خدایم را دوست دارم چون وفادارترین است
و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم . . .

سلام سارا جون بهترین دعا رو در حقم کردی خدواند نگهدار تو وعزیزانت باشه

زیتون جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 18:13 http://zatun2002.persianblog.ir

سلام زیتون عزیز خبری ازت نیست امیدوارم خوش وسلامت باشی

مینا دوشنبه 28 مرداد 1392 ساعت 17:16

چند روز کامپیوتر نداشتم - ببخشید که دیر بهت سر زدم - عوامل تنش زا رو از دور وبر پسر بزرگت دور کن. ظرفیت بچه ها با هم فرق می کنه پسر کوچیکت رو باخودت هم اتاق کن - بذار مدتی پسر بزرگت تنها باشه - ولی بهش بگو من هر چند وقت یکبار میام تو اتاق تو میخوابم و باهات هم صحبت میشم تا تنها نباشی-وانمود کن که از اینکه تنها میشه ناراحته و تو به همین دلیل باهاش هم اتاق میشی .نذار فکر کنه که عنصر مزاحمی شده - گاهگاهی به بهانه خواب عصر یا شب برو تو اتاقش و بگو همیشه دلم میخواست !!!! با تو هم اتاق باشم و خودمون دوتایی تنها باشیم تا بتونم باهات دردل کنم (عین همین جملات رو به پسر کوچیکت هم بگو (ایکون ادم موذی ) بهش بگو تو تاحالا کوچیک بودی !!!! ولی حالا که برای خودت مردی شدی دلم میخواد از کار و اینده خودمون و برادرت و ووو باهات حرف بزنم و درد دل کنم و جملاتی از این قبیل . هر مشکلی که تا حالا باهاش روبرو بوده مشکلی نیست که بشه با یکی دو توصیه حلش کردو نسخه پیچید - زمان لازم داره . بعضی ها دیر به بلوغ فکری میرسند- بذار از این دوره بحرانی بدون درگیری حتی با برادر کوچیکش رد بشه و به خودش بیاد .باید با سیاست وتدبیر زندگی تو پیش ببری- مسائل این مدلی چیزهایی نیستندکه فکر کنی با وجود پدر حل می شوند- اینها سیاست های مادرانه میخواد چون پدر ها کمتر در جریان کارهای خونه و بچه ها هستند. منم این مشکلات رو با بچه هام داشته ام ودارم - هنور گاهگاهی به طرف هم براق میشوند مثل گربه - ولی می پرم وسط و حلش می کنم دیگه اینا اختلاف سلیقه و برتری جویی شخصیتی شان است نه بحران .

سلام مینای عزیزم ممنون از راهنمایی های خوبت مینا جون من همین الان هم با پسر کوچکم هم اتاقم و پسر بززرگم اتاق مستقل البته چون در حمام تو اتاق اونه ما گاهی میرم اونجا بعلت داشتن مرغ مینا و جدیدا گربه که هنوز هم میهمان ماست من نمیتونم برم اونجا برای خواب و لی اکثرا با هم حرف میزنیم و برای با هم درد دل میکنیم ولی متاسفانه این پسر من هیچکس قبول نداره میدونم که با حوصله به خرج بدم ولی گاهی اوضاع بد جوری از دستم در میره در حرف زدن و تجزیه تحلیل و راه حل دادن مثل یک ادم عاقل و معقوله ولی در عمل مثل یک بچه شر 5 ساله اس پریشب یک زنجیر که مال برادرش بود برداشته بود و سر به سر اون میذاشت رفت اتاق برادرش و پسر کوچکم که من بهش اشاره کردم نرو دنبالش نرفت زنجیر چرخندونه بو دخورد به لامپ و یکدفعه دیدم که لامپ ترکید واقعا یک لحظه فکر کردم این همون پسر کوچولویه که همه رو عاصی میکرد ولی خودم صبوری بخرج میدادم کاش صبوری اون موقع هنوز داشتم امیدوارم زودتر به بلوغ فکری برسه

ساراازکرمانشاه سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 19:02 http://www.dokhtarechagh.mihanblog.com

یه بغل گل های لاله ، سبدی پر از ستاره
می فرستم واسه دوستم ، که دلش مثل بهاره
.

متشکرم سارای گلم

زیتون چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 20:33 http://zatun.blogsky.com

سلام
ان حالت سرگیجه که برایت پیش امده نشاندهنده کمخونی است
ماست بابرنج نخور
موز نخور
سردی زیادی نخور
هندوانه اگرخوردی کنارش خرما بخور
خوراکی خون سازبخور مثلا شب ها ۵عددبادام درختی بخور
تخم مرغ محلی بخور
کره وروغن گاوی یا گوسفندی که ازشیرتهیه شده بخور ب ۱۲دارد درمان کم خونی است
جگر هم ب۱۲دارد
شب ها شیررا اگرباخرما بخوری مفیداست
صبح به هیچ وجه پنیروشیرنخور بلکه عسل یا شیره انگور شربت ک بنوش

سلام زیتون عزیزم ممنون از راهنمایی های خوبت جدیدا روغن حیوانی خر یدم امیدوار م برام خوب باشه خرما هم معمولا میخورم شیره انگور دار م حتما درست میکنم راستی من کلستر ول وتر ی گلسیر ید هم دارم وجکر وخیلی چیز های مفید نمیتونم بخور م ر اهنماییم کن

زیتون چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 20:43 http://zatun2002.persianblog.ir

روش تربیتی است را کارامدکن پلیس ۱۱۰میبردکنارمعتادها وچاقوکش ها هرخلافی رایادمیگیردبلوف هم بزنی میدوند توجه نمیکندازسبک پیغمبراستفاده کن
میفرماید مویزبخورید اخلاقتان نیکومیشه
اینکه هم خودت اینطوری وهم پسرت انطور نشان میده برنامه غذائی اتان اشتباه است ازکوزه همان برون تراود که دراوست
همیشه انقدرخوراکی گرم وخشک هم خودت هم بچه ها بخورید که هیچ موقع ادرارتان مثل اب بی رنگ نباشد این سبب میشه بدن عفونت نداشته باشد وپرخاشگری نکنید
خوراکی ها دراین ادرس هست پرینت کن
دنبال کن تا مسلط بشی اگرسوال هم داشتی بنویس تا به نتیجه برسی وپیشرفت کنی انشاءالله
ماست بابرنج یا مرغ انسان را پرخاشگرمیکندصبح شیرولبنیات خوردن انسان را سگ اخلاق میکندچای زیادخوردن انسان را شرمیکند شیرینی جات قنادی انسانر اوحشی میکند

زیتون جون فقط تهدید بود که خوشبختانه موثر افتاد مسلما این کار هیچوفت نمیکنم معمولا غذاهای گر م میخور یم چون سر د ی به مزاجم سازگار نیست لطفا بر ای ارامش اعصاب خور اکی های که لاز م برام بنویس سخت احتیاح د ار م

سلام صبح آدینه مبارک
پیشکش امام زمان عج...
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

سلام سا رای گلم من هم تولد امام زمان تبر یک بهت تبریک میگم قر بون محبتت

قلی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 19:01 http://blogeh.mihanblog.com

سلام
ای داد از زندگی.
پسر بزرگ منم اسمش علیرضاست و لی پسر کوچیکه شر تره آقای ن مارو ترسوند گفت علیرشا ها شر هستند.
در مورد سیگار به آرامی و غیر محسوس مراقبت کن و نباید به مرحله دم و دود پایین دادن برسه . با مشاور صحبت کنید. و بچه را متوجه وضعیت خانواده و مسئولیت هاییی که باید به عنوان مرد خانواده داشته باشد بکنید.

سلام اقای قلی شر بودم فکر نمیکنم ربطی به اسم داشته باشه پسرها کلا کمی شر رات تو ذات شون هست ولی وضعیت زند گی ما این مسئله ر و تشدید کر ده در مورد سیگار خوشبختانه دیگه چیزی پیش نیامد حتی دو سه روز پشت سر هم از خونه بیرون نر فت بهرحال برام دعا کنید بزر گ کردن دوتا پسر نوجوان اونم تو این زمانه دست تنها سخته درمورد مشاور وقت گر فتم امروز هم یکی از معلم هاش دیده بود واونم بهش پشنها د کر ده که بر ه پیش مشاور اگر نیاد هم خودم تنها میر م توگل به خد ا

ساراازکرمانشاه چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 21:01

چه درونم تنهاست و در این تنهایی

شاخه ی خشک نگاهم گل چشمانت را می جوید

سارا جوون مسافرت بودم چشم میام بازم قربون محبتت

ساراازکرمانشاه پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 22:27

قارقار خبردار ، دلم شده بی قرار / دلمو نبر اینجوری ، دوستت دارم بدجوری

متشکرم سارای عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد