هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

ابان ماه

سلام دوستان خوبم از اخرین باری که اینجا اومدم اتفاق هازیادی افتاده بدترینش فوت عمه عزیزم بود من دوتا عمه داشتم یکی همون عمه طیبه بود که 12 سال پیش فوت کرد و عمه گرجی که 2 ابان از دنیارفت خیلی ناراحتم چون خیلی دوستش داشتم این اخریها هم به خاطر مشکلات زندگیم و مشغله زیاد نتونستم زیاد ببینم دلم میخواست چند روز بیارم پیش خودم که نشدواقعا چقدر زود دیر میشه خدا بیامروزه هرچی خاطره دارم ازش خوب وشیرین شبهایی که میامد خونه ما تا صبح برامون از همسایه هاش و موضوعات دیگه تعریف میکرد وما میخندیم کلا زن ارام و ساکتی بود و از ظاهرش نمیشد فهمید چقدر شیرین و دوست داشتنی  عمه من دختر نداشت دوتا پسر داشت و با عروس کوچکش زندگی میکرد چون خونه اش داد ساختن و به هر کدام از پسر ها یک طبقه داد و خودش عملابی خونه شد خدا این عروس کوچک رو خیر بده که این سالها ازش نگهداری کرد امیدوارم کم کم ارام بشم از وقتی عمه رفته یک دل درد عجیبی پیدا کردم دکتر هم رفتم  اول گفت عفونت اداری که ازمایش نشون داد که اینطو ر نیست البته من انتی بیوتیکم قطع نکردم ولی چند روز دیازپام خوردم الان خیلی بهترم 15 مهر ماه هم رفتم پیش مشاور کلا روی کارهایی که کردم صحه گذاشت و گفت که بحران خوب کنترل کردم و باید با گنج زندگی مدارا کنم چون تو سنی که کمترین همکاری رو میکنه و شمارش رو هم داد که اگر مشکلی پیش اومد باهاش تماس بگیرم و درمورد گربه هم گفت که خیلی خوبه که سرش با اون گرم شه داشتم بااین میهمان ناخوانده  کنار میامدم که  پسرم گفت کردنش غده در اورده رفتیم دکتر داخلی گفت چیزی نیست غده چربی ولی اگر میخواهید پیش یک متخصص پوست یا جراح عمومی هم برید دکتر پوست یک دوره انتی بیوتیک نوشت و گفت اگر کوچک تر نشد برید پیش جراح عمومی یک دبیر زبان داره که خیلی باهم عایق اند اون هم متوجه غده شده بود یک دکترجراح عمومی تو بیمارستان لاله معرفی کرد وقت گرفتم رفتیم دکتر معاینه کرد گفت پخش شده قلبم ریخت بعد گفت گربه یا طوطی دارید گفتم گربه و مرغ مینا داریم گفت این توکسوپلاسموزگرفته که از این حیوانات باید مراقب باشید خود به خود هم خوب میشه البته ازمایش داد که اگر میزانش بالا بود دارو استفاده کنه ولی الان نزدیک سه هفته اس من موفق نشدم این بچه رو ببرم ازمایش بده تو بیمارستان گفت بریم نزدیک خونه حالاهم هر روز میگه فردا امروزش حالش نیست گربه و پرنده هم حاضر نیست رد کنه موندم باهاش چکار کنم از یک طرف مشاور راست میگفت این گربه باعث شده خیلی ارام بشه تصمیم گرفتم گربه ببرم دکترکه خودم مریض شدم  خبر دیگه اینکه خواهر شوهر بزرگم از المان از پیش پسرش برگشته چند روز پیش زنگ زده بود و گله میکر د که بهم زنگ نمیزنی چرا دست رو دست و پا روپا گذاشتی و هیچکاری نمیکنی برو طلاقت بگیر و طبق معمول کلی از خواهر و برادرهاش نالید قبلا هم بهش گفته بودم که بره دنبال یک کار  خیریه بصورت دواطلب چند روز در هفته کار کنه که سرش گرم شه اونموقع میرفت مسافرت دوباره بهش گفتم که اینکار بکنه و کمتر به این ادمها که اذیتش میکنن فکر کنه گفت که خودش هم تو این فکر بوده امیدوارم بره دنبالش و یک کم ارامش پیدا کنه بچه ها هم میرن مدرسه ومیان ومشکلات معمولی زندگی هم که سر جاش هست پسرم ازدست پدرش ناراحته میگه اگر من زنگ نزنم با وجودی که میدونه من مریضم بهم زنگ نمیزنه گاهی هم مینشنه مرور خاطرات میکنه امیداوام خدا خودش کمک کنه تا این بچه به ارامش برسه شیرین عسلم خوب ومهربونه ولی وقتی رگ عصبانیتش کل میکنه دیگه با صدمن عسل هم نمشه خوردش بهر حال مجبورم نازشون بکشم چون غیر از من کسی رو ندارن البته همیشه بهشون میگم خدا وند همشیه مواظب بنده هاش هست خدایا بهم توانایی بده که ازعهده مسئولیتی که دارم بر بیام 0