هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

مرغ مینامون مرد

سلام  به دوستان خوبم پسرهام بشدت ناراحتن چون مرغ میناشون مرد ۰  دوشنبه شیرین عسل بهم زنگ زد که مامان زود بیا خونه حال جوجویی خوب نیست چشمهاش خون افتاده وگردنش کج شده اگر میشه زنگ بزن دایی بیاد با داداشی ببرن دکتر زنگ زدم به برادرم خواهش کردم بره خونه ما و مرع مینا ببرن دکتر وقتی رسیدم خونه اونها رفته بود از دکتر که برگشتن پسرم گفت دامپزشک گفته که ۱۰ درصد ممکن زنده بمونه سرش خورده به جایی و ضربه مغزی شده اگر تا ۶ ساعت نمیره امیدی هست که زنده بمونه گنج زندگی شروع کردبه دارو دادن و طفکی سرساعت هم داروش میداد بمن گفت مامان خیلی ناراحتم اگر به تو میگفتن بچه ات ۱۰ درصد ممکن زنده بمونه چکار میکردی گفتم کار نمی تونستم بکنم دعا میکردم به درگاه خدا که زنده بمونه الانم برای پرنده تو دعا میکنم دیروزهم پسرم نرفت مدرسه موندخونه چون خیلی امیدوار شده بود که پرنده زنده بمونه من خودم فکر کردم که خطر رفع شده چون پرنده جون سختی یکبار قسمتی از زیر سینه اش چند سال پیش بشدت بریده شده بود که بردیشم دامپزشک ٬اونموقع دامپزشک گفت مجبورم چند تا بخیه بزنم و باید بیهوش کنم ولی فکر نکنم دوام بیاره و میمیره چاره ایی هم نیست ولی وسط بخیه زدن داشت بهوش میامد که دوباره بیهوش کردنش و بعد از مدتی خوب شد۰ ولی این بار دیگر  دوام نیاورد و دیروز مرد حال معرکه داریم که با جسد چکار کنیم پسرمیگه میذارم تو الکی بهش گفتم خاکش کن ولی جای مناسب نداریم امیدوارم امروز این مشکل هم حل شه ۰  

حالا بشنوید از پدرش که وقتی شنیده پرنده مرده گفته غصه نخور وقتی یکجا مستقر شدید برات یک کاسکو  میخرم بعد گفته که مستاجرم هم بلند نمیشه ( اون موقع ها که بهش میگفتم این اقا مجانی نشسته بلند دیگه بلند نمیشه میگفت نه ادم خوبی هر وقت بگم بلند میشه الان ۲ ساله که بهش گفته و این اقا هنوز همون جا خوش کرده ونشسته) یک غلطی کردم حالا موندم چکار کنم ۰ پسرم میگه مامان من دیگه پرنده یا هیچ حیوانی نگه نمیدارم چون بهش وابسته میشم و مثل الان که از دست دادمش زجر میکشم ۰ 

شیرین عسلم هم خیلی ناراحته برای پرنده تازه روحیه اش خوب که چی بگم عالی شده بود برای هر چیزی خوشحالی میکرد یک بلوز برای رفتن به تولد دوستش خریده بود هر از چند گاهی می پوشید میامد پیشم ژست میگرفت  میگفت مامان بهم میاد خوشتیب شدم حالا خوبه من بزور براش خریدم میگفت نیمخام لباس دارم ٬یک ساعت هم رفته بود با پس اندازش برای خودش خریده بود و کلی به دوستاش پز میداد  امیداوارم زودتر هر دوشون به شرایط عادی برگردن چون امتحانها نزدیک برنامه امتحانی شیرین عسل دادن  ۴ دی شروع میشه فاصله امتحانات خوب بودفکر کنم تا۲۵ دی باشه امیدوارم همه بچه ها تو امتحانات موفق باشن منجمله بچه های من

اذرماه

سلام به دوستان خوبم چند بار میخواستم بیام  از اوضاع واحوالم بنویسم نشد امروز دیدم بهترین فرصته داشتم فکر میکردم روز بروز دارم تنهاتر میشم  امسال محرم تنها رفتم بیرون پسرا که نمیان پسر بزرگم که کلا مخالف میگه ادم تو خونه عزادری کنه بهتر و حرفای عجیب وغریب زیاد میزنه کوچکه هم که کلا به جای هر چیزی ترجیح میده بشینه فیلم ببینه و چون از اول هم پدرشون نبرده یا خودش تنها میرفت یا اصلا نمیرفت یکبار هم که گنج زندگی رو برد شب عاشورابود  تقریبا 10 سال پیش زمستان بود هوا سرد و دسته اونها هم خیلی مسیر طولانی میرفت و این بچه تو سرما  هم سردش شده بود و هم خسته و نهایتا هم خودش خیس کرده بود وقتی ساعت دو رسیدن خونه بردمش حمام و دیگه فرداش گفت نمیام سالهای بعد بامن میامد خیابان به عشق خوردن شربت ودختر خاله ها ،خاله ها ومادربزرگ کلا یک سالی میشه که کمتر با من میاد بیرون دوستم که دوتا پسر 20 سال به بالا داره میگه کم کم متعادل میشه امیدوارم که همینطور بشه و موقتی باشه  اوضاع هم مثل سابقه بچه ها مدرسه میرن و برمیگردن خودم سر کار خونه مون هم که در حال ساخت تمام نشده  شیرین عسل میبرم کلاس خصوصی عربی وریاضی  از عربی خیلی راضی همون معلم پارسال ولی ریاضی یک اقایی که دانشجو پزشکی و فکر کنم مناسب نیست چون خودش بلده بنظرش پیش پا افتاده میاد میخوام زنگ بزنم به مسئولش بگم چون خودم مجبورم دوباره باهاش کار کنم گنج زندگی هم که حاضر نیست بره کلاس خصوصی یا کنکور  نمیدونم باهاش چکار کنم خواهر کوچکم مادر دنیا هم تصمیم گرفته با شوهرش اشتی کنه کلا شخصیت خود رایی هم داره به حرف هیچکس گوش نمیکنه با من که اصلا راجبعش حرف نمیزنه میترسم با تمام قول و وعده ایی که شوهر ه داده کلا تضیمنی که بهش داده دوباره بره سر خونه اولش و اعتیادش شروع کنه البته گویا گفته هر ساعت که بگی هروقت که باشه میام باهات ازمایش میدم که مطمئن شی   گویا تو این یکسال چند بار هم رفتن ازمایش از این میترسم که ارامش دنیا بهم بخوره بچه شاد و سرحالی و حیف که این سرخوشی از دست بده با توجه به اینکه سال دیگه هم میره مدرسه خدا خودش بخیر بگذرونه گنج زندگی با پسر عموش رفته سراغ پدرش گویا 100 هزار تومان بهش پول داده که با شیرین عسل تقسیم کنه ( همه رو برای خودش برداشته)و گفته که براش یک ایفون 5 اس میخره گنج زندگی میگه مامان فکر کنم زنه رو دیگه نمیبینه قطع شده ارتباشون که یک پولی براش مونده تازه بهم گفته فولکس گلش رو تعمیر میکنه میده بهم گفتم نمیدونم مادر هروقت و ماشین درست کرد داد میشه روش حساب کرد خواهرم میگه حالا که خواهر کوچکه خونه ام خالی میکنه تو بیا اینجا ولی بچه ها راضی نیستن خودم هم حس اثاث کشی ندار م البته اردیبهشت موعد خونه خودم هم سر میاد ولی صاحب خونه با توجه به اینکه شهر ستان زندگی میکنه و ادم خوبی هم هست میشه باهاش کنار اومد موندم چکار کنم خواهرم تا اول دی فرصت داده بهش جواب بدم خواهر کوچکم نزدیک خونه مادر شوهرش خونه اجاره کرده مادرم هم احتمالا خیلی باید ناراحت باشه باید این یکی دو روزه بهش سر بزنم  شیرین عسل وقتی شنید خاله اش میخواد اشتی کنه باور کنید تا یکی دو دقیقه دهانش باز مونده بود به گنج زندگی که هنوز نگفتم مسلما عکس العمل اون شدیدتر ه چون بر خلاف ظاهر خشن خیلی دختر خاله دوست داره یک بار میگفت بریم بیاریم خودمون نگهش داریم امیدوارم ختم بخیر شه راستی یک چند روزی هم به خاطر گربه با گنج زندگی قهر بودیم دعوا مفصلی کردیم میگه دوستش قرار از  مسافرت خارج از کشور برگرده فکر کنم کارش جور نشده خدا کنه بیاد این گربه اش ببره راحت شم