هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

تبریک عید

خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای  

اما برای دوستان من عطا فرما:  

هزارو سیصد امید

هزارو سیصدو نودبهروزی 

هزار و سیصدونودوسه لبخند 

 سال نو بر شما  دوستان وعزیزانتان مبارک باد 

امداد خودرو

سلام به دوستان خوبم این اخرین پست امسالم  میخواستم از اتفاقی که چهارشنبه کذشته برام افتاد بنویسم شاید شما هم کمی بخندید وهم تجربه ایی باشه . چهارشنبه یک ساعت مرخصی گرفتم برم مدرسه گنج زندگی ( پسر بزرگم ) باران هم میبارید و ترافیک شدیدی بودنزدیک ساعت چهار سررسیدم سرچهار راه دادمان شهرک غرب دیدیم یکی از این بچه های کار دیدیم اومده سرش کرده تو کاپوت توجهم جلب شد دیدیم بخار زیادی از ماشین بلند میشه به امپر اب نگا ه کردم دیدم از نصف رفته  چراغ که سبز شد پیچیدم تو بلوار دادمان پیاده شدم رفتم کاپوت زدم بالا ناخنم هم شکست  بدجوری رفتم یک شیشه اب که داشتم اوردم اولین جایی که  دیدم در داره رو باز کردم اب ریختم بعد  هم رفتم شیشه رو از نانوایی روبرو پر کردم اقایی کنار یک ماشین سنگین بود که سرگرم تعمیر بود بهش گفتم بیاد نگاه کنه به ماشین بنده خدا اومد اول اونم اب ریخت بعد گفت خانم مطمئن هستی این رادیات ماشینه گفتم نمیدونم خلاصه تو دوتا جای دیگه هم اب ریخت  .و باهم به این نتیجه رسیدم اونجا که اول اب ریختیم مال روغن بوده  اون اقا رفت و من موندم چکار کنم اول زنگ زدم به مدرسه که من نمیرسم بیام ۰ بعدش زنگ زدم به امداد خودرو و به اپراتور گفتم که ماشینم جوش اورده و من اشتباهی فکر کنم تو جای  روغن اب ریختیم ۰ و اونها هم یک نفر فرستادن وقتی بهش ماجرا گفتم تعجب کرد گفت این اولین بار که با این مشکل روبرو شدم زنگ زد  وکمک گرفت که چکار کنه باید   شنلگ باز کرد که اب تو موتور خودرو نره بعدش هم با چب و راست کردن فرمون تخلیه اش کرد .رو غن نداشت بریزه زنگ زد به همکارش که اون نزدیک بود براش روغن اورد و باز همان کار تکرار کرد باران هم میبارید شدید من هم خیس شده بودم واون دوتا میگفتن خانم اخه این چکاری بود کردی ۰ خوبه پمپ نسوزه من گفتم اولین جایی که در داشت باز کردم و اب ریختم بعدا فکر کردم که کارم اشتباه بوده وکلی خندیدیم اخرش هم  امدادگر اولی بنا به توصیه دومی رفت روغن بخره چون روغن تمام شده بود و من موندم تو ماشین حالا دوباره نیاز به دستشویی پیدا کرده بودم ( اول که ایستادم رفتم سرای محله شهرک غرب  )   این بار که رفتم تعطلیل شده بود. خلاصه برگشتم منتظر امدادگر شدم ۰ وقتی رسید یکبار دیگه روغن ریخت و تخلیه کرد و نهایتا روغن ریخت و گفت دیگه میتونم برم اگر دیدم فرمون سفت شده یا صدا میده برم روغنش عوض کنم . ۳۶ تومان پول روغن و دستمزد شد ۲۰ تومان انعام دادم شد ۵۶ تومان  خلاصه با اوضاع اسف بار ی تو ترافیک ساعت ۷ شب رسیدم خونه یک راست رفتم حموم ۰ ( حالا هر چقدر دلتون خواست به این گیج بازی من بخندید)  

 

پی نوشت : اون اقایی که اول اومد ماشین نگاه کرد . راننده ماشین سنگنیه بم میگفت چرا ۲۰۶ خرید خرجش زیاده با خودم فکر کردم خوبه یک ماشین خارجی درست حسابی ندارم وگرنه اونموقعه بهم چی میگفت ۰ 

 

 

 پی نوشت۲:  جو اداره مو ن خیلی وحشتناک شده خدا بخیر کنه اون هفته ریس قسمت به همکارهای دیگه  جر وبحث میکرد من سعی کردم خودم خیلی قاطی نکنم . شنبه اتشش دامن من  رو هم گرفت داشتم کاری که گذاشته بود انجام میدادم که گفت خانم ۰۰۰ براتون کار گذاشتم . گفتم دارم همون انجام میدم گفتم شاید ندید.لحن طوری بود که انکار باور نداشت  ومن دروغ میگم . گفتم میتونید بیاید ببیند۰ بعدش هم مانیتور چرخندم بطرفش  گفتم از همونجا هم میتونیید ببیند ۰ یکدفعه عصبانی شد و گفت چرا بامن اینطوری حرف میزنید ۰ و بعدش هم یکی اون گفت و یکی من اینقدر عصبایی شده بودم که هرچی این مدت حرف نزده بودم گفتم . سه سال رو اعصاب ما راه میری فکر میکنی چکاره ایی  مگر ما برده توایم هر کاری بهمون دادی انجام دادیم والا رئیس جمهور امریکا هم این قدر ادعاش نمیشه بعدش  هم رفتم دفتر رئیس اداره یکی از همکار اومده بود میگفت خانم ولش کن رییس که طرف تو رو نمیگیره گفتم عیب نداره به منشی گفتم دفتر که خلوت شده بهم زنگ بزنه به اتاق که برگشتم همکارها گفتن با هم بریم کمی منتظر شدیم دیدیم منشی زنگ نزد رفتیم دفترش و بعد از کسی که تو اتاقش بود رفتم تو و باهاش حرف زدیم برخوردش خوب بود انصافا ولی نتیجه این شد که فعلا این اقا تحمل کنیم البته گفتن که با ایشون هم حرف میزن که رفتارش درست کنه ۰ نمیدونم اگر اوضاع همین طور بشه سال دیگه با توجه به اینکه با لای ۲۰ سال سابقه دارم خودم بازنشست میکنم یکی از همکارها هم دنبال انتقالی به اداره دیگریه حالا ببینم سال بعد چی میشه چارت اداره هم قرار عوض بشه .

سالی که گذشت

سلام به دوستای خوبم، این روزها رفتار گنج زندگی کمی بهتر شده 0 و شیرین عسلم هم که کلاس های خصوصی عربی ، و ریاضی داره میره و مجموعا راضیه خودم هم طبق معمول میرم اداره میام 0 البته تو سالی که گذشت سعی کردم خودم و بچه هام زندگی ارامی داشته باشیم 0  امسال بعدا ز سه سال ازمایش سالانه رو  که هر خانمی برای چک کردن سلامیتی باید  انجام بده رو دادم و خوشبختانه مشکلی نداشتم 0 گنج زندگی هم که با اون غده های گردنش خیلی امسال من ترسوند اما اونم به خیر گذشت 0 گنج زندگی خیلی  سخت میاد پیش دکتر فکر کنم سر ماجرای غده ها خیلی ترسیده بود که مومد دکتر چون الان بیشتر از سه سال  هست که یکی از دندانهاش خرابه باور کنید چندین بار وقت گرفتم ولی حاضر نشده بیاد دندانپزشکی دو روز پیش هم یک وقت گرفته بودم که مجبور شدم کنسل کنم حالا جالب که خودش هم اذیت میشه و میگه  باید برم دندونم بکشم امیدوارم سال دیگه بتونم  این مشکلم حل کنم 0 واقعا زمام چقدر زود میگذره انکار همین دیروز بود که من متوجه تغییر رفتار شوهرم شدم درست سه سال پیش یعنی از اواخر سال 89 البته بعدا که به گذشته برمیگردم میبتم از اواسط سال 88 هم این رفتارها بوده ولی بخاطر اعتماد بیش از حد من به اون ( چون همیشه به من میگفت تو همه کس من هستی و عشق علاقه من از مرحله دوست داشتن گذشته و الان من به تو احتیاج دارم ) که الان فکر میکنم بزرگترین اشتباه من همین اعتماد بیش از اندازه بوده و بعدش هم مرگ پدرم که یک ضربه سخت بهم زد و حواس من ازتوجه به رفتار اون  منحرف کرد ( البته نمیدونم تاثیری در کل ماجرا داشت یا اگر زودتر می فهمیدم)  از سال 88 تا الان زندگیم مثل یک کابوسه که باور کردنش برام هنوزم سخته 0 مگر میشه ادم اینقدر دوگانه عمل کنه 0 امروز داشتم به اثاث کشی دوسال پیش فکر میکردم که با چه مصیبتی اینکار کردم ( از خدا میخوام برای هیچ کس پیش نیاره)الان که بهش فکر میکنم انکار چند روزقبل بود،2 سال پیش این موقع من و شیرین عسل خونه خواهر کوچکم بودیم و گنج زندگی با پدرش هنوز تو خونه ایی تقریبا خالی ، بیشتر وسایل برده بودیم خونه مادر شوهر خدا بیامرزم بودن هوا هم یکدفعه سرد شد اگر یادتون باشه روزهای اخر سال افت دمای شدید بعلت برف و باران منطقه غرب کشور حتی تو تهران هم مقداری برف اومد خیلی کم (گاز خونه رو هم قطع کرده بودن برای تخریب خونة)گنج زندگی میگفت مامان اونشب کاپشن و لباس گرم پوشیده بودم پتوی هم انداخته بودم ولی میلرزیدم پیش خودم فکر کردم خداکنه از سرما نمیرم 0 من خودم اون موقع کمر درد شدید گرفته بودم به پدرش گفتم که بیان خونه خواهرم یا برن خونه مامانم یا خونه خواهریا برادر خودش ولی اینکار نکرد وقتی به این چیزها فکر میکن قلبم اتیش میگیره این بچه چه گناهی کرده بود که باید این روزها سخت بگذرونه نمیدونم تو اینده اش چه تاثیری بگذاره این روزها که میبنم شاد وخندونه و با  معلم ها و دوستاش روابط خوبی داره خوشحالم امیدوارم که سختی هامون تموم شه و روزهای خوش از راه برسن 0 البته این ارزو برای همه دوستان دارم انشااله همه در سال اینده روزگار خوشی داشته باشن

روزگار من و پسرهام

سلام  دوستان خوبم ، چه روزهای برفی زیبایی بود حیف که نتونستم برم برف بازی این روزها اینقدر تو اداره کارمون زیاده که وقت نداریم سرمون بخارونیم  0وقتی هم میرسم خونه خسته و هلاکم اگر بتونم غذایی برای بچه ها درست کنم و کمی جمع وجور کنم باید خدا شکر کنم بخاطر همین کمتر وقت میکنم بیام نت 0  

شیرین عسل  کلاس های ریاضی و عربی  خصوص اش شروع شده پنج شنبه با غرغر رفتیم و لی این معلم جدید اینقدر جذبش کرد که جمعه تمام تمرین هاش حل کرد و اشکاش هم از من پرسید و خوشحال وخندان رفت سر کلاس خدا معلم شو خیر بده امیدوارم علاقه  مند شه  و برای امتحان کاملا اماده شه و برای انتخاب رشته سال دیگه دستش  باز باشه 0 جمعه بعد از اینکه شیرین عسل گذاشتم سر کلاس  میخواستم برم جمعه بازار که خواهرم زنگ زد اگر میتونی و حالت خوبه بیا خونه ما چون برادرمون حاضر نیست گلدان های مامان ببره ( مادرم اینکه دارن اثاث کشی میکنه البته نصف وسایل بردن خونه در حال ساخت و یک وسایل ضروری هم بردن خونه خواهرم که خواهر کوچکم خالی کرده فعلا تا گاز خونه وصل شه و تکمیل شه موقتا اونجا ساکن شدن) من هم رفتم خونه ماشین برداشتم رفتم خونه مامان و کمک کردم علاوه بر گلدان وسایل دیگه رو بردیم و ساعت هشت ونیم رسیدیم خونه 0 

 گنج زندگی هم این روزها از اینکه واقعا استعدا د ریاضی داره و مسائل سر کلاس میتونه حل کنه  خوشحال میگه نمیدونم سوال اسونه و معلم الکی میگه اینها بخش سخت درسه که به ما روحیه بده یا واقعا " من توانمند شدم به هرحال یک کمی علاقه مند  و امیدوار شده واقعا از همین جا دست تمام معلم های خوب  رو می بوسم 0 

یک چیز دیگه راجع به تفاوت این دوتا پسر هام بگم  شیرین عسل هر غذایی که درست میکنم کلی تعریف میکنه وانچنان با ولع و اشتها میخوره که ادم کیف میکنه برعکس گنج زندگی اولش اینقدر ایراد میگیره و غر میزنه که خستگی به تن ادم میمونه 0