هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

خرداد 1

سلام دوستان خوبم ، هفته پیش یک کمردردی گرفته بودم که بقول مثل معروت مسلمان نشودکافر نبیند( امیدوارم ضرب المثل درست نوشته باشم0 ) یکشنبه ودوشنبه هفته پیش استعلاحی بودم گنج زندگی رو هم با آژانس فرستادم برای امتحان بعد از رفته اون دراز کشیده بودم که دیدم درورودی باز شد تا بلند شم با اون کمردرد دیدم در بسته شد حدس زدم این پسر سر بهوام احتمالا کارت ورود به جلسه رو جا گذاشته بود 0 وقتی برگشت خونه فهمیدم که حد سم درست بوده 0 سه شنبه هم که تعطیل بود بعد از سه روز استراحت چهارشنبه اومدم اداره اینقدر کار برام گذاشته بودن که هنوز هم درگیراونهام  شیرین عسل هم فردا امتحان ریا ضی داره و پنجشنه کلاس تقویتی ریاضی با معلم خصوصی داشت بردم یعد یک سری هم به ماردم زدم  باهم رفتیم بازاچه نزدیک خونه شون مادرخیلی از بین رفته تا 5 تا سال پیش خیلی سر حال بود تو پیاده روی من کم میاوردم ولی الان کمتر از خونه میاد بیرون مشکل من خواهرم کمرش شکست خیلی دلم براش سوخت 0 مادرم تو زندگی خیلی سختی کشیده دختر ناز پرورده که وقتی اومد خونه شوهر در سن کم مثل همه زنها با انواع مشکلات ساخت شاید هم زیادی البته چاره ای هم نداشت صاحتب 6تا بچه بود پدرم از وقتی بازنشسته شد بیشتر وقتش میرفت روستای محل تولدش و مادرم دست تنها مابچه ها رو بزرگ کرد 0 همه  با تحصیلات دانشگاهی  مدتی اوضاع خیلی خوب بود ولی بعد بردار کوچکم دچار افسردگی شد بچه ایی که خیلی با مسئولیت و زبر وزرنگ بود ناگهان گوشه نشین شد الاه اوضاعش بد نیست 0 برادر بزرگترم هم که درسش تمام شد رفت دنبال کار خصوصی و پس از مدتی بیکار شد و الان مدتی مشغول ساختن خونه مشترکمونه و لی مشکل من و خواهرم تقریبا تیر خلاص  بهش زد امیداوارم خدا کمک کنه بهش و سلامت باشه و سایه اش بالای سرمون0 

همسایه پایین مون نوه اش که حاصل ازداوج پسرشه که طلاق گرفته مدتی اومده خونه اشون خانم همسایون مگه مادرش میگه دیگه خودتون نگه اش دارید من نمی خوامش انگار بچه آدامس یا شکلات که ادم نخوادش طلفکی دخترک  صدای جیغش مرتب از پایین میاد چند بار تو لابی ساختمان دیدمش با هم دوست شدیم چند روز پیش که من دید اومد جلو و انچنان محکم بغلم کرد که دلم هری ریخت واقعا نمیدونم مادر به چه دلیلی بچه نمیخواد مادر شوهر میگه میخواد بره خارج با مادرش یا شاید هم شوهر کرده بهر حال جدا شدن مسئولیت مادر و پدر بودنمون از بین نمیبره امیداوارم این بچه طفل معصوم این بحران پشت سر بگذاره0 

 دیروز گنج زندگی اومده بود دست من دور خودش حلفه کرده بود میگفت مامان چقدر کوچک شدی گفتم پسرم تو بزرگ شدی من کوچک شدم میگه مامان اینقدر دلم میخواد کوچک شم بازم بغلم کنی یک کم بغلم گرفتم دیدم بر خلاف قد بلندش هنوز هم همون بچه دوست داشتنی کوچولو خودمه0  پنج شنبه اومده میگه مامان کارت دا نشجویم اومده خوشحال نیستی گفتم خوشحام( البته کلی هم نگرانم که چطور این بچه از راه دور میخواد درس بخونه) می بینی که شیرینی هم خریدم 0 دیگه خبر خاصی نیست 0

نظرات 9 + ارسال نظر
سراب بیابان شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 20:16 http://sarab-biaban.blogsky.com/

از وبلاگ تون خیلی خوشم آمد .
جذاب و دلنشین
موفق باشید

سلام ، متشکرم اومدم وبلاگتون امیدوارم حال و هواتون تغییر کنه و از شادیهاتون بنویست

ن یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 12:46

آشنایی داشتیم پسر بچه شیر خوارش را بعد طلاق دیگر نپذیرفت
یعنی خانواده ی همسر بچه را برای واکسن زدن بردن و دیگر پس ندادند تا بچه مریض می شود وقتی می خواهند بچه را به مادرش بدهند خانواده زن قبول نمی کند
مادر بزرگ بجه را بزرگ کرد و بچه تا دانشگاه مادرش را ندید در زمان دانشجویی ظاهرا از طریق فیس بوک مادر را پیدا می کند و الان با آنها زندگی می کند مادر بزرگ هم چند وقت پیش به رحمت خدا رفت

سلام ، ممنون ازحضورتون واقعا"کاش به جای برسیم که سعادت بچه هامون رو در نظر بگیریم بعد هر کاری خواستیم بکنم متاسفانه تو دعواهای خانوادگی وقتی سر انتقام گرفتن از هم می افتن دیگه همه چیز فراموش مکنن 0 سالها پیش یکی از همکارانم با برادر همکار دیگه مون ازدواج کرد از سر عقد با هم مشکل داشتن و خانمه همان سال اول یک پسر به دنیا اومد 0 این بچه طفل معصوم از بدو تولد تو کلانتری ووسط دعوا بزرگ شد 0 وقتی 10 سالش شد دچار مشکل روحی شد که روانپزشک گفت اصلا بچه نباید تو چنان محیطهای قرار بگیره خانواده پدر بچه ادرس عوض کردن و مادر دیگه نتونست بچه رو ببینه و دنبال ادرس بود از طریق اموزش و پرورش و000 الان باید 20 سالش باشه نمیدونم وضعیت اش چیه ولی اگر حداقل مادر از حق خودش یعنی دیدن بچه میگذشت ( درست سخته) و ارامش به بچه هدیه میکرد 0 بچه دچار مشکل روحی نمیشد0

معین دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 14:44 http://modjtanha.blogsky.com

به به سلام بر مادره مهربان
خوشبحال اون گنج کوچیکتون ایشاا... خدا براتون حفظش کنه.
منم یه ماهیه مامانمو ندیدمو این متن رو که خوندم یهو دلم براش بیشتر تنگ شد بازم مرام شما که هرازگاهی یه سرمیزنید ممنون مراقب خودتون و خوبیهاتون باشید

سلام ، از لطف ومحبت شما متشکرم و براتون ارزوی سعادت و خوشی میکنم

فاطمه چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:40 http://hametalasham.blogfa.com/

سلام سلام
کمردردت چطوره؟
ایشالا با دو تا گل پسرت میری زیارت

سلام فاطمه جان ، بهترم البته خیلی رعایت میکنم 0 انشااله

ملی یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 12:08

سلام
از غم و غصه هات برای مامانت نگو جلوش خودتو خیلی شاد نشون بده..

سلام ملی عزیز ،سعی میکنم هی نمونه های مختلف که می بینم بهش میگم حتی مدتی سعی کردم کمتر جلوش افتابی بشم ولی کلا ادم خود خوری است خوشبختانه به تلویزیون خیلی علاقه داره و مرتب سریال های اون ور ابی و سیمای خودمون دنبال میکنه و سرش گرمه.

یه مامان سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 11:56 http://www.nikzad.niniweblog.com

سلام عزیزم خدا بد نده ، امیدوارم الان بهتر شده باشی.

سلام متشکرم بهترم الان میام ببینم اوضاعت بادختر قشنگت چطوره

معین پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 21:32 http://modjtanha.blogsky.com

ما نمی‌دانیم و نمی‌توانیم شکر این نعمت را چگونه بجای بیاوریم که گِل ما را از باقی ماندة گلِ حضرت مهدی «روحی و ارواح العالمین له الفدا» سرشته‌اند.

ما خودمان خوب می‌دانیم که این عشق را به ما داده‌اند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما را از میان همة بندگان خدای سبحان را صلا زده است و سر سفرة کریمانة خویش نشانده است.
عید شعبان مبارکتون باشه

سلام ،تولد امام زنان بر شما هم مبارک باد

عسل نصیری پنج‌شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 17:52

سلام عزیزم امیدوارم کمر دردت بهتر شده باشه نمیدونم ما تو شرایط دیگران نیستیم اما من جونم به جون بچه ام بسته است از حالا غصه روزی رو میخورم که بره سربازی یا ازدواج کنه الان چون بچه است میگه نترس من تا ابد پیشت میمونم ومنم لبخند تلخی بهش میزنم چون خودم تجربه عشقو دارم وپسرمم یه روزی عاشق میشه ومیره!خدا بچه هامونو حفظ کنه از خدا سلامتی میخوام برای پدرومادرهای خوب و بچه های گل

سلام عسل عزیزم خیلی بهترم فکر کنم بیشتر عصبی باشه هفته ایی دوبار سنبله تیب ( امیدوارم درست نوشته باشم) دم میکنم با چای ام میخورم خیلی ارامش پیدا کردم 0 واقعا ادم در موقعیت دیگران نیست دیروز همسایه مون دیدم گفت نوهاش پنجشنه و جمعه رفته پیش مادرش شنبه میاد بازم خوبه امیدوارم زندگی همه روبه راه شه ما من هم بین اونها 0 وافعا هیچی بهتر از سلامتی نیست خدایا به همه بندگانت سلامتی عطا کن

غذادرمانی سرطان یکشنبه 13 مهر 1393 ساعت 08:08 http://nokhod1.mihanblog.com

اگرطوری غذابخوری که ادرارت همیشه زرد باشد دچارهیچ دردی نمی شوی زردیا قهوه ای بودن ادرار نشونه دفع سم ازبدن است
شربت عسل یا اب انجیر یا سیب درختی یادرکنارهم اینها را خوردن وایام بیماری چیز دیگر بخصوص پخته نخوردن سبب قهوه ای شدن ادرار و جوان شدن بدن میگردد

سلام تمام اینهایی که گفتی خیلی خوبه سعی میکنم رعایت کنم ولی یکی از دوستام نوه خواهرش ادراش قهوه ایی بوده مادر برزگ نکران میشه میبرن دکتر نهایتا معلوم میشه که یک کلیه اش کیست داره و تمام کلیه از بین برده و باید سریع عمل شه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد