هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

در دوران غیبتم

سلام دوستان خوبم اول پوزش میخوام از این غیبت طولانی یکی دوهفته ایی درگیر انتخاب رشته دانشگاه دولتی وازاد پسر بزرگم بودم و یک مسافرت یکهفته ایی همراه خانواده خواهر بزرگم و خواهرم لی لی داشتم که خیلی خوش گذشت البته شیرین عسل هم همراهم بودپسر برزگم طبق معمول موند خونه چون هم معلمش  براش کلاس گذاشته بود گویا بیشتر هم زبان انگلیسی کار میکنه . ضمن اینکه گربه اش هم تنها میموند و هیچکس حاضر نیست نگهش داره این گربه هم شده معضل دوستم میگه بنذازش بیرون ولی من زورم به بچه ها نمیرسه اینقدر دوستش دارن که نگو طوری قربون صدقه اش میرن که انگار اوجاق کورشون روشن شده . یک بار که اعتراض کردم پسر بزرگم میگه من ازدواج کردم باید باتو قطع رابطه کنم نمیتونی ببینی به یک گربه محبت میکنم . میگم بچه جان  همسرت فرق میکنه اون یک انسان و مسلما" من دوسش خواهم داشت .خلاصه که بساطی داریم.

مسافرت  خیلی خوش گذشت ماشین دربست گرفتم رفت و برگشت کلی از راه خوابیدم خواهر بزرگم هم که همراه خانواده اش با ماشین خودشون اومدن . شیرین عسلم هم همراه شوهر خاله اش میرفت  شنا و تنها نبود وقتی برگشتیم همه راضی بودن و گفتن که در اولین فرصت بازم باهم برویم مجتمع تفریحی ما شوهر خواهرم کلی برای خواهر ش تعریف کرده که همه چیز بیست بوده  یاد شوهرم افتادم که هر دفعه میرفتم غر میزد که غذاش چرا اینطوری از امکانات استخر و دریا و 000   هم کمتر پیش میامد استفاده کنه بجاش اگر از اونجا میرفتیم خونه فامیلش میگفت ما این چند روز یک غذای درست حسابی نخوردیم  وکل ابروی مون میبرد حال اینکه پسرم از وقتی برگشتیم میگه مامان چقدر غذاها اونجا خوب چندروز برامون کباب وجوجه کباب و سوپ درست کن یا بخر تا من  کم کم عادت کنم 0

یک روز هم بعد از ماه رمضان خواهر شوهر بزرگه اومد گویا مراسم بله برون خواهرزاده اش برادرش دیده بود و اونم گفته بود که من زنم دوست دارم ولی اون دیگه من نمیخواد گفتم دوست داشتن به حرف که نیست دوسال عین خیالش نیست شرایط من همون شرایط قبلی خونه بگیره وحق طلاقم بده در غیر اینصورت من حرفی ندارم بهش گفتم خودت بذار جای من درست من دوباره خونه بگیریم و ایشون بیان وانگار نه انگار که اتقاقی افتاده خودت باشی اینکار میکنی گفت نه  گفتم من هم دیگه این اشتباه نمیکنم .ناهار باهم خوردیم رفت . بقیه هم بعدا میام مینویسم.

نظرات 3 + ارسال نظر
ن پنج‌شنبه 13 شهریور 1393 ساعت 12:24

از قدیم گفته اند بی خبری خوش خبری
خدا را شکر که سالم و سلامت هستید و بالاخره در تابستون هم مسافرتی داشته اید
بچه ها بزرگ که بشن به قول معروف سفره شون را جدا می کنند و با والدین خوش بهشون نمی گذرد
ما که با پسر و یا دختر هم سفر بشویم انتقاداتشون از طرز رانندگی بگیر و ایستادن ها و ترانه نگذاشتن ها و مسجد رفتن ها شروع می شود تا خورد و خوراک خواب و غیره
اینه که تنهایی رفتن هم به ما بیشتر خوش می گذرد و هم به آنها

سلام ، با تشکر از حضور همشیگی تون از ایراد گرفتن نگید که دل پری دارم شوخی جدی بچه های من هم همین طور هستن گاهی هم بهم میگن اقا زهرا میگن اصلا رفتارهات همش مردانه اس خدا همه بچه ها سلامت نگه داره و عاقبت به خیر کنه ولی مسافرت دسته جمعی به من خیلی خوش گذشت باخودم فکر کردم یک عمر خودم از چه نعمتی محروم کرده بودم0

سینا جمعه 14 شهریور 1393 ساعت 10:43

سلام دوست عزیز


روز آدینه تان به خیر و خوشی . . . خدا رو شکر که این غیبت طولانی ، به دلایل خوب و خیر بوده . . . جسارتا می تونم سوال کنم آقازاده های گلتون در چه رشته هایی تحصیل می کنند ؟!

خوشحالم که هستید . . .

َ

سلام اقا سینا ، متشکرم ، پسر بزرگم امسال پیش دانشگاهی رو تمام کرد و کنکور هم شرکت کرده اگر رشته ایی که میخواد قبول بشه میشه دانشجو پسر کوچکم هم میره سال دوم دبیرستان رشته هر دو هم ریاضی وفیزیک هست 0

سینا یکشنبه 16 شهریور 1393 ساعت 00:20

سلامی دوباره . . .


زنده باشید همه تون . . . تصور کردم هر دو آقازاده دانشجو هستند . . . البته بازم فرقی نداره ، به هر صورت جوینده ی علم و دانش هستند . . . پس شما هم همراه عزیزمون که منتظر اعلام نتیجه هستند ، دل تو دلتون نیست ! . . . آرزو می کنم به حق این روز عزیز در رشته ای که دوست دارن قبول بشن و شاهد بالندگی و موفقیت هر دو عزیزمان باشیم . . .

ولادت هشتمین اختر فروزان آسمان عشق و ایمان ، حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) بر شما و عزیزانتان مبارک . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد