سلام دوستان خوبم، روزها پی در پی میگذرند زندگی من و بچه هام هم با فراز و نشیب هایی سپری میشه شیرین عسلم داره امتحان میان ترم میده کلاس عربی و ریاضی اش هم که برقراره خیلی خسته شده دیشب بعد از کلاس ریاضی ساعت 9 شب رفتیم جگرگی ( بچه های من از بچه گی عاشق دل و جیگر ان و یکی از تفریحات ما رفتن به جگرگی بوده البته الان چند سال هست که دیگه پسر بزرگم همراهمون نمیادبراش میگرم مبرم خونه) خیلی خوشش اومد گفت مامان جان خیلی هوس کرده بودم . خودم بعلت کلسترول بالا فقط یک سیخ دل خوردم و پسرم تماشا کردم که با لذت داشت میخورد یک سی دی از خواننده های خیلی قدیمی گذاشته بود که فضا رو حداقل برای من دلنشین کرده بود . پسر بزرگم هم یک کم بهتر شده چند روز پیش اومده پیشم نشسته میگه مامان خیلی دوست دارم . همش میگه پیشم بشین باهام حرف بزن ومن هم سعی میکنم باهاش مهربان باشم و کمتر حرفهایی که موجب عصبانیتش میشه بزنم . بالاخره رفت ادامه گواهینامه رانندگی بخش دوم ایین نامه قبول شدولی شهر رو ردش کردن میگه افسره نوشته بعلت نزدن راهنما و عدم توجه به اینه . میگه مامان من هم راهنما زدم هم خوب اینه نگاه میکردم چرا ردم کرد . گفتم خوب مادر جان شاید یکی دوجا حواست نبوده اینکارنکردی حالا دفعه بعد انشااله قبول میشی .
دوهفته پیش خواهر شوهر بزرگم زنگ زده بود و میگفت که چرا بهم زنگ نمیزنی از دستم ناراحت شدی اومدم پیشت اداره و ناهار موندم گفتم این چه حرفی خودم گفتم بمون ناهار کلا روحیه ام خوب نیست مگه خبر نداری شوهر خواهرم فوت کرده گفت نه هیچ کس به من نگفت چرا خودت بهم زنگ نزدی گفتم چند بار زنگ زدم خونه ات نبودی گفت روزها میرم خونه دخترم خونه نیستم . گفت از طرف ما کسیاومده بود . گفتم خواهرت با دخترش و برادرهات و برادزاده ات گفت ببین هیچ کدون به من نگفتن با دختر خواهرم که حرف میزنم( با بقیه نیمه قهره) چرا به من نگفته و کلی درددل کرد که این خواهرها و برادرها من اذیت میکنن و نهایتا گفت که با خواهرم قرار بزارم بیاد ببین . ومن هم اینکار کردم . و پیش خواهرم هم گله کرد که من باید بهش میگفتم . البته چون همیشه من بهش چیزی میگفتم از دهان شوهر خودم بعدا می شنیدم ( با وجود اینکه همیشه خودش میگفت کسی نفهمه من بهت زنگ میزنم ) من وقتی تماس گرفتم خونه نبود فکر کردم که از طریق فامیل هاش اگاه میشه حالا بگذریم که خیلی گرفتار بودم بین خواهر هام من فقط رانندگی میکنم وتقریبا همش در رفت و امد بودم .
این روزها اینقد اخبار بعد می شنوم که دچار استرس شدم حتما همه شنیدید که یک دانش اموز 15 ساله معلمش با چاقو کشته تو بروجر د و دوتا دانش اموز دیگه که یکی تو سیتان وبلوچستان توسط معلم با کابل برق کتک خورده و رگ دستش عفونت کرده و کارش به اتاق عمل کشیده و یک مورد دیگه فکر کنم تو تهران بوده که معلم یک پسر 15 ساله بعلت صحبت با بغل دستی که ازش پاک کن میخواسته کتک زده و با لکد ز ده او ن پرت شده زمین و این بچه سابقه بیماری قبلی هم داشته که سریع به مادرش اطلاع دادن اومده برده به بیمارستان و گویا از اولیا مدرسه هم کسی همراهشون نرفته و درهر دومورد معلم ها گفتن هزینه معالجه میدن . چرا همه مون اینقدر عصبی شدیم باور کنید تا شب پسرم از سر کارش برگرده نصف جون میشم دیروز میخواستم بگم اصلا نرو ولی بعد فکر میکنم بشین خونه هم حوصله اش سر میره .
از یک طرف هم یک روز میگن اب الوده اس زیاد نزارید بجوش چون نیتراتش زیاد و موجب سرطان میشه یک روز هم میگن میوه و سبزی به علت سمپاشی زیا د و الوده اس و موجب سرطان میشه دیروزهم که هی پیامک میامد که اماده باشید زلزله در راهه واقعا روحیه ادم تضعیف میشه بقول یکی از همکارها همین استرس که ایجاد میشه خودش باعث همه نوع بیماریه .