هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

هفته های اخر بهمن ماه من و پسرهام

سلام دوستان عزیز، از  غیبتی که داشتم از همگی عذر میخوام . این روزها خیلی کار دارم هم اداره هم خونه . دیگه نمیدونم این دوهفته که همش درگیر ثبت نام کنکور گنج زندگی بودم . شیرین عسلم که کلاس تقویتی  اش شروع شده فیزیک و شمیی را هم به ریاضی و عربی اضافه کردم . کارنامه ترم اولش نسبی بود . بهش میگم بیا تغییر رشته بده علوم تجربی بخوان میگه نه ریاضی وفیزیک میخوام ادامه بدم . همش هم قول میده  بیشتر درس بخوانه ولی خبری نیست -تو این مدت یکبار هم سرمای سختی خورد که باعث شد بنیه اش هم ضعیف شه.  شد قوز  بالای قوز

گنج زندگی دیروز تو امتحان رانندگی قبول شد و خیالم راحت شد. چون اون پدر بی فکرش ماشین فولکس گلش داده بهش و این هم گاهی سوار میشه میره بیرون . این مرد غیر از دردسر مثل اینکه کار دیگه ای بلد نیست حالا بماند که با سرایدار صحبت کردم با صاحب یکی از واحدها که پارکینکش خالیه  هماهنگ کرده ماهی  مبلغی بهش بدیم تا ماشین بذاریم اونجا .

گنج زندگی میگه پدرم با چند نفر دیگه که اون خانم خوبه تلکه شون کرده هماهنگ شده رفتن شکایت کردن ازش و میگفته که رفتم تو تانگویه خانمه و یکنفر که برای اون خانم کامنت گذاشته بوده شبیه یک خواننده اون ور ابیه . پیغام دادم فکر کنم تو هم زنت رها کرده ، این خانم مبتونه تو رو هم تلکه کنه مثل من ، حالا اصل داستان چیه نمیدونم ( البته علاقه ایی هم ندارم گفتم شاید خوانندگان عزیز بخوان از احوال همسر قدیم بنده اگاه بشن نوشتم) . چند روز پیش هم گنج زندگی اومده میگه مامان این بابام عاقل بشو نیست .من ازش ناامید شدم گفتم مادر من همون سه سال پیش ازش ناامید شدم .حالا چی شده میگه پسر عموم میگه که تو شهرک غرب دیدتش رفته سلام وعلیک کنه دیده یک خانم عقب ماشینش نشسته . حالا به من میگه میرم دندونم درست میکنم بهش گفتم مادر جان اینکه خانمه عقب نشسته بوده . شاید بابات پول کم اورده رفته اژانس کار میکنه یا یک اشنای قدیمی بوده ( مثبت اندیشی من داشته باشید) .

 تو این مدت  عروسی نوه دایی ام بود رفتم با مادر وخواهرهام  که خوش گذشت اولش میخواستم نرم ولی خوب شد رفتم. اقای داماد 23 سال پیش که متولد شده بود دیده بودم و الان برای خودش مردی شده بود قبلا ادم رشد بچه های فامیل میدید ولی الان دیگه اینطوری شده .

 یک پنج شنبه هم تولد دنیا دختر خواهرم بود که رفتم حالا رفتن واومدنش هم کلی ماجرا داشتیم دوتا از دختر های خواهرم هم قرار بود با من بیان من و شیرین عسل ساعت 5 ونیم اومدیم پارکینک دیدیم ریموت پارکینک تو ماشین نیست فهمیدم دست گنچ زندگیه زنگ زدم  معلوم شد تابیاد یک ربع طول میکشه این وسط هم دختر خواهرم میگفت یک اژانس بگیریم بریم خلاصه نیم ساعت شد پسرم نرسید . یک ماشین اومد داخل پارکینک و ما هم سوء استفاده کردیم اومدیم بیرو ن و زنگ زدم به پسرم که ریموت بذار رو جا کفشی و بره .  تو تولد هم خوب بود خوش گذشت دیدن دختر کوچولو ها که همکلاسی دنیا بودن و رقصیدن و شادیشون  احساس خوبی بهم داد فقط طفلکی شیرین عسل رفت تو اتاق تنهایی با موبایلش سرگرم شد اخر تولدم دختر خواهر حالش بد شد گویا از صبح داغ بوده بعد از رفتن همه دوستاش و اومدن باباش شروع کرد به گریه کردن باباش هم برداشت بردش دکتر و ما هم اومدیم خواهرم که مجرد ما اومد من مثلا اومدم بلد بازی در بیارم اوفتام تو کوچه پس کوچه خواهرم بهم گفت چه خوب اینجا ها رو بلدی گفتم صداش در نمیارم اتفاقا اصلا نمیدونم داریم کجا میرم نهایتا  رسیدیم به یک جایی که زده بود همت  پیچیدم دور برگردان چشمتون روز بعد نبینه افتادم تو تونل توحید دیدیم دارم بجای شمال ، جنوب میرم خوشبختانه زود یک دور برگردان بعد از تونل پیدا کردم و برگشتم رو بشما ل   خوشبختانه دوران دبیرستان میرفتم مدرسه فاطیمه تو رودکی و اون منطقه رو بلد بودم و یادی از دوران دانش اموزی هم شد و بالاخره اومدیم یادگار امام و برگشتیم خونه . حالا اگر ستاخارن مستقیم هم میامدم پایین و از فلکه صادقیه میامدم مسلما خیلی زودتر میرسیدم . تصمیم گرفتم یک جی پی اس گویا برای ماشین بخرم .  تا اگر میسر ی که بلد نیستم رفتم کمکم کنه .

 دوستان خوبم من کارشناسی ارشد رشته مشاوره ثبت نام کردم هر چی  دنبال منابع میکزدم کمتر از 500 هزار تومان نیست اگر در این  مورد اطلاعاتی دارید لطفا کمکم کنید

نظرات 5 + ارسال نظر
پیشنهاد ویژه چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت 13:21 http://www.lenz.parspa.ir

سلام خدمت شما دوست گرامی
پیشنهاد ویژه

تبادل لینک 3 طرفه یکی از بهترین روش ها برای افزایش رنکینگ و رتبه ی الکسا است و در نتیجه افزایش بازدید وبلاگ یا سایت.
ما یک پیشنهاد ویژه برای شما داریم .
شما سایت ما رو لینک میکنید ++++++ ما وبلاگ شما رو داخل 2 وبلاگ خوب لینک میدیم . این 2 وبلاگ هر روز چندین مرتبه به روز میشوند در نتیجه وبلاگ شما شاهد بازدیدکننده ی بیشتری خواهد شد .
.
.
اگه مایلید
سایت ما رو به اسم فایل سرای ارزان لینک کنید به آدرس
www.lenz.parspa.ir

و بعدش به ما خبر بدید تا وبلاگ شما رو داخل این دو وبلاگ لینک بدیم
http://lenzha.blog.ir
http://www.lenzha.blogsky.com

به هر وبلاگ جدا خبر لینک ما رو بدین تا شما رو لینک کنیم در کمترین زمان...

موفق و پیروز باشید .[گل]

سلام الان لینگتون میکنم. براتون ارزوی موفقیت و سلامت دارم

ن پنج‌شنبه 30 بهمن 1393 ساعت 13:55

سلام
خوب خدا را شکر ایشاالله همیشه عروسی باشد و تولد
بالاخره آقا پسر گواهینامه را گرفت و با ماشین بابا حتما تک چرخ هم می زند ( من از اول جوانی تا الان همیشه در رانندگی خیلی احتیاط می کردم ) اما خداییش الان رانندگی خیلی سخت شده باید چاله و چوله ها را که بعد هر بارندگی دهان باز می کند را مواظب باشی راننده هایی را که از چپ و راستت آینه به آینه سبقت می گیرن و یهو بدون راهنما از اصلی به فاصله بیست سانتی ات به فرعی می پیچن را داشته باشی تازه راست و چپ و بغل را هم داشته باشی و هر چند ثانیه هم به کنسول و درجه ها هم یک نگاه بیندازی که چراغی روشن نشده باشد و یا آمپری کم و زیاد نشده باشد
در قضیه شوهرت یک حرفی زده که باید بهش فکر کرد ( شما هم همسرت ترک ات کرده ) یعنی از ته قلبش اینو گفته یک حالت سرخوردگی را نشان می دهد
در ارتباط با سوار کردن اون زن در صندلی عقب چه می شود گفت البته طبیعت مرد با زن خیلی فرق دارد یک زن ممکن است سالیان سال بدون شوهر سر کند ولی برای مرد خیلی سخت است
سرما خوردگی هم تقریبا میشه گفت همه گرفته اند دورانش هم طولانی است

سلام دوست گرامی ، تشکر انشااله برای شما و خانواده محترم همیشه شادی و سلامتی باشه . رانندگی که واقعا تو تهران وحشتناک شده هرلحظه باید مواظب باشی از چپ و راست بهت نزنن . پسر م رو هم بخدا سپردم . البته مرتب نصحت های مادرانه به راه هست ولی واقعا خدا خودش باید جوانها رو حفظ کنه با این سر پر باد . در مورد شوهرم باید بگم من حتی موقعی که فهمیدم با کسی ارتباط داره جنجال به پا نکردم اول خواستم با محبت و صحبت به راه بیارمش ولی وقتی کارد به استخوانم رسید و تو خونه احساس امنیت نداشتم و بچه ها هم دیگه از دستش ذله شده بودن تصمیم به ترکش گرفتم . الان هم برام اصلا مهم نیست با کسی هست یا نه فقط دلم برای بچه هام میسوزه که با انتخاب غلط باعث شدم بجای اینکه پدرشون پشت و پناهشون باشه باعث ازار روح و روانشون شده . تشکر از حضور همیشگی و پر بارتون.

tarlan جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 08:45 http://tarlantab.blogfa.com/

سلام صبح جمعتون به خیر
امیدوارم زندگیتون به شادی و سلامتی و ایام به کامتون باشه

سلام ترلان جان متشکرم من هم برای تو و خانواده ات بهترین ها رو ارزو میکنم ببخشید یک مدت کارهام زیاد بود بهتون سر نزدم خیلی زود میام سراغوتون

امیر سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 09:10 http://del-haste91.blogfa.com

سلام اتفاقات جالبی برات افتاده البته از خونه تکونی این روزها چیزی نگفتی....خوشحالم شدم امدم وبلاگت ..زنده باشی و پایدار

سلام اقا امیر تشکر از حضورتون ، من هر هفته با این دوتا پسر که دارم در حال خونه تکونی ام . حالا هفته اخر یک نظافت اساسی میکنم چون بعد از عید میخوام اگر خدا بخواد خونه بخرم از اینجا برم دیگه خودم خیلی اذیت نمیکنم امسال هم که هر کسی بیاد سرش تو گوشش هست بهتر چند کیک بیشتر اینترنت بخرم تا مهمانها هم توجه به چیزی نکنن

توسن جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 04:03

سلام....
بانو....اجازه می خواهم من نیز موفقیت فرزند یا به تعبییر خودتان "گنج زندگی " را برایتان شاد باش بگویم . آرزو می کنم که موفقیت در آزمون رانندگی ، زمینه و بهانه ای باشد برای رشد و تعالی گنج زندگی اتان در عرصه های دیگر زندگی که بدون شک حضور و هدایت ارزشمند بانو در کنارشان ، تایید و تاکید محکمی خواهد بود که موفقیت در تمام مراحل زندگی نیز در امتداد تلاشها و البته در کنار باورها ، هرگز برای او محال و دور از دسترس نخواهد بود.....
در حضور گذشته ای که بصورت اتفاقی و برای نخستین بار میهمان خانه اتان شده بودم ، گمان می کنم یادداشت نظری در اینجا نوشته بودم که بخاطر نمی آورم در کدام پست یا مطلب آنرا ثبت کرده ام و با آنکه اندکی هم دنبالش گشتم ، اما نیافتم. شاید هم اصلا نظر قبلی ام ثبت نشده است . اما این مطلب را به این علت عنوان کردم که بگویم این نخستین حضورم در این خانه نیست و قبلا با لحن کلام اتان آشنا شده ام . حتی تعدادی از مطالب آرشیو اتان را خوانده ام که امشب نیز تعداد دیگری از انها را خواندم که چون اطمینان ندارم نظر قبلی ام ثبت شده است یا نه ، از بیان و توصیف در مورد نوشته هایتان پرهیز می کنم . اما با اینهمه نیز نمی توانم بخاطر لذت دقایق و لحظاتی که از خواندن مطالب و کلمات اتان نصیبم شده است ، قدردان جذابیت نهفته در کلام اتان نباشم.بنابر این بی توجه به ثبت شدن یا نشدن یادداشت قبلی خود ، یک بار دیگر این راحت و صمیمی نوشتن را به شما تبریک می گویم...
برای تداوم لذتهای فراوانی که از خواندن اتان در لحظه های مجازی ام ریخته می شوند ، یک یا چند هفته ی قبل که برای اولین بار با نوشته هایتان آشنا شدم ، صفحه وبلاگ را به علاقمندیهای خود اضافه کرده ام تا در فرصتهایی که گاهی بواسطه ی تعطیلات آخر هفته نصیبم می شود ، به اشتیاق خواندن نوشته های اخیر و یا مطالب گذشته اتان ، میهمان خانه اتان باشم که البته سعی خواهم کرد در هفته های دیگری که به خانه اتان می آیم ، مراقب طولانی شدن حرفهایم باشم تا حوصله ی خواندن اتان سر نرود.
در پایان حرفهایم برای قلم اتان کلامی همچنان زیبا ، آرام و دلنشین را آرزو می کنم بانو.....کلامی مملو از واژه های امنیت و آرامش عشق که برای در مشت فشردن آرزوهایتان یاری اتان می کند....واژه هایی مملو از شهامت و جسارت کلمات بی تکلف ....در وسعت دامنه های مهر ...وسعت و کرانه ی لحظه های خوب زندگی....لحظه هایی که در آنها نغمه سرایی کنید ، پای بکوبید ، برقصید و بی پروا بخندید ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد