هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

خسته شدم خسته

سلام  به  دوستان عزیز،ببخشید به علت کمبود امکانات  کمتر مطلب مینویسم..برای تعدادی از دوستان هم نمتونم کامنت بذارم ثبت نمیشه.مهتاب عزیز،مهربانو عزیز،ترلان عزیز.،امیر گرامی و....از کسانی هستن که کامنت هام براشون ثبت نمیشه.این  روزهای خسته ام از این همه مسولیت .پسر بزرگم که اصلا کاری نمی کنه.پسر کوچکم هم گاهی باهم میاد  بریم دنبال خونه وخرید کردن.البته پسر بزرگم یکدکم بهتر شده.پدرشون هم همچنان عین خیالش نیست که بچه داره چند وقت یش از یکی از دوستاش یه لب تاپ گرفته بود .پسر بزرگم درست کنه .3 روز این پثر سر کار گذاشت تا بیاره اخرش هم که اورد  بود داده  یک کم حرف زده بود بعد هم گفته بود برم خونه از صبح چایی نخوردم. حالا دور وبر محل ما پر رستوران وحتی قهوه خونه سنتی .نکرده بچه ببر بیرون  با هم یه ناهار بخورن .با پسر کوچکه هم که فقط تو تلگرام گاهی پیام میده.الان تابستونه .یه مسافرت ببره.من هم یه نفس بکشم. بعد این بچه رو میذاره تو رودر بایستی باهاش بره خونه بردارش مهمانی پا گشا .مجبور شدم تا یک نصفه شب برم خونه خواهرم که این  پسرم برگشت بیارم خونه.بهش میگم برو پیش بابات بمون صبح بیا میگه دوست ندارم. فردا هم باید برم انتخاب رشته برای این اقا پسرم .خودش عین خیالش .منم امسال اداره نیستم وبه اینترنت هم دسترسی ندارم. میرم سرای مجله پنج شنبه که نتونستم کاری کنم امیدوارم فردا بیونم خوش میکه دانشگاه ازاد انتخاب میکنم من با این رتبه که جای خوبی قبول نمیشم.حالا بگذریم که باباش میگفته وقتی اسا می نفرات اول می خوندن همش منتظر اسم این بوده .یک جایی قرار برادرو خواهرم که اومدن بریم  برای خرید صحبت کنیم دعا کنید اگرخیره  جور شه من از این وضعیت نجات پیدا کنم.هر روز یک جا این خونه   مشکل داره چهارشنبهرچاه دستشویی ابش سخت میرفت رنگ زدم چاه باز کنی اومد . فنر زد 130تومان گرفت یک گلوله بزرگ مو در اورد نمیدونم طبقه بالایی  که حمامش هم اونجاست موی سرشون کوتاه کردن گرفته. روز قبلش شیر روشویی وسیفون که چکه داشتن دادم درست کردن 100هزار تومان هم اونجا دادم.حالا بماند تلفن خونه فقط وقتی از خیریه زنگ میزنن زنگ میخوره وبقیه مواقع قطعه یا بوق اشغال میزنه رفتم مخابرات میگه اتصال به زمین داره شمارس داد  با این مشکلات که پیش ا مد هنوز وقت نکردم  ز بزنم بیاد درست کنه.چهارشنبه هم رفتم مراسم بازنشستگی یکی از همکارا  خوش گذشت . دوستام دیدم  یکی از دوستام که خیلی دوسش دارو نبود رفته بود مسافرت. دیگه خبر خاصی نیست .همه تون به خدای مهربوو می سپارم. من در دعاهاتون فراموش نکنید.

نظرات 7 + ارسال نظر
ن شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 15:45

انسانها شبیه هم عمر نمیکنند
یکی زندگی میکند یکی تحمّل
.
.
انسانها شبیه هم تحمّل نمیکنند
یکی تاب می آورد
یکی می شِــــکند ...
.
.

انسانها شبیه هم نمیشکنند
یکی از وسط دو نیم میشود
دیگری تکه تکه ...
.
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر میکند
تکه ای
یک روز... .

..
ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:

ﮔﺎﻫﯽ...!!
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ...

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.!!


ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ...

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی،
ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ‌ای!!!


ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ...

ﺗﺎ ﺁن‌را ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!!!


ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ:
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ نمی‌فهمد...


کاش میشد...

آدمی، گاهی...
فقط گاهی!!!
به اندازه نیاز بمیرد...

بعد بلند شود...
آهسته آهسته...
خاک هایش را بتکاند...!

اگر ...
دلش خواست!!
برگردد به
زندگی.

سلام تشکر ازمتن زیباتون بهم دلگرمی داد. واقعا بعضی مواقع ادم مبخواد بره یک جایی که هیچکس نباشه .خدا اخر عاقبت من با این بچه بخیر کنه.البته امروز وقتیدشروع کرد .به بحث رفتم اتاق در بستم هر بار هم خواست شروع کنه گفتم بحث ما نتیجه نداره .یا شروع کردم مطلبی رو که دوستام فرستاده بودن براش خوندم.بازم ممنون از اینکه قصه غصه های من میخونید و نظر میذارید.

tarlan دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 00:26 http://tarlantab.blogsky.com/

سلام عزیزم
امیدوارم بزودی همه مشکلاتت حل بشه و خونه قشنگی تهیه کنی .
کنکور کابوسی برای بچه هاست امیدوارم قبول بشه و کمی از بار فکریتون کم بشه.
آرزو میکنم همه روزهاتون باآرامش و شادی باشد .

سلام ترلان جان،تسکر از دعاتون.هرچیدخدا بخواد دیروز هم رفتیم یه خونه دیگه رو حرف بزنیم کهنتیجه ایی نداشت. شاید خیری دردجکر نشدن هست که من خبر ندارم

amir دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 07:59 http://del-haste91.blogfa.com

سلام زهرای عزیز واقعا خونه گشتن و پیدا کردن اونم تو شهر شلوغ شما کاری بس دشوار می باشد ولی شما شیر زنی و از عهده این همه مشکلات بر می ایی امیدوارم به زودی مشکلاتت حل شود همسرت کاش اراده می کرد و به خودش می امد هر چند خیلی سخت است ...
به شهر منم بیا اگه وقت داری....
برات ارزوی سعادت دارم

سلام،تشکر از حضورتون ومحبتی که دارید.شهر شما بسیار زیباست .با عکسهای قشنگی که میذارید .ادم دلش میخواد حتما بیاد .ببینم خدا چی میخواد اگر قسمت بشه حتما با تور یه سفر میام شهر زیباتون

زرین جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 22:54 http://http//:zarrinpur.blogsky.com

سلام زهرا جون.انشالا یه خونه خوب پیدا کنی وکمی از مشکلاتت حل بشه.در مورد پسرتون هم متاسفم .انشالا اونم روبراه میشه .میدونی این ظلمی که باباشون در حق شما وبچه هاش کزده در روحیه بچه ها هم اثر گذاشته.زیاد سربسرش نذار.اونا هم پابه پای شما درگیر مشکلات بودن.خدا پشت وپناهت باشه

سلام،زرین جان،تشکر .نظرت کاملا درسته. این تو سن14سالگی درگیر این کثافتکاری پدرش شد. چون اون قبل ازمن از روی اس ام اس موبایل پدرش که مرنب میداد دست این بچه که به روز رسانییش کنه در جریان قرار گرفته بود. من با وجود اینکه خودمم روحیهرخوبی تداشتم خیلی مدارا کردم .از خدا ی مهربون متشکرم کمکم کرد .ولی ادم یک جایی میبره. البته الان خیلی بهترم با پسرمم اوضاع بهتره فعلا برام از ادیان مختلف وغلط ودرست بودن اونها برام حرف میزنه.

عسل نصیری چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 21:56 http://asalnasiri.blogfa.com

شدیدا دلم برات تنگ شده عزیزم

سلام عسل عزیزم ،منم دلم برات خیلی تنگ شده.

علی امین زاده شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 08:19 http://www.pocket-encyclopedia.com

ای داد. طبقه ی بالایی، زندگی آپارتمانی....
راستی شما داستان «برج» رو خوندید؟ اثر جیمز گراهام بالارد؟

سلام نه دوست گرامی متاسفانه نخوندم

علی امین زاده یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 07:35 http://www.pocket-encyclopedia.com

آپارتمان در بهترین نقطه شهر، اکازیون:
http://www.pocket-encyclopedia.com/?p=1479
ready up و منتظر حضور سبزتان

سلام تشکر سر میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد