هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

روزهای پایانی 94

سلام دوستان خوبم،بابت غیبت این مدت عذر حواهی میکنم..یه مدتی دچار سستی شده بودم نمیدونم  شاید خستگی از ایم همه دوندگی برای خریدخونه و تعمیر واجاره دادن اون خونه اجاره ایی رمقی برام نذاشته. شایدم مال سن وسال باشه شاید افسردگی بهر حال الان احساس  بهتری دارم ابن مدت چند تا میهمانی دوستام رفتم.که برای روحیه ام خیلی خوب بود.پسرها هم خوبن شیرین عسل کلاس خصوصی اش زیتده علاوه بر اونهت یه کلاس رزمی هم میره که بعد از میخواد نره بیشتر درس بخوانه .پسر بزرگم که این ترم خودش انتخاب واحد کرد میگه 10واحد گرفتم .البته اون ترمم که من براش 19واحد گرفته بودم بیشترش حذف کرد یا امتحان ندادروزهایی که میره کلاس یا سر کار خوبه خسته میسه کاری به ما نداره روزهایی که خونه اس همش سر به سد من یا برادرش میزاره ..البته کلا از وقتی اومدیم این خونه  بهتره شده (چشم نخوره)  خودم احساس امنیت میکنم دیگه مجبور نیستم  جا به جا بشم.. امشبم رفته  خونه عموش پسر عموش میخوتد بره تایلند. پرم میگفت بهش گفتم مواظب خودت باش برای چی میخوای بری تایاند نمی بینی ایدز چقدر زیاد شده اونم  گفته حواسم هست پس گفته بابام هم میگفت حوایم هسن ببین خودش به چه روزی انداخته. ا از پولی برام مونده بود دو میلیون  دادم بهش رفته ماشینش درست کنه.با پدرش حرف میزده  این دقعه اخر که ماشین برده تعمیرگاه گفته چقدر خرجش میشه پسرم گفته 700تومان  گفته 200تومان برات می ریزم تو باید لبلس مناسبم بخری دانشگاه میری.بسه دیگه اینم گفته دارم  نمیخوام الان یه هفته اس که  همین 200 تومان نریخته براش. جالبه که از ابنکه شیرین عسل بهش زنگ نمیزن ناراحته میگفته من شاید شوهر خوبی برای مادرتوت نبودم ولی برای شما که پدر خوبی بودم!!! نمیدونم پدری که نه خرجی میده .نه پول توجیبی نه حتی خودش زنگ میزنه حال این بچه رو بپرسه.حتی بخودش زحمت نداد یه موبایل با یه خط اعتباری براش بخره که باهاش ارنباط داسته باشه . حتی پارسال تو ختم شوهر خواهرم  هم که این بچه رو دیده بود وشماره اش گرفته بود سه ماه بعد که تولدش بود شیرین عسل براش پیامک تبریک داده بود .نوشته بود پسرم شمارات گم گرده بودم.بگذریم موقعی هم که با هم زندگی میکردبم حتی یکبار مدرسه بچه نرفت ..از این مسایل بگدریم امسالم تمام شد وعید  داره از راه میرسه .برای همتون تو سال جدید  بهترینها رو ارزو میکنم. اونهایی مجرد هستن همسر خوب ومناسب. اونهایی خونه  ندارن خونه دار بشن. اونهایی که بچه ندارن بچه دار بشن. واونهایی مریض هستن یا عزیزشوه مریض  اند شفا پیدا کنن. از همه مهمتر همه مون عاقبت بحیر یشیم..

نظرات 2 + ارسال نظر
ن شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 14:13

سلام
خسته نباشید
این روز ها خانم ها همه مشغول تمیزی هستند
ان شاالله دعاهای زیبایت مستجاب بشود
هر کسی که سالیان سال سر کار رفته یهو ناچار است سر کار نرود اگه جایگزینش چیزی نداشته باشد حتما افسرده می شود
شما خودتون را مشغول کنید با تفریحات و سرگرمی ها مثل کلاس و باشگاه و مسافرت با تور حتی اگه یکروزه باشد
پسرت چه کم واحد بر می دارد فکر می کنم حالا حالا ها دانشجو باشد
همان دانشگاه که خارج ایران بود می رود فکر کنم مکاتبه ای بود !

سلام .بله در طولانی مدت باید یه سر گرمی برای خودم در نظر بگیرم . دانشگاه ازاد میره. اون دانشگاه مکاتبه ایی راه به جایی نبرد چند جلسه معلمه بهش میومد زبان درس میداد.وقتی ازش خواستیم رسید پرداختها رو بهمون نسون بده طفره رفت البته من اصلا اون اقا ندیدم چون پسرم تو مدرسه زمین فوتبال اجاره میداد اونجا کلاسشون برگزار میشد .بعدش دیگه من پول ندادم .لعد هم که پسرم سر اون کار نرفت معلمه چند بار اومده بود سراغش رو گرفته بود . چند بار به پدرش گفته بیا لدیم باهاش صحبت کنیم پولمون پی بگیریم. اونم امروز و فردا میکنه نمیدونم من چرا خام این دوتا شدم .امسا مهر با کلی جر وبحق وگریه وزاری و ریون صدقه راضی شد بره دانشگاه ازاد رشته کامپیوتر که قبول شده بود .کلا شخصیت ناسازگار داده کل مشکلات من یک طرف ابن لچه یک طرف امروز رفتم اداره تقویمم بگیریم پسر کوچکم تا یاعت چهتر کلاس داشت من هم 5نسده رسیدم خونه چشمتون روز بد نبینه تا در رو باز کردم دیدم کف خونه پر قطرهای خونه پسر کو چکیه دماغش واده خون میتد با هم دعوا کرده بودن هر دو زخمی به بزرگه گفتم برو تتاقت حرف نزن هر دوتاتون حرف نزنید بعد کوچکه برم بیمارسنان چون فگر گردیم دماغش شکسته خوستختانه عکس گرفتیم دکتر گفت نشکسته. اینم از بیرون رفتن ما تازه خوب شده بودن باهم نمیدونم خر دفعه میره خونه عموش برمیگرده دیوانه میسه از پنج شنبه تا عصر جمعه اونجا بود خدا عاقبتم بخیر کنه

tarlan شنبه 22 اسفند 1394 ساعت 16:11 http://tarlantab.blogsky.com

سلام زهرای عزیز
من هم یک مدتیه دچار رخوت شده بودم بعدهم کار خونه البته خودم که نمیکردم ولی بازم کلی کار داشتم.
درمورد پدر بچه هات خیلی حرص میخورم به قول مادرم بعضی از مردها اسم مردو اسم پدرو اسم شوهر و فقط یدک میکشن و جای کسی رو تو این دنیا اشغال کردن . حالا برات شوهر خوبی نبوده پس بچه هاش چی یعنی متوجه نیست بچه ها چه نیازهایی دارن . چقدر خوبه که از دست همچین کسی خلاص شدی به حرص خوردن نمی ارزه.
عزیزم برات تو سال جدید شادی روز افزون و سلامتی فراوان و دلخوش و فرزندان صالح و باعث افتخار آرزومندم و امیدوارم همه نعمتها و برکات خداوند از آن تو و خانواده نازنینت باشد. عیدت پیشاپیش مبارک

سلام ترلان جان ،ان شاء اله خیلی زود سلامتی تو بدست میاری. سال نو تو هم مبارک باشه .: عزیزم پدرشون فقط یهوشه کوچک از مشکلات منه دیگه حتی بهش فکر نمیکنم اگر پسرم راجع بس حرف نزنه اصلا یادم میره که وجود داره تو نجوابظر اقای ن مشکلی که امروز این دوتت بچه برام داستن نوشتم تا میام یه کم روحیه بگیرم اینها میزنن تو پوزم حسابی .می بوسمت و برات ارزو سلامتی میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد