هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

روز کارگر و معلم مبارک

سلام روز گارکر یا تاخیر بر همه کارگران کشورمون مبارک باشه .ارزو میکنم هر چه زودتر از نظر مادی ومعنوی  وضعشون خوب شه .وقتی می خوانم .تعدادی از این عزیزان چندماه حقوق نگرفتن .همش فکرمیکنم بنده حدا ها چطور اموراتشون  میگذرونن.


روز معلم مبارک باد.

سلام تصیمم گرفتم خلاصه ایی از دوران مدرسه و معلم های عزیزم بنویسم.


امروز بیاد معلم های که در دوران تحصیل داشتم .کلاس اول ابتدایی یه خانم معلم زیبا با موهای بلند طلایی داشتم. فامیلش هم طلایی بود .دوم حانم راغب  زن میان سالی بود و وقتی میرفت خونه چادر سرش میکرد منم بیشتر سال مریض بودم دمل وحشتناکی زده بودم ونمیتوانستم بشینم و مجبور بودم خونه بمونم.و مراتب روغن سیاه عمه ام برام میمالید یاانواع داروهای و درمانهای سنتی تا درمان شدم. بعد چشم درد گرفتم نمیدونم این دوتا همزمان بود یانه. یه مدت هم سیل اومد و باز من و خواهرم مدرسه نمی رفتیم. کلاس سوم یه مدت خانم کوثری بود که اونم جوان بود با موهای سیاه  و موقع رفت واند چادر مشکی سر میکرد.وسط سال بخاطر شغل همسرش که ارتشی بود. رفت شهرستان و بجاش خانم میر عمادی اومد که انم سبزه با موهای مجعد بود.سال چهارم هم خانم ولد خانی بود که زنی لاغر بود.ولی معلم خوبی بود ویه همکلاسی داشتم فامیلش جعفری بود . شاگرد زرنگی بود .من تا اون سال حتی ثلث اول شاگرد متوسط بودم. ولی از ثلث دوم اکثر نمراتم شد بیست و ریاضی از همه بچه های مدرسه نمره بالاتری گرفتم.معلم وهمه بچه ها بخصوص بچه زرنگها شوکه شده بودن .ولی خودم یادم نمیادچه احساسی داشتم خوب حتما خوشحال بودم معلمون میگفت این تحول در اثر همنشینی با خانم جعفری بوده.سال پنجمبازم خانم میر عمادی معلم کلاس سوم معلمون شده بود. ومن بخاطر اینکه ریاضی ام خوب بود .نور چشمی معلم شده بودم .نمیدونم چه جشنی قرار بود در مدرسه برگزاربشه که معلم ما وچند تادیگر از معلم  ها برای  هماهنگی وکتهای جشن مرتب باهم جلسه میذاشتن و همیشه حل تمرین های ریاضی سر کلاس برای بچه ها رو میداد به  من و میرفت.بعدش رفتم راهنمایی اولین دبیر مرد کلاس اول راهنمایی اقای کزمیی بود ولی اوایل سال رفت .خانم عباسی معلم ریاضی بود و خشن بود.خواهر بزرگم هم همون مدرسه بود.زیاد اهل درس نبود و همیشه خانم عباسی از من میخواست بهدمامانم بگم که اون تمرین هاش رو حل نمکنه ولی فایده ای  نداشت خواهرم کار خودش میکرد روزی که فرداش امتحان داشت نیرفت به دختر دایی ام شیرینی پنجره ایی یاد بده.کلاس سوم راهنمایی یه معلم نابینا داشتم اقای محمودی که ادبیات درس میداد .خانم میلانی معلم انگلیسی هر سه سال راهنماییمون بود.سال سوم راهنمایی ریاضی مون خیلی سنگین بود حتی یادم معلم بعضی مواقع غلط حل میکرد و یکی از بچه ها پدرش دبیر ریاضی بود.برای همکلاسیمون حل کرده بودیه بار به معلم گقت که حلش درست نیست واز اون به بعدواگر معلم شک داشت با حل سوداگری همکلاسمون چک میکرد.البته خانم فر نوش فر انسان وارسته ایی بود چون اکثر ما ادمها برای حفظ غرورمون حاضر به قبول اینکه اشتباه کردیم نیستیم.خانم محرابی هم خان درشت اندام و مهربون شمالی که مسن هم بود از معلم های دوران راهنمایی بود.

بعد  دبیرستان شروع شد وراه مدرسه مون رور شد مدرسه ایی که من می رفتم ملی بود هزار تومان شهریه اش بود البته من و دختر دایم و خیلی از بچه ها تعهد خدمت برای بعد دیپلم دتده یودیم و مجانی ثبت نام شدیم . البته کلاس هامون خیلی شلوغ بود.ودرسهامثل جبر و ریاضیات جدید و... برامون تازگی داشت.وچون از کلاس تقویتی هم خانواده هامون اطلاع چندانی نداشتن  .من برای اولین بار فیزیک وجبر تجدید شدم.البته هندسه بیست گرفتم غیر از خانم جواهری که معلم انگلیسی ومحجبه بود اسم هیچکدام از معلم ها یادم نمیاد شاید اقای گودرزی که سالهای بعد هم معلم شیمی مون بود .سال اول هم بهمون شیمی درس داد.همون سال ما برق کشیدم و یخچال و تلویزیون خریدیم .البته مادر عزیزم  هم همون سال حصبه گرفت و تا دم مرگ رفت و از اونجا که خداوند به ما 6تا بچه رحم کرد مادرم خوب شد. تابستون من خودم نشستم از روی کتاب جبر و فیزیک خوندم و جالبه که شهریور 17 و16گرفتم و فهمیدم که قصور از خودم بود. سال دوم معلم زیست شناسی برادر اقای گودرزی معلم شیمی بود ولی اصلا مثل اون وظیفه شناس ووقت شناس نبود .وهمبشه چون ما ساعت اول کلاس داشتیم دیر میاومد نمیدانم الکی بود یا مشکل دیگه داشت از همسرش هم جدا شده بود.سال سوم یه معلم هندسه داشتم اقای هادیان یه چشمش سبز بود یه چشمش ابی وسط سال هم پاش شکست ونامزدش با ماشین  میاوردش مدرسه .همیشه ما دختر ها نصحیت میکرد که مراقب  معاشرت هامون باشیم.و از دوست شدن با پسرها پرهیز کنیم اون سالها اکثر معلم ها  تجربیاتشون بما میگفتن الان که فکر میکنم  خیلی با ارزش بودن.خانم دفتری معلم ادبیات که فکر کنم سالهای اخر معلمی اش بود و اقای باقری دبیر فیزیک که خیلیرهم سخت گیر بود. یه تعدادی از بچه ها روچون ته کلاس رادیو گوش میدادن از کلاس بیرون کرد و جنجالی شد. البته سر کلاس بقیه دبیر ها هم گوش میکردن یا ساعت شون که نور منعکس میکردمثل اینه .،نورش جاهای مختلف کلاس می انداختن و باعث ازار و اذیت معلم و سایر بچه ها میشدن .البته سال 57بود و ما از اوایل اذر دیگه مدرسه نرفتم و بعد  ت از پیروزی انقلاب دوباره مدارس شروع شدن.عبد هم چند روز بیشتر تعطیل نبودیم.چون درسهامون عقب بود. خانم جواهری مدیر مدرسه شد . ومدیر قبلی که اسمش یادم نیست بخاطر اعتراض یه عده از بچه ها رفت یه معلممون که هم محلی بود اقای سجادی شهید شده بود د بجاش برادرش که خیلی هم شبیه خودش بودبرای فیزیک اومد.روحش شاد.سال چهارم تعدادی از بچه ها با روسری میامدن مدرسه . معلمرزیست شناسیمون اقای یوسفی معلم خیلی مهربون و باسودای بود و پدر یکی از همکلاسها مون اقای روحی معلم شیمی بود . شخصیت جالبی با وجود اینکه خودش لیسانس گرفته بود .همسرش بی سواد بود ! همیشه هم با بچه هاش مشکل داشت دخترش هم از اون خر خون ها بود مثلا میگفت من زیست  دور خوندم حال اینک اکثر بچه ها اگر همت میکردن یه دور فوقش دو بار می خواندن. یه معلم دینی هم داشتم سال سوم و چهارم خانم حبیبی که خیلی مومن بود مانتو وشلوارو روسری می پوشید و چادر مشکی هم از روش سر میکرد.بعدش هم خانم از حوزه علمیه برامون فرستادن که خیلی دختر کم سن و شیرینی بود. .حتی مسجد محل ما هم اومدسخنرانی کرد . .که اون موقع ها یه اتفاق تازه بود. دبیرادبیات  سال اخرمون خانم جالبی بود خانم حسینی شماره تلفن خونش به همهمون داد و گفت عروسیمون دعوتش کنیم.خیلی از هم مدرسه ایی هامون همون سال ازداوج  یا نامزد کردن.الان فقط دختر دابی ام برام از اون سالها مونده که اونم خیلی کم تو مهمانی ها می بینم .زمان چقدر زود میگذره انکار همین دیروز بود.یاد و خاطر همه معلم های عزیز بخیر اگر زنده هستن براشون ارزو سلامت ،سعادت ،شادی و عاقبت بخیری میکنم. وا گر دیگه  بین ما نیستن روحشون قرین رحمت الهی بشه.

نظرات 2 + ارسال نظر
ن سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 19:08

من هم اسامی آموزگار ها را یادم است
کلاس چهارم آقای شهسواری میله ی چتر را داخل بخاری گذاشت جفت دستهایم را سوزاند به طوری که کف دستم تاول زد
آقای شیری دو تا چوب دست می گرفت با شدت تمام پشت و کف دست می کوبید
آقای سلطانی هر که دیکته زیر ده می گرفت با کمک بچه ها مثل گاوی که قراره ذبح بشه زمین زده می شد و فلک می کر د
کلاس ششم آقای صدری و هارونی یکی ریاضیات و آن یکی بقیه دروس
کافی بود روی خوانی ات ضعیف باشد چشمش را می بست و توهین می کرد بطوریکه من از ترس همیشه بیشترین نمره را می گرفتم
دبیرستان هم همین طور تا وقتی دیپلم گرفتیم سرمان ر ب شماره دو مجبور به اصلاح بودیم

سلام. چه معلم های خشنی داشتید. معلم های ما فوقش بچه هایی که تکلیف نداشتن مداد لای انگشت هاشون میذاشتن و فشار میدادن.یا با خط کش کف دست میزدن که همونش هم خیلی بد بود کلا سیستمی که روی تنبیه باشه با عث خرد شدن شخصیت بچه میشه ولی متاسفانه اون موقع ها اینطور بود . الانم با وجوداینکه پسر من غیر انتفاعی میره به که دبیر فیزیک خواسته بود والدین برن من گذاشتم زنگ تفریح دوم رفتم . معلم که دیده بود زنگ اول نرفتم زده بود تو سرت پسرم وپسرم خیلی ناراحت شده بود بی انصاف نذاشته بود ببنه تا اخر وقت میریم یا نه وقتی هم به مدیر کفتم .قبول نمی کرد. اخرش گفت بهش تذکر میدم.

ملی یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 14:57

زهرا جونم فک کنم پس متولد 40 این حدودا باشی . افرین که درس خون بودی خواهرای من هم سن توان ولی هیکدوم ادامه ندادن سیکل یا وسط دبیرستان ول کردن .
زهرا من متولد 59 ام . میخونمت زیادتر بنویس خوبه نوشته هات

سلام،،دوست عزیز،حدست درسته،مامان من خیلی به درس خواندن ما اهمیت میداد.حتی خواهر بزرگمه هم که علاقه ای به درس نداشت بالاخره دیپلم فرهنگ گرفت . مادرم خیلی برامون رحمت کشیده منم سعی میکنم هر کتری از دستم بر میاد براش بکنم. چشم سعی میکنم بیشتر بنویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد