هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

تابستان گذشت.پاییز از راه رسید.

سللم به دوستان خوبم

عذر من بخاطر تاخیر چند ماهه بپذبرید. هر وقت قصد میکنم  زود به زود بنویسم اینطوری میشه که چند ماه نمی توانم بنویسم . تابستانم  که  اسیر تجدیدی های اقا پسر گلم بودم..خوشبختانه شهریور قبول شد .الان داره پیش دانشگاهی میره کلاس خصوصی  میره ببینیم امسال چکار میکنه.پسر بزرگم هم این ترم  20واحد گرفته ظاهرا  به دانشگاه رفتن علاقمند   شده البته ازار واذیت هاش همچنان  ادامه داره سر چیز های الکی دعوا راه مینداره . به بارش خیلی وحشتناک بود یاد اوریش  هم اعصابم خرد میکنه .بیرون خیلی رفتارش خوبه ولی تو خونه صده سوهان روح.خدا هدایتش کنه.من همه چیز براش فراهم میکنم و تقریبا هیچ کاری تو خونه نمیکنه. واز من طلبکاره.هی میخوام بهش مسولیت بدم از زیرش در میره.. اصلا یه کارهایی میکنه که ادم مونه باهاش چکار کنه .بخار شو مبیره تو اتاقش هرچی میگم مادر بیارش لازم دارم نمیاره. امروزم تلفن خونه زنگ زد من خوابیده بودم وقتی اومدم دنبال تلفن  نی گثتم گفت من سیلنت کردم و قایمش کردم. البته اون خوشبختانه اورد داد.ولی برای خانواده پدرش همه کار میکنه عمه و شوهر عمه اش میبره فرودگاده امام میره دنبالشوت میاردشون .یا هفته پیش عقد کنان پسر عموش بود سه روز با ماشینش  در خدمت اونا بود. منم چیزی بهص نمیگم پیش خودم میگم حداقل بادچند نفر ارتباط داشته باشه .با بردارش که از قبل عید قهرن منمم چند بار خواستم اشتی بدم دیدم اصلا طلبکاره زده دماغ طفک داغوان  کرده کلا چشم دیدن برادره نداره منم فعلا ترحیج میدم بخاطر سلامتی جمسی شون هم شده همین طور وضیعت بمونه .حالا اگر خواهر زاده های من بود اصلا نمیومد و از زمین وزملن بهانه میاورد که نیاد یا میرفت اتاقش در میبست وجوایمون نمیداد.  

یه میهمانی هم  میخواستم بدم برای بازنشستگم به تعدادی از همکارام که پدر یکی از دوستام فوت کرد و مهیمانی کنسل شد .حللا شاید اخر مهر بعد از عزادریها  بگیریم..

ملی عزیزم خواسته بودی بیشتر بنویسم ببخشید که نشد.