هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

گزارش مدت غیبتم

سلام دوستان خوبم،اول عذر خواهی میکنم برای غیبت طولانیم.نمیدونم از کجا شروع کنم. من وپسرهام  به لطف خدای مهربون خوبیم. البته اذیت وازار گاه و بی گاهشون هست .کار من هم شده رسیدگی به امور انها وخرده فرمایش هاشون.خدا حفظ شون کنه.

مهر ماه گذشته یه مهمانی دادم. دوستان اداری که اکثرا بازنشسته بودن دادم که پوستم کنده شد موندم اون موقعا که سر کار میرفتم.و قوم شوهر هر چندماه یکبار میومدن با دوتا بچه کوچک چطور اون همه کار میکردم.این یه واقعیت که ادم پا به سن میذاره توانش کم میشه. وکاری هم نمیشه کرد. ابان ماه هم رفتم چشم پزشک برای معاینه سالانه.البته دوسال بود نرفته بودم .دکتر گفت که باید اب مروارید چشمم عمل کنم .بزور خودم برای عمل راضی کرده بودم که مادرم بیمارستان بستری شد.و قلبش فنر زدن مدتی مشغول رسیدگی به مادر بودم.بعدش شنیدم که اب مروارید به مرور زمان تبدیل به اب سیاه میشه بعدش هم کوری. تردید کنار گذاشتم رفتم دوباره وقت عمل گرفتم و بهمن ماه عمل کردم.بعدش چون همه اطرافیانم گرفتار کارهای خوشون بودن.مجبوربودم غذا تا دوهفته از بیرون بگیرم .همه میگفتن پیاز داغ درست نکن سرت پایین ننداز .چند روز اول استراحت کردم بعد دیدم نمیشه.واقعا سلامت بالاترین نعمته.خواهر کوچکم هفته اول نیامد دیدنم بعد اس فرستاد فردا دخترم فرستادم مدرسه میام گفتم هر وقت توانستی بیا .نمیخواد خودت اذیت کنی . وقتی که عصر پنج شنبه میخواست بیاد من مجبور شدم خونهرو مرتب کنم .روز بعد هم مجبور شدم رانندگی کنم . عصر دیدم چشمم نصفه میبنه .البته این مشکل  از سوم دبیرستان چند سال یکبار وقتی دچار ضعف میشم. برام پیش میاد. شب استراحت کردم صبح خوب شده بودم.بیرون میرفتم هوای سرد بهمرمیخورد اذیت میشدم.منم که تمام کارهام باید خودم بکنم ناچار بودم چند روز یکبار برم بیرون البته کلاس بردن پسر کوچکم هم بود.خلاصه گذشت.

چند بار هم که با تاکسی دکتر یا جاهای دیگه میرفتم.  اقایون مسافر میدیم که بر خلاف سابق که معمولا رعایت نمیکردن خیلی رعایت میکردن .اینقدر جمع و جور می نشتن که ادم احساس امنیت و ارامش پیدا میکرد خدا خیرشون بده .جامعه مون یه مقدار متحول شده

الانم فصل امتحان نزدیکه واین پسر کوچکه منم پیش دانشگاهی از هفته دیگه امتحانش  شروع میشه عین خیالشم نیست خدا بخیر کنه.

بخدا میسپارمتون

نظرات 2 + ارسال نظر
مهربانو چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت 13:53 http://baranbahari52.blogsky.com/

زهرا جون خوش اومدی دیروز یادت کرده بودم اومدم احوال پرسی کردیم خیلی خوشحال شدم.
امیدوارم حال مادر خوب باشه و همچنین خودت ، متاسفانه این اب مروارید خیلی زیاد شده و من حتی تو سن های خیلی کم هم شنیدم که گرفتار میشن .
درس بچه ها رو هم که دیگه نگوووو
ولی چه باحاله دیگه از اول مهر من و تو دانش اموز نداریم

سلام عزیزم.دوست خیلی خیلی خوبم که به یادم بودی.امروز صبح که پسرم بردم اموزن سنجش به همین فکر میکردم که اخرین سال باید تشویق کنم بره گواهینامه بگیره ان شاءاله دانشگاه خودش بره .خسته شدم از این همه دوندگی .

ن سه‌شنبه 9 خرداد 1396 ساعت 23:13

سلام یادمه مادر بزرگم آب مروارید عمل کرد آنهم با جراحی سه روز در رختخواب خوابید و سرش نباید تکان می خورد البته صحبت پنجاه و چند سال پیش است الان چقدر زندگی راحت شده سه سوت عمل می کنند و عدسی هم می کارند قلب تعویض می کنند خلاصه بیماری دیگه معنا ندارد
ان شاالله همیشه سایه ات بر سر پسرهایت باشد

سلام .ان شاءاله خوب وخوش باشید .بله الان زندگی بخاطر دانش تکنلوژی زندگی راحت شده .قدیماخیلیها نابینا میشدن باید شکر گزارباشیم که در این دوره زندگی میکنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد