هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

یه مسافرت خوب و....

سلام دوستلن عزیز،امیدوارم همتوندخوب باشید وایام به کامتون. من که زدم به رگ بی عاری جمعه وشنبه به اتفاق خواهرم وجمعی از همکاران ودوستان با تور رفتین حنگل ابر خیلی قشنگ بود .خیلی هم خوش گذشت.گروه  خوبی بودن گلی گفتن خندیدن و جوانتر ها  رقصیدن .چون بعثی ها با بچه های جوان ونوجوان سون اومده بودن. یه اقای هم تو گروه بود که صدای خیلی خوبی داشت کلی اهنگ های قدیمی و خطره انگیز برامون خواند .یه نفر هم گیتارش اورده بود و برامون زد. روحیه ام خیلی خوب شد.اما..  امروز دوباره دختر صاحب خانه زنگ زد .البته قبل از سفر خودش زنگ زده بود چیزی نزدیک 17میلیون به پیش خونه میگفت اضافه کنم بهش گفتم من امسال 200هزار تومان اجاره اضافه کردم وقیمت خونه تون خم بیشتر نمیارزه اگر میخواد با وجود اینکه برام سخته بلند میشم. جالا امروز دحترش میگفت بابام استرسس سده بیایم پشت فولنامه بنویسم .کلی حرف زدیم بهش گفتم ببین شما امروز هم که مستاجر بیاریو معلوم نییت تا اخر ستل باشه. دویتم مسناجر اورد. طرف عروسی وپاتختی اونجا گرفت وبهد گفت نمیتونم اجاره بدم بلند شد .بعدشم تو یک سال چند بار اجاره اضافه می کنن .یک بار . حالا موندم چیکارکنم .امرورم.رفتم چند چا دیدم چالبه اگهی داده  مبلغ  ان تومان زنگ زدم میگه این قیمت طبقه اول.طبقه دوم 100میلیون بیشتره رفتمطبفه اول ببینم.برده طبقه دوم میگه طبقه اول ساکن هستن.بعدس میگه مالک قیمت 200تومان بالاتر گفته اگر من مبلغ ان تومان براتون بخرم باید 50میلیون به من شیرینی بدید.مونده بودم چی بگم.خونه لش خوب بود عم از نظر محل هم اتاق خوابهاش بزرگ بودن .فکر کنم اصلا طبقه اولی در کار نبود  میحواستن مشتری ها رو دک کنن بقول خودش میگفت برای چهارشنبه یه نفر گفته براش بخریم یه مقدار خرجش کنه 300تا400 توملن روش بفروشه. من که مستصل شدم..بعد ظهر هم رفتم دوتا خونه دیگه دیدم که طبقه سوم وچهارم بودن اسانسورم نداشتن . توکل به خدا ببینم چی میشه.

این روزها

سلام دوستان خوبم،ببخشید غیبتم طولانی شد.چند با اومدم بنویسم این پسرهای حسودم  باعث شدن شروع نکرده از نت بیام بیرون.این  مشکل اکثر مادرهاست .خانوااده فکر میکنن تمام وقت مادر مال اونهاست اگر زمانی رو برای کار خودش اخصاص بده .  از زمان اونها استفاده کرده و اعتراض میکنن. چند وقت پیش دوستم سر این مسیله قهر کرده بود رفته بود چند ساعت برای خودش تو خیابانها با ماشین گشت زده بوده.مادرم انسان احتیاج داره فیلم ببینه  میهمان،گردش بره تفریح کنه .گاهی با دوستاش.ولی کو گوش شنوا. 

از شنبه با دوتا خواهرهام ودخترهاشون رفتم شمال مجتمع تفریحی سازملن ما خوس گذشت.البته نه مثل پارسال که شوهر خواهر خدابیامرزم همرامون بود .میدونم که برای اونها هم همین طور بوده .کاری نمیشه کرد عزیزانمون که از دنیا میرنرجاشون برا همیشهخالی میمونه.

برای یکی از همکارامون یک هفته قبل از بازنشسته شه خاتفاق وحشتناکی افتاد .دختر 19ساله اش از دست داد. گویا از چند ماه پیش دل درد داشته که عید اپاندیست تشخیص میدن عمل میکنن.یعد از عمل بازم درد داشته متاسفانه تشخیص درستی نمیدن.سه هفته پیش ازمسافرت میومدن.حالش بد میشه میبرن بیپارستان تشخیص چشبندگی روده میدن میکن روده زخم شده وفورا باید عمل شه .عمل میشه . ظاهرا  عملم خوب بوده بعدش میره کما وفوت میشه .خدا به پدر مادرش صبر بده .

خونه ام هنوز نخریدم البته بازم یه مورد رفتیم پای قرارداد نشد. نمیدونم من به املاکی مقدار پولم میگم  به فروشنده بگن  که  اگر موافقه بیاد ولی متاسفانه بازم اینطوری میشه.

خسته شدم خسته

سلام  به  دوستان عزیز،ببخشید به علت کمبود امکانات  کمتر مطلب مینویسم..برای تعدادی از دوستان هم نمتونم کامنت بذارم ثبت نمیشه.مهتاب عزیز،مهربانو عزیز،ترلان عزیز.،امیر گرامی و....از کسانی هستن که کامنت هام براشون ثبت نمیشه.این  روزهای خسته ام از این همه مسولیت .پسر بزرگم که اصلا کاری نمی کنه.پسر کوچکم هم گاهی باهم میاد  بریم دنبال خونه وخرید کردن.البته پسر بزرگم یکدکم بهتر شده.پدرشون هم همچنان عین خیالش نیست که بچه داره چند وقت یش از یکی از دوستاش یه لب تاپ گرفته بود .پسر بزرگم درست کنه .3 روز این پثر سر کار گذاشت تا بیاره اخرش هم که اورد  بود داده  یک کم حرف زده بود بعد هم گفته بود برم خونه از صبح چایی نخوردم. حالا دور وبر محل ما پر رستوران وحتی قهوه خونه سنتی .نکرده بچه ببر بیرون  با هم یه ناهار بخورن .با پسر کوچکه هم که فقط تو تلگرام گاهی پیام میده.الان تابستونه .یه مسافرت ببره.من هم یه نفس بکشم. بعد این بچه رو میذاره تو رودر بایستی باهاش بره خونه بردارش مهمانی پا گشا .مجبور شدم تا یک نصفه شب برم خونه خواهرم که این  پسرم برگشت بیارم خونه.بهش میگم برو پیش بابات بمون صبح بیا میگه دوست ندارم. فردا هم باید برم انتخاب رشته برای این اقا پسرم .خودش عین خیالش .منم امسال اداره نیستم وبه اینترنت هم دسترسی ندارم. میرم سرای مجله پنج شنبه که نتونستم کاری کنم امیدوارم فردا بیونم خوش میکه دانشگاه ازاد انتخاب میکنم من با این رتبه که جای خوبی قبول نمیشم.حالا بگذریم که باباش میگفته وقتی اسا می نفرات اول می خوندن همش منتظر اسم این بوده .یک جایی قرار برادرو خواهرم که اومدن بریم  برای خرید صحبت کنیم دعا کنید اگرخیره  جور شه من از این وضعیت نجات پیدا کنم.هر روز یک جا این خونه   مشکل داره چهارشنبهرچاه دستشویی ابش سخت میرفت رنگ زدم چاه باز کنی اومد . فنر زد 130تومان گرفت یک گلوله بزرگ مو در اورد نمیدونم طبقه بالایی  که حمامش هم اونجاست موی سرشون کوتاه کردن گرفته. روز قبلش شیر روشویی وسیفون که چکه داشتن دادم درست کردن 100هزار تومان هم اونجا دادم.حالا بماند تلفن خونه فقط وقتی از خیریه زنگ میزنن زنگ میخوره وبقیه مواقع قطعه یا بوق اشغال میزنه رفتم مخابرات میگه اتصال به زمین داره شمارس داد  با این مشکلات که پیش ا مد هنوز وقت نکردم  ز بزنم بیاد درست کنه.چهارشنبه هم رفتم مراسم بازنشستگی یکی از همکارا  خوش گذشت . دوستام دیدم  یکی از دوستام که خیلی دوسش دارو نبود رفته بود مسافرت. دیگه خبر خاصی نیست .همه تون به خدای مهربوو می سپارم. من در دعاهاتون فراموش نکنید.

تفاوت خواب پدر ومادر

سلام دوستان خوبم این مطلب خوندم برام جالب بود .میذارم شما هم بخوانید.

تفاوت خواب مامان وبابا :


مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند 

که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ” 

مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد . 

بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت . 

اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. 

گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت . 


بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت . 

بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ، 

آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت 

و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد. 


باباگفت: “فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی 


” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.” 


سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست. 

پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ، 

لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ، 

با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ، 

ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست. 


درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ، گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد 



واین است تفاوت خواب مادرو پدر 


بهشت زبر پای مادران نیست بلکه بهشت خانه ایست که مادرم در ان است

ایام بازنشستگی 3

سلام دوستان عزیز. در این شب عزیز از خدا میخوام که همه تون جاجت روا شید. طاعات وعباداتون قبول درگاه حق تعالی .روزگار من هم خوبه ،با پسر بزرگم اشتی کردم الان اینقدر برام حرف میزنه که نگو.البته بازم خوبه.شیرین عسل هم که دیگه کارنامه قبولی گرفته خیالش راحته تا جایی که میتونه فیلم میبنه با دوستاش وگاهی هم با من گردش وسینما. .. میره خونه هنوز نخ ییدم یکبار تا پای قول نامه رفتیم ولی فرو شنده با وجود اینکه خکدش اصرار داست بریم برای توافق ومن 30میلیون هم بالا رفتم قبول نکرد.حتی میخواستم ماشینم بفروشم.بعد که ما اومدم بیرون از املاک زنگ زده بودن که برگردیم من هم متوجه زنگ نشدم بعد هم چند بار املاکی زنگ زد 

ولیمتوجه شدم مستاجر ساکن تا اخرهای شهریور قرارداد داره و تقاضا داره تا اواسط مهر هم بمونه.این وسط صاجبخونه خودم میگفت مبخواد خونه روبفروشه .از یک طرف هم پام ضربه دیده بود نمتونستم رانندگی کنم در نتیجه دنبال خونه هم نمتونستم برم.تین وسط تلفن خونه مونم دل بخواه کار میکنه .مخابزات میگه مشکل از ما نیست از بیرونم اودم درست کرد چند رور خوب بود .بعد دوباره مثل قبل شد .موبایلم خونمون خوب انتن نمیده .خلاصه بل بشوی که نگو .حالا خوشبختانه صاحب خونه از فروختن منصرف شده. پتم هم خوب سده ولی ار جمعه از این بیماری ویروسی ها گرفتم امروز رفتم دکتر کمی بهنر شدم.کاش زودتر جایی پیدا کنم جابجا شم زندگیم رو عادی پی