هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

مشاور

 دیروز وقت مشاوره داشتم  رفتم پسر بزرگم برنگشته بود رفته بود طبق معمول ویلای عموش گفتم بهتره خودم اول با مشاور صحبت کنم و مشکلمون بگم بعدا پسر ها رو ببرم البته شیرین عسل هم همراهم اومدبرام جالب بود (این مشاور اقابود) بیشتر کارهایی که این مدت انجام دادم تایید کرد و گفت که حتی یک اس ام اس هم بهش ندم چون وقتی رفتیم شمال اقا زنگ زده بود ومیگفت با چی میرید چرا جواب تلفن های من نمیدید بیشتر منظورش گنج زندگی بود اونم گفته بود موبایلش خاموش میکنه و فقط تلفن خونه رو جواب میده که من باهاش ارتباط داشته باشم بخاطر همین وقتی رسیدیم شما بهش اس دادم که ما رسیدیم فقط همین البته اون زنگ زد وگفت که شیرین عسل رو هم بردی گفتم بله گفت پس من زیادی بودم و خدا حافظی کرد صبرنکرد بگم اخه  ادم حسابی خوب معلوم با این کارها زیادیی اینه دق برای خودم نمیخوام همراه داشته باشم خلاصه مشاور از اینکه از کی متوجه ماجرا شدم و تعحب از اینکه این ادم چطور متوجه نیست اون خانم کارش اینه و عشقی در کار نیست و توصیه اش به من این بود که کوتاه نیام حالا که برای اون خانم  از دیگران قرض کرده و حتی طلای من برداشته پس باید کاری بکنه که اعتماد من جلب بشه همون شرایطی که گذاشتم حداقل کاری که باید بکنه و در غیر این صورت حتی اگر طلاق هم نگرفتم جدا از اون زندگی کنم چون این مرد ارزش اینکه براش فداکاری کنم نداره بهش گفتم که پسر با ما به مسافرت نیومد گفت کار خوبی کردی که به اجبار نبردی چون توی این شرایط نباید از مادر هم زده بشه د رمورد بهبود روحیه بچه ها ازش پرسیدم که چکار کنم گفت که محکم باش و ارامش خودت بدست بیار وقتی بچه ها شما اینطور ببینن اونها هم ارام میشن قرار شد که پسر بزرگم یک جلسه برای مشاوره ببرم گفت با توجه به درگیری اش تو این مسئله و خوندن اون اس ام اس های مستجن حتما باید با یک مشاور صحبت کنه برای ۲۳ مرداد بهم وقت داد امیدوارم بتونم ببرمش خواهرم هم دختر ش برای مشاوره اورده بود باهم برگشتیم خونه افطار اونجا بودیم ساعت یازده که میخواسیتم بیایم خونه دختر خواهرم اومد دستاش انداخت دور گردنم و میگفت خاله نرو شب بمون اینجا شیرین عسل هم فکر کنم حسودی میکنه به این دخترک خلاصه بوسیدمش و از شیرین عسل هم خواهش کردم که ببوسه  وخداحافظی کردیم اومدیم و خیلی دلم پیشش مونده شیرین عسل میگه مامان این دختر خاله خیلی لوس شده تازه مادر بزرگ پدریشم که نزدیک اراک زندگی میکرده فکر کنم  رگ اراکیش گل کرده بود فیلم بازی میکرد برامون دیگه مطمئن شدم که اقا حسودی میکنه حسابی۰

نظرات 14 + ارسال نظر
قلی یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 13:10 http://blogeh.mihanblog.com/

خب خسته نباشی و همیشه در سفر
من هم گاهی میام سرکی میکشم به زندگی شما و میروم. ببخشید !
یک سوال ؟ : وقتی مشاور تشخیص داده اون خانم کلاش بوده و کارش اینه چطور شوهر شما بعد از کوش شدن هنوز بینا نشده؟
خودش کور شده فامیلهاش هم نمیدونند چیکار میکنه؟!؟ مادرش پدرش؟ چون ممکنه اطرافیانش حسادت زندگیتون رو داشتن و به اختلافتون دامن بزنند. ولی یهبی طرف که شوهرت هم بهش اعتمادداشته باشه و نیتش هم بد نباشه بگو بره به شوهرت بگه هر کاری دلش میخواد بکنه و لی دیگه عشقو عاشقیو حماقت رو بی خیال بشه.

سلام اقای قلی ممنون خواهش میکنم شما لطف میکنید مطالبم میخونید و نظر میدید باید بگم شوهرمن پدر و مادرش از دست داده سالها پیش پدرشو و مادرش پارسال بعد از ۵ سال مزیضی یکی خواهرش که دلسوزشه وقتی یک مدت شوهرم خونش زندگی میکرد با اون خانم تماس گرفته بود و به همین نتیجه رسیده بود چون خانم گفته بودکه من جوان هستم حالا ۳۷ یا ۳۸ سالش و من پولی ازش نخواستم اون خودش بهم پول میده خلاصه دعواشون شده بود شوهر همین خواهر شوهرم هم وقتی دیده بود پول واریز میکنه به کارت اون خانم بهش گفته برو باهاش زندگی کن که شوهرم گفته بود نه من اونجا نمیرم و اون اقا گفته بود که پس خونه من هم نیا حالا مدتی خونه پدریش با وضع فلاکت باری زندگی میکنه ولی من فکر میکنم اون نمیخواهد قبول کنه که تو سط یک زن اینطوری به سخره گرفته شده و گول خورده و به حماقتش ادامه میده چون تو یکی از اس ام اس هاش هم به اون خانم گفته بود تا من باشم هر گسی گفت دوست دارم و برات میمرم باور نکنم ۰

یانا یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 22:21 http://halnevesht.blogfa.com

شوهرت چه کارایی کرده زهرا. آخه چطور میشه همچین مردی رو بخشید. طلای تو رو برده به خاطر اوت زنیکه فروخته
ای خدا یعنی به چی این مردا باید دل خوش کرد. چه پرروه. فقط من زیادی بودم. بله که زیادی هستی. نه فقط تو اون مسافرت٬ بلکه تو این دنیا

سلام یانا عزیز واقعا این طور ادمها چه زن وچه مرد پررو هستن که میتونن به خودشان اجازه اینکار بدن و تعهدشون زیز پا بذارن امروز برادر یکی از همکارهام فوت کرده مدت طولانی مریض بود قبل از مزیضی باهم یک مقدار کدورت داشتن واقعا این دنیا ارزش ازار دادن همدیگه داره خوبه حالا شوهرم خودش هم فهمیده زیادیه ولی هنوز هم بدنبال توجیه خودشه براتون مینویسم که به پسرم که پیشش بوده چی گفته

میترا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 11:56 http://roozmarregi464.persianblog.ir

موفق باشی ... به این فکر کردم که منم خیلی به مشاور نیاز دارم

سلام میترای عزیزم حتما برو با پسر گلت برو تا بهتر بتونه بهتون کمک کنه

سارا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 15:46 http://mane54.blogfa.com

چه کار خوبی کردی رفتی پیش مشاور دیگه بهتر و راحت تر می تونی تصمیم بگیری .
خدا کنه هر چی خیره برات پیش بیاد

سلام سارای عزیز ممنون از لطف و دعای خیرت انشااله برای تو وبچه هات هم هرچی خیره پیش بیاد

رویا.ت سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 13:58

سلام عزیزم. همیشه به سفر . امیدوارم با کمک مشاورت بتونی به آرامش برسی . واقعا به عنوان یه مادر در هر شرایطی باید در مورد رفتار با بچه ها دست به عصا بود که خیلی کار سختیه! کار خوبی میکنی که زور نمی گی شاید هرکس دیگه ای بود با زور و ناراحتی پسر رو می برد. کارت درسته . به امید روزهای بهتر برای تو عزیز مهربون و صبور.

سلام رویا جان ممنون از نظر قشنگ و دل گرم کننده ات من هم برای تو روزهای خوبی رو ارزو میکنم

ساراازکرمانشاه سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 22:59 http://www.greenbiston.mihanblog.com

دعایت میکنم هر شب به عطر میخک و مریم
الهی در دلت هرگز نباشه غصه و ماتمرسیدن بخیر

سلام سارای عزیزم ممنون از دعای زیبات انشااله خوش یاشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 13:45 http://asalnasiri.blogfa.com

سلام ازمردایی مثل شوهرشما متنفرم عذرمیخوام رک گفتم

سلام عزبرم حق داری من هم از هرچی نامرد که اسم مرد گذاشتن و میان زندگی یک زن و چند تا بچه به گند میکشن متنفرم

مهتاب پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 18:34

عزیزم خوشحالم که سفر بهت خوش گذشته، حالا که مشاور هم تاییدت کرده پس ادامه بده ونگران چیزی نباش. گرچه فکر میکنم شوهرای ما هیچ وقت ادم نمیشن!!!

سلام مهتاب جان متشکرم یک کم بعد مشاوره اروم شدم ومتاسفانه همینطوره که میگی اینها ادم بشو نیستن خدا خودش نجاتمون بده

lily جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 16:18 http://www.lily62.blogfa.com

taze ba bloget ashna shodam
gahi vaghta moshavere mitune kheili khub bashe
man eyd ke iran budan ye abr raftam khub bud vali khob movaghati bud natijash...
barat behtarin ha ro arezu daram

سلام عزیزم خوش اومدی من تاحالا پیش چند تا مشاور رفتم و پیش این از ۲ سا ل پیش برای بچه ها رفتم که بعد مسئله شوهر م پیش اومد و من پیش دو تا مشاور خانواده رفتم که دکتر مجد گفت باید همراه شوهرم برم که اونهم نیمومد ویکی دیگه یک خانم بود که انگار اصلا تو باغ نبود تو اون اوضاع که من از شوهرم متنفرشده بودم میگفت تعداد سکس تو هفته و کلا روابط تون برام بنویس بیار و باید توزندگی عشق باشه تا بچه ها ازتو ن یاد بگیرن با وضعیت روحی من و جو حاکم تو خونه اصلا امکانش برام نبود این مشاور بچه ها رو یکی از دوستام معرفی کرده بود که چندتا از بچه های فامیل شون رفتن پیشش و نتیچه گرفتن اونروز نه اینکه چون من تایید کرد ولی اینکه از جایکاه یک روانشناس مرد براش این حرکت شوهرم خیلی وحشناک بود برام جالب بود و اینکه باید خودم سعی کنم ارام و محکم باشم تا بچه ها ارامششون بدست بیاران برات ارزوی سعادت وخوشی میگمک

ساراازکرمانشاه جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 19:33

ای کسانیکه روزه نمیگیرید...حداقل افطار کنید… !

چون از قدیم گویند کار را آن کرد که تمام کرد !آپم

سلام ساراجان من همین کار میکنم چون حالم زیاد خوب نیست فقط افطار میکنم حتما میام از مطالب جالبت استفاده کنم

asalnasiri شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 13:39

سلام ممنونم که بهم سرزدید والا من توسط داییشون خیلی التماس کردم فقط امیدوارم هیچ ادم خوبی گذرش به این خانواده نیاقته

سلام کاش ادرس وبلاگت مینوشتی تا بتونم دوباره بهت سر بزنم

قلی شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 14:52 http://blogeh.mihanblog.com/

اگه واقعا فکر میکنی فقط نمیخواد قبول کنه، یه ذره بذار خودش فکر کنه و اینجوری بهش نتازون، آخه منم مرد هستم آدم هر غلطی هم بکنه زن خود آدم یه چیز دیگست با زندگیت بازی نکن، دنبال یه راه حل باش مردت سرش رو بدون رسوایی بنداز پائین برگرده. اینکه به همه اثبات کنی آدم خوبی نیست اصلا پسندیده نیست. و فقط یه جور غرق شدن توی جرو بحثهای مرسوم زنو شوهریه. یه خورده به خودت سکون بده ، مخصوصوا وقتی نوشتی خودش هم فهمیده ولی نمخواد قبول کنه خیلی نکته مهمیه.
آدم وقتی عاشق میشه کور میشه یه خورده بگذره عقلش میاد سر جاش به شرطی که واقعا طرف آدم حسابی نباشه.

سلام ممنون ازوقتی که میگذاری و میخونی ونظر میدی من اصلا دلم نمیخواست ر سوایی بشه یکسال سعی کردم بین خودمون مسئله حل شه نشد میدونی اشکال اینحاست که ادمی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی ادمی که خودش به خواب زده رو نه حکایت شوهر من هم همینه ولی فعلا که کاری به کارش ندارم ( همان سکوتی که شما گفتید)گذاشتم یک کم تنها زندگی کنه ومن خودم هم ارامشم بدست بیارم تا ببنیم چی میشه

همراه زندگی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 06:39 http://hamkase.persianblog.ir/

هههههه
افرین.

سلام افرین به کی

قلی یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 14:25 http://blogeh.mihanblog.com/

داره اوضاع زندگیت آرووم میشه، آرووم باش و با صعه صدر و تحملآرام مسائل پیش آمده به نظر من داره یواش یواش باب گفتگوی سازنده باز میشه. سعی کن در گفتگو زیاد خودت رو اثبات نکنی شما نیاز به اثبات نداری . سعی کن زیاد بحث نکنی. فقط یک بار نظرت رو اعلام کن و به گفتگو ادامه بده.
موفق باشی.

سلام اقای قلی ممنون از راهنمایی تون سعی میکنم بهش عمل کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد