هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

مطلقه ها

سلام چند وقته میخوام راجع به وضعیت بعد از طلاق چند تا از دوستا ی خودم و اطرافیانم بنویسم وقت نمی شد امروز بخاطر یک دوست عزیز که ازطلاق می ترسه تصمیم گرفتم که بنویسم یکی از دوستام که سی و هفت سالش بود که ازدواج کرد شوهرش روحیه عجیبی داشت یک روز خوب بود روز دیگه افسرده یا عصبانی بچه دار هم نشدن بعد از درگیری های زیا د که مردخرجی نمیداد و هیچی برای خونه نمیخرید و ۵/۳ صبح میرفت و حالا یا ظهر میامد یا عصر چیزی میخورد و میخوابید بعضی موقع ها هم چند روز پیداش نبود وبعد معلوم میشد با دوستش رفته شکار و اگر دوستم اعتراض میکر د با پرخاش و حتی گاهی کتک روبرو میشد خلاصه صبردوستم تمام شد البته شخصیت بسیار مستقلی داشت و تصمیم گرفت به این وضعیت پایان بده و نهایتا جدا شد روزهای اول خیلی احساس تنهایی و ناراحتی میکرد و مادرش هم از دستش ناراحت بود به خاطر جدا شدنش رفت خونه اش  تازه مستاجرش خالی کرده بود و چون لوله ها اب میدادن بنده خدا وسط خاک وخول اثاث شو گذاشت و الان بعد از ۴ ماهه کاملا جا افتاده و داره زندگیش میکنه مادر ش  هم اشتی کرده ولی شوهرش تو این چند ماه پدرشو از دست داده و تازه  قدر همسرش فهمیده  هر هفته چند بار براش گل میفرسته  تمام ماه رمضانو براش افطاری میخرید میاورد میداد به سریدار ببر بالا و راه افتاده رفته شهرستان سراغ خواهر زنش و شوهرش و کلی حرف زده که من اشتباه کردم همسر به این خوبی داشتم قدر ندونستم حالا که پدرم مرده میبنم خواهر وبرادرهام بامن چه میکنن تنها شدم خواهش میکنم که  باهاش صحبت کنید برگرده و همین هارو به خواهرو برادر دیگه دوستم گفته حتی وقتی دوستم رفته بود ه نمایندگی بده ماشینش رو درست کنن یکی از دوستای اقا اونجا کار میکرده بهش زنگ زده خانمت اینجاست سریع خودش رسونده و ایرادها ی ماشین از زن سابق پرسیده و گفته درست کردن و به دوستم گفته اینها نمیدونن ما جدا شدیم هیچی نگو بعد هم پول تعمیر ماشین داده و گفته برسونمت که دوستم گفته نمیخوام خودم میرم چند روز پیش که با دوستم حرف میزدم میگفت که هی میاد میگه چیزی لازم نداری و هر چی میگم میره میخره میاره ضمنا گفته اگر بخواهد تو همین خونه بمونه من اجاره شو میدم یا هر جا میخواهد براش خونه میگیره خلاصه حتی رفته لوله کش اورده و لوله که اب میداده رو درست کرده دوستم رفته مادرشو اورده پیش خودش  میگفت نمیدونم چکار کنم بعضی  ها میگن که چند ماه بصورت ازدواج موقت با هاش زندگی کن ببین واقعا تغییر کرده یا نه نظر من این بود که خودش بهتر از همه میتونه ارزیابی کنه که این اقا میتونه تغییر کنه یا نه چون دیگران قسمتی از مشکلات اونها میدونن و اون بوده که با این مرد زندگی کرده و زیر و بم اون میدونه بعضی از اخلاقها و مشکلات هست که عوض نمیشه البته بهش پیشنها د دادم که با هم برن پیش یک مشاور خوب  البته اگر اقا قبول کرد اگر نکرد که به هیچ وجه دوباره خودش در گیر یک زندگی پر تنش نکنه بخصوص که بچه هم نداره  مورد دیگه یکی از همکارهام بود که با داشتن دوتا بچه تو سن بلوغ بعد از سالها درگیری و دعوا دادگاه کشی نهایتا مدت دو سال خونه پدرش بود  و با بخشیدن مهریه و خونه مشترکی که داشتن  وحضانت بچه هاتونست جدا بشه  الان  بیش از یکسال از جدا شدنشون میگذره و لی شوهر سابق مرتب زنگ میزنه یا میاد به بهانه دیدن بچه ها بهش میگه که تو فرشته بودی من قدرتو ندونستم من عو ض شدم بیا یک فرصت دیگه بهم بده و اونهم داشت نرم میشد که دو ماه پیش خونه شو عوض میکرد حرکاتی از این اقا دید فهمید اصلا عوض نشده فعلا رابطه شون بشدت تیره شده و خانمه بهش گفته حق نداری بیایی خونم اگر خواستی بچه ها رو ببینی ببرشون بیرون ممکن اقایون که اینجا رو میخونن بگن که من دارم یکجانبه  مسایل می بینم به خاطر همین همکلاسی پسرم که مادر و پدرش از هم جدا شدن چند ساله رو هم میگم  این خانم گویا خیلی شوهرش چک میکرده یک مدت که اقا بیکار شده بوده و با ماشین کار میکرده میرفته کیلومتر ماشین یادداشت میکرده و میسر رو که اقا مسافر میبرده محاسبه میکرده و هروز میگفته این قدر کار کردی باید بدی به من و مرتب تو فامیل شوهره موش میدونه و میانه همه رو به هم میریخته نهایتا مرده از دستش خسته میشه و از هم طلاق میگیرن حالا این خانم مرتب میومده خونه پیش پسرش دکور خونه رو عوض میکرده و غذاهایی که خودش دوست داشته درست میکرده و  تو زندگی پدر و پسر دخالت میکرده و شوهر سابق هم تصمیم میگیره راهش نده بخاطر همین کلید خونه رو عوض میکنه و به پسرش هم نمیده پسرک هم وقتی تعطیل میشد از مدرسه میرفت خونه و تا ساعت ۵و۶ که پدرش  بیاد دم در می نشست تا باباش بیاد و در بازکنه برن تو من اصلا نمیخوام قضاوت کنم کار کدام یک از این افراد درسته یا غلط من میگم اولا قدر زندگیمون بدونیم  فکر نکنیم همیشه ما درست میگیم و عمل میکنم اگر نیاز هست بخاطر خانوادمون پیش مشاور و روانپزشک هم بریم ولی اگر طلاق گرفتیم باز بهم احترام بگذاریم و مرتب برای هم ایجاد مزاحمت نکنیم۰

نظرات 33 + ارسال نظر
ن شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 16:36

در مورد اول به نظر می رسد مرد سرش به سنگ خورده و با این نتیجه رسیده که یک فرشته را از دست داده وگرنه برای مرد ازدواج مجدد مثل آبخوردن راحت است و دلیلی ندارد که بیاید به این خانم که حتی ازش هم بچه ندارد التماس کند
در مورد بعدی خوب خود خانم به نتیجه رسیده اند که امکان زندگی مجدد نیست
در مورد سومی به نظر من زن اشتباه نمی کرده مواظب مالش بوده که ندزدند ولی کمی زیاده روی کرده

سلام در نظر تون موافقم ازدواج مجدد بعد از طلاق بخصوص برای اقایون عین اب خوردن ولی ازدواج موفق مهمه من خودم شاهد بودم که خانمی بعد از طلاق بلافاصله بعد از سپرس شده عده جشن ازدواج گرفت و بعد هم بلافاصله دوتا بچه اورد و چند سال بعدش دوباره جدا شد ولی در مور سوم باشما موافق نیستم خوبه ادم از مواظب اموالش باشه ولی اون مرد بینوا که زحمت می کشیده دیگه نیاز به سین جین نداشته که برای مال خودش مرتب جواب پس بده من خودم جاش میذارم خدای بهش حق میدم که از دست این زن ذله شه

سارا شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 16:55 http://mane54.blogfa.com

من هم با احترام و اگه بچه داریم ارتباط مناسب بعد از جدایی موافقم ولی اینکه دوباره بخواهی برگردی و امتحان کنی خیلی سخته درست کردن چیزی که خراب شده خیلی مشکله گاهی نشدنی

سلام سارای عزیزم راست میگی ساختن خونه ای که خراب شده خیلی سخته چون انسان مرتب چه بخواهد چه نخواهد خاطرات بد میاد به سراغش و کنار اومدن با اونها و اینکه روی رفتار ادم اثر نذاره خیلی سخته

عرفان شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 18:44 http://dastforosh.blogsky.com

گاهی باید برای زندگی جنگید و حتی زخم های عمیقی برداشت که هیچ وقت تسکین پیدا نمی کنه

سلام اقا عرفات برای زندگی همیشه باید جنگید در مورد زخم های عمیق باهات موافقم واقعا تسکین پیدا نمیکنه بلکه ادم عادت میکنه با انها زندگی کنه

رویا.ت شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 23:51 http://royatadbir.blogfa.com/

نمی دونم چی بگم؟ما که هر دفعه یه عذر خواهی نصفه نیمه کرد خام شدیم ! آفرین به دوست شما! به نظر من تا اطمینان از تغییر واقعی آقا ، همون ازدواج موقت راه خوبیه .

سلام رویای عزیزم ما زنها همه مون چون خیلی زود وابسته میشم زود هم خام میشم البته ملاحظات دیگه هم هست که ادم نمیتونه به راحتی راطه را قطع کنه

بهار(بوسه ی تقدیر) یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 00:29 http://gozashtehagozashte.blogfa.com/

کاش خدا کاری می کرد زندگی که قراره اخرش به طلاق ختم بشه هیچ وقت شروع نمی شد.

سلام بهار جان کاش همینطور که میگی میشد۰

یک زن دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 11:13 http://sozosazekzan.blogfa.com

عزیزم پرسیده بودی از بیماریم.
من بخاطر شوک عصبی دیدن زن صیغه ای و خونوادشو شنیدن جریان خواستگاری به اعصاب دستگاه گوارشم خیلی اسیب وارد شد. دکترها میگن اگه سنم بالای 35 بود میتونست حمله قلبی یا ایست منجر بشه.که متاسفانه 1 ماه تعد فهمیدم مشکل دار شدم و بعد چند ماه دکتر به دکتر فهمیدیم چی شده . لعنت به این مرد که دست بردار نبود هنوز هم نیست. از س.ک.س میگفت. از صدقه دادن و هزارتا حرف دیگه.
مجبور شدم برم جراحی کنم. که جراح اول موفق نبود. دوباره جراحی که اذر 90 بود. متاسفانه وقتی بیهوش بودم ظاهرا موقع جابجایی کادر بیمارستان منو پرت کرده بودن روی زمین. که باعث شده بود استخون دنبالچه بشکنه و هم اینکه اون عمل هم فورا از بین بره. و حدود 6 ماه با درد شدید درگیر بودم و هیچ دکتری متوجه نشد. تا اینکه با یک بهبودی نسبی دستگاه گوارش شکستگی خودشو نشون داد. اصولا میگن دنبالچه نباید برداشته بشه.ولی من چاره ای نداشتم چون مشکل روده بزرگم حاد شده بود و داشت دفع خودکار رو از بین مبرد. خدا نگذره از شهوت و پستی و نامردی. و از همه مهمتر اون زنیکه اشغال

یه مامان مهربون دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 11:26

عزیز دلممممممممممممممییییییییییییی.

ممنون امیدوارم خوب وخوش باشی

زن متاهل دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:20 http://charand2.blogfa.com

من همیشه معتقدم ک وسط میدان جنگ گل سبز نمی شه. خاری خاشاکی چیزی شاید رشد کنه ولی قطعا یک گل با طراوت و زیبا رشد نمی کنه. گاهی برخی زندگی ها تنها راهشان طلاق است تا بچه ها از وسط معرکه میدان جنگ خارج شوند. تا شاید گلی شوند از گلهای بهشت. متشکرم که سر می زنید

سلام عزیزم با نظرت کاملا موافقم برخلاف اینکه تو جامعه طلاق خیلی بد میدونن واقعا گاهی تنها راه فقط طلاقه من ممنونم که بهم سر زدی

گلابتون بانو دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 16:07 http://golabatoonbanoo.blogsky.com

جل لخالق. چه چیزهایی که آدم نمیشنوه. مخصوصا این آخری خیلی نوبر بود!

سلام گلابتون عزیز تو این دنیای بزرگ همه جور ادم پیدا میشه

مهتاب2 سه‌شنبه 28 شهریور 1391 ساعت 11:32

من قبول دارم که گاهی اقایون مقصرن وگاهی خانوما وگاهی هردو. ولی اینو اعتقاد دارم ادمها تغییرات اساسی نمیکنن. بعصی صفات اخلاقی رو نمیشه عوض کرد.

سلام مهتاب جان من هم باهات موافقم تغییر رفتار نیازمند این اول اون شخص بپذیریه رفتارش غلطه و نیاز به درمان داره و بعد اقدام به درمان کنه که کمتر پیش میاد کسی اینطور عمل کنه

خانومی یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 14:38 http://doost91.blogfa.com

عزیزم سلام...مطلب جالبی بود...راستش باید بگم بعضی ها بعد از یه مدت جدایی واقعا میفهمن اشتباه کردن..دیدم کسانی رو که برگشتن و زندگی خیلی خوبی رو دوباره باهم شروع کردن چون متوجه اشتباهاتشون شدن و دیدن هیچکی بهتر از همسر اولشون نمیشه....
اما واقعا درست میگی...اینجور مزاحمت ها جزئ اشتباهات ما و عدم اشنایی ما با فرهنگ جدایی و طلاقه....اگه طرف یکی دوبار گفت پشیمونم و میخوام دوباره به من فرصت بدی و طرف مقابل قبول نکرد باید بره پی زندگیش..نباید اصرار کنه و مزاحمت ایجاد کنه..اما هنوز بین مردم ما این فرهنگ خیلی جانیفتاده....ما مردم وابسته ای هستیم و نمیتونیم از کسی که باهاش زندگی کردیم راحت دل بکنیم حتی اگه بد هم بوده باشه...

سلام متشکرم واقعا باید فرهنگ بعد از طلاق را یاد بگیریم ممنون که بهم سر زدی

خانومی یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 14:42 http://doost91.blogfa.com

البته ساختن زندگی که یک بار اسیب دیده خیلی خیلی سخته و زمان لازم داره....
خوبه همسرانی که دچار مشکلاتی هستن مدتی از هم جدا زندگی کنن تا بفهمن واقعا از زندگیشون چی میخوان و اصلا میتونن تنها زندگی کنن...جدایی بهتره یا همون زندگی قبلی... بعد تصمیم بگیرن....بهتره با کمی اختلاف سریع اولین گزینه انتخابی طلاق نباشه....

سلام راست میگی خیلی سخته زندگی از نو بسازی من هم بخاطر همین فعلا صبر کردم در ارامش تصمیم بگیرم

رضا پنج‌شنبه 13 مهر 1391 ساعت 16:37 http://neyshaburboy.blogfa.com

سلام اگه خانمی مطلقه وخوش اخلاق وجود داشته باشه من حاضرم با ایشون ازدواج کنم لطف میکنید راهنمائی کنید سپاسگذارم

سلام اقای رضا متاسفانه من نمی تونم کمکی کنم چون زنهای مطلقه ای من میشنام اینقدر از مردها بدشون میاد که حاضر نیستن اسم مرد بشنون چه برسه به ازدواح اونهائیکه هم که اهلش هستن خودشون کسی پیدا میکنن و منتظر نمیشن کسی براشون فکری کنه

مهرنوش پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 14:04 http://30ghee.blogfa.com

سلام به من سربزن وبه دوستاتم معرفی کن مرسی.

سلام مهرنوش خانم اومدم وبت خوندم مطالب اموزنده زیاد داشت لینکت میکنم موفق باشی

سید امیر یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 13:40

سلام
متن رو بطور کامل خوندم جای تعمل داره...
در اسلام بدترین چیزی که وجود داره جدایی و طلاق هست. حتی پیامبر اسلام فرموده بودند که سخت ترین کاری که من انجام میدم جاری کردن صیغه طلاق هست, این معنیش اینه که زندگی و تشکیل خانواده برای ذوجین چقدر مقدس و امری مهم هست که نباید به این راحتی به جدایی کشیده بشه.
اما چیزی که مطرح هست نوع اخلاق و منش دو طرف در نحوه برخورد در زنگی مشترکه, خصوصیات اخلاقی و میزان اعتقادات باید به گونه ای باشه که مکمل هم باشند برای ایجاد زندگی سالم، نه مغایر با هم.
متاسفانه نه فقط در مردان بلکه در همه آدم هایی که به سن ازدواج میرسند اخلاق و طرز تفکر با توجه به محیط خانواده ای که در اون رشد کرده شکل گرفته و تا 90 درصد قابل تغییر نیست. حالا اگه این وسط دو نفر از نظر فکری کامل باشند که هیچ, اما در غیر اینصورت خیلی کم پیش میاد که پس از ازدواج به سبب تاثیر گذاری ها، به رشد فکری و اخلاقی لازم برسند.
برای همین هست که پیامبر فرمودن: ازدواج باید آگاهانه, درست و به موقع باشه.
ارادتمندم...

سلام ممنون از نظرتون واقعا باید اول ازدواج چیزهایی که نوشتید در نظر گرفت ولی متاسفانه اکثرا صادق نیستند و مشکل از همین جا شروع میشه

عرفات شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 06:35 http://mahdiyar-rayidham@blogfa.com

عجب خوب نوشت.
من از وبلاگت واقعا ممنون.
شما چشمم به دنیا باز کرده و خیلی قلم خوب داشت و من از ظریف بینی ودرک بالای شما و از آگاهی و علم شما دانشمند گرانمایه تشکر کرد.

سلام ممنون از این همه لطف شما

؟ سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 00:07

ثامن دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 20:32

سلام
پسری 27 ساله ام با تِمی مذهبی. همسرم از عشق نه سالگی ای که بهم داشت گفت و وقتی دیدم پاکه رفتم خواستگاریش
عقد که کردیم راضی شد تا تمام شدن درسم طبقه بالا خونه پدریم تو شهرمون بمونه ، والدینش رفتن کرج و من هم دانشجو مشهد هرماه یک هفته میومدم شهرم
دختری بود تمام حسن و خوبی غیر از اینکه خیلی گوشش به دهان مادرش بود
از سر این موضوع که شاید تو دوران عقد بمیرم، گذاشتم که دختر باقی بمونه، اونم از این موضوع راضی بود. تا اینکه ترم آخر شدم ، شرایط مالی و درسی دیگه خیلی خیلی روم فشار آورده بود و همسرم خیلی با من جروبحث میکرد
تا اینکه اوج گرفته و من برای اولین و آخرین بار زدمش
قهر کرد و راهی کرج شد. مادرش هم از آب گل آلود ماهی گرفت
دختر هنوز خواستگارای عالی داشت و وقتی فهمید باکره هم مونده ... اونقدر در گوشش خوند تا همسرم آهنگ طلاق کرد
گفت اسم منو از شناسنامه اش درمیاره
اما از قضای روزگار دادگاه مطلقه حکم کرد
خلاصه
با تمام حرمت شکنی ها چه من چه اون چه خانواده ها

من هنوز دوستش دارم حاضرم برم دنبالش

اما اونم دوستم داره؟

سلام تشکر از حضورتون.از مشکلی براتون بوجود امده متاسف شدم. متاسفانه زندگی با ادمهای دهن بین خیلی سخته چون فقط با یه نفر طرف نیستی.توصیه من ابنکه اگر میتونی فراموشش کن. یکی از دخترهای فامیلمون همین مشکل داشت هرچی مادرش میگفت میامدتو زندگیش اجرا میکرد اخرشم با دوتا بچه طلاق گرفتن.ولی اگر هم خواستین ازدواج کنین . هر دوتون برین پیش مشاور ارزوی خوشبختی براتون دارم.

علیرضا پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 00:13

سلام دوستان باید خدمتتان عرض کنم علیرضا هستم سه سال پیش همسرم را طلاق دادم و مقصر هم همسر سابقم بود بطوری که خود قاضی هم با توجه به مدارک حق را به من داد . و اما مشکل بعد از طلاق .. مادرم تو این سه سال 28 تا خانم را برایم پیدا ومعرفی کرد. هفت نفرشون خانمهای مطلقه و بیوه بودن ولی متاسفانه تو تحقیقاتی که از در و همسایه و آشنایانشون کردم . هیچ کدامشون مناسب نبودن و مشکل اخلاقی داشتن ( اخلاقی و ) باورتون نمیشه حتی یک خانم 32 ساله که یک پسر هم داشت با هم صحبت کردیم و همدیگه را پسندیدیم و عاشق همدیگه شدیم ولی 9 نفر کسانی که تحقیق کردم همگی گفتن آقای محترم ایشان بدرد زندگی نمیخورن آینده ات را خراب نکن 3 نفر از این 9 نفر فامیل خود خانم بودن خب چیکار کنم شما بگید نمیتونم برای بار دوم ریسک کنم در صورتی که واقعا خوب نباشه اونوقت تا پایان عمر باید بسوزم وبسازم .... واما 21 خانم دیگه را بگم براتون همشون دخترهای جوان بین 24 سال تا 31 سال بودن و جالب تر اینکه همشون هم حاضر بودن با من 45 ساله ازدواج کنن .به یکی از این دخترهای جوان که 26 ساله بود گفتم چرا داری زندگیت را نابود میکنی و حاضری بایک مرد 21 سال از تو بزرگتره ازدواج میکنی . جواب جالبی داد گفت عزیزم تو خانه و ماشین و تمام امکانات را داری من بجای اینکه بشینم تا یک جوان همسن خودم که کار نداره خانه و ماشین نداره و شاید معتاد باشه و صد تا دوست دختر هم داشته و معلوم نیست که نداشته باشه . خب بهتره با تو ازدواج کنم تا زودتر خوشبخت شوم. راستش من هم به مادرم گفتم من بهیچ وجه با دخترهای جوان ازدواج نمیکنم چون سن وسالم چنین اجازه ای را بهم نمیده . راستش نمیدونم پس این زنان مطلقه و بیوه وشوهر فوت شده ها کجا هستن چطوری میتونم شریک زندگیم را پیدا کنم چرا خانواده ام همش دخترهای جوان را برایم پیدا میکنن .آخه چراچراچراچرا یک پسر جوان میره با یک زن مطلقه و بیوه ( بخاطر پول مهریه که از شوهر سابقش گرفته ) ازدواج میکنه اونوقت من هم باید برم بایک دختر جوان ازدواج کنم . مطمئن باشید هیچکداممون هم به نتیجه نمیرسیم و خوشبخت نمیشیم . آخه چرا چراچراچرا همش تو این سایت ها میخونم که خانم های مطلقه و بیوه نظر میزارن که ما خوب هستیم و مشکل از همسران سابق بوده و غیره .. پس چرا من سه ساله نمیتونم یکی از این خانم ها را پیدا کنم و سرو سامان بگیرم باور کنید یک آدم معمولی هستم و خوش اخلاق و مهربان و وفادار و صادق . بطوری که همسر سابقم هفته ای نیست که کسی را برای وساطتت بفرسته که غلط کردم و ببخش و بیا دوباره ازدواج کنیم و ..... اگر آدم بدی بودم که دوباره نمیامد سراغم چون خوب میدونه شوهری بهتر از من نمیتونه پیدا کنه . ومن هم بشدت ازش متنفر شدم از اخلاق من سو استفاده کرد و حاضر نیستم دوباره گزیده شوم حتی اگر تا آخر عمر تنها باشم. البته من از رحمت خدا نا امید نشده و باز هم تلاش خودم را برای پیدا کردن شریک زندگیم میکنم چون تنهایی فقط مختص خدا است و بس . و ما انسانها برای آرامش جسم وروح نیاز به همدیگر داریم و نمیتوانیم تنها زندگی کنیم 64alireza1347@gmail.com

سلام اقای علیرضا،متاسف شدم.متاسفانه ادمهای مهربان وصادق مثل از همون نقطه گزیده میشن. من فکر مبکردم اگر همیشه تو خونه ام ارامش باشه .وبرای این ارامش هر کاری میکردم از خواسته های به حق خودم میگذشتم.حتی با داشتن کار تمام وقت و دوتا بچه .بیشتر از بقیه از مادر شوهرم نگهداری میکردم .وخیلی چیزهای دیگه.خودم بی تقصیر نمیدونم روحیه شوهر من با ارامش سازگار نبود .شما حالا که همسر اولتون کلا گذاشتید کنار .بهتر ه زیاد سخت نگیرید.. وبا توکل به خدا شرایط وسن ی که مناسب برای همسر ایندهتون میدونبد به مادر تون بگید.دختر یا بیوه بودن هم زیاد فرق نمبکنه البته بنظر من دختر بعلت اینکه تجربه تلخی نداره مناسب تر باشه.براتون ارزوی خوشبختی میکنم.

مونا پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 18:39

سلام من در سن 21 سالگی ازدواج کردم. الان هر چی فکر میکنم نمیدونم چرا انتخابش کردم ادم بدی نبود اما خیلی با هم فرق داشتیم متاسفانه پدر و مادر باسوادی نداشتم میگفتند مرد کار داشته باشه کافیه از اون اول هم راضی نبودم همه میگفتن خوبه واقعا هم خوبه اما هیچ وجه مشترکی نداشتیم من فکر میکردم میتونم همه چی رو تغییر بدم اما اصلا نشد بارها خواستم جدا شم اما حرفش پیش اومد ترسیدم به خانوادم هم چیزی نگفتم مغرور بودم دلم نمی خواست مشکلاتم را بدونن تا اینکه بعد از پنج سال بچه دار شدم چون به طلاق فکر نمیکردم اما الان که دعوا میکنیم خیلی به من توهین میکنه مدام خانوادم را فحش میده میگه تو خیلی بدبختی هر که جای تو بود گورش رو گم میکرد میرفت تو جایی رو نداری خلاصه بدترین حرفا نمیدونم چه جوری اینها رو تحمل میکنم کاش بچه دار نشده بودم خیلی پشیمونم به نظر شما من چه کار کنم میترسم بچم بدبخت بشه اون یه دختره چهارساله است با نظراتتون کمکم کنید

سلام مونا جان،خیلی متاسف شدم.متاسفانه خیلی از زنان جامعه ما وضعیت تو رو دارن.عزیرم اول ببین مشکل شوهرت چیه که ناسزا میگه اگر میتونی با محبت ودلبری اون به راه بیار چون بچه داری.طوری باهاش رفتار کن که نتونه بهانه ایی برای بی احترامی وفحاشی پیدا کنه.مهم تر از همه دنبال هنری مثل خیاطی یا ارایشگری یا... باش تا اگر روزی نتوانستی این زندگی رو تحمل کنی خودت بتوانی مخارجت رو تامین کنی.وجداشی ولی همیشه به خاطر داشته باش طلاق اخرین راهه نه اولین راه .دعا میکنم خدا کمکت کنه .بهترین زندگی رو داشته باشی.

سمانه سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 10:42

سلام.منم دوسدارم از شوهرم جدا شم ولی بخاطر وابستگی که فرزند دو سالم بش داره جدا نمیشم. ولی هر روز دعا میکنم بمیره تا از دسش راحت شم. احساس میکنم بدبخترین زن دنیام. بداخلاق. همش میگم اگه بمیره دیگه عذاب وجدان نمیگیرم که یه بچه رو از پدرش جدا کردم.خونه پدریمم جای خوبی نیس باید در صورت جدا شدن جدا زندگی کنم

سلام سمانه جان،طلاق اخرین راهه ولی اگر با کمک مشاور و دوستان خوب اگر داری نتونستی زندگی کنی . طلاق هم یک راه حله حتی برای بچه هم بهتر با یک والد زندگی کنه تا باهر دو در یک محیط متشنج. عزیزم نهایت سعی تد برای بهبود و حفظ زندگیت بکن .

ساراد دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 22:40

سلام. سارا هستم 37 ساله و دوبار جدا شدم صرفا به این دلیل که بد انتخاب کردم. خیلی از طلاقم خوشحالم و به آرامش رسیدم. به نظرم وقتی یک رابطه بیمار و آزازدهنده س لزومی نداره توش بمونیم. طلاق صرفا پایان دادن به یک رابطه غلط هست. من تعجب می کنم چرا بعضیا بعد طلاق ناراحتن. خب ما وقتی طلاق میگیریم قاعدتا باید خوشحال باشیم. من که هیچ آسیبی ندیدم البته خانواده م درکم کردن و خودم هم شاغلم. امیدوارم خانم ها قوی باشن و فکر نکنن که با طلاق نابود شدن

سلام سارا جان؟واقعا وقتی دونفر نمیتونن با هم زندگی کنن بهتر جدا شن تا یک عمر بسوزن و بسازن. ارزو میکنم در ادامه زندگی یک همراه خوب ومناسب پیدا کنی.

سعید دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 03:16

ُلام
من هم طلاق گرفتم
من خیلی فکر کردم که مشکل از من بود یا نه آخرش به این نتیجه رسیدم که تفاوت در عقاید داشتیم

امیدوارم یکی مثل خودمو پیدا کنم.

سلام اقا سعید.طلاق علت های زیادی داره ازجمله اختلاف در عقیده که شما عنوان کردید.ولی متاسفانه خیلی از ادمها بخاطر هوا وهوس زندگی سون نابود میکنن .امیداوارم یه همسر مناسب از هر نظر قسمتتون بشه

زیبا یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 11:56

سلام
منم با وجود پسر 18 ماهم اقدام به طلاق کردم. مشکلمون تفاوت نگرش و عقاید زندگی بوده وهس
تنها چیزی نگرانم کرده اینه که پسرم وقتی بزرگ شد چطور براش توضیح بدم که واقعا نمیشد اون زندگیو ادامه بدم...
و از ترد شدن از جانب پسرم واقعا میترسم

سلام عزیزم .بچه ها وقتی کوچکترن راحت تر میشه با هاسون کنار امد همکار من هم و قتی بچه اش یکسالش بود جداشده الان با پسرش خیلی خوبن تو درسهاش هم موفقه با پدرش هم ارتباط داره وفتی ادمها با خم نمی توانن زندگی کنن بهترین کار اینکه زودتر جدا شن. برات ارزوی موفقین میکنم

ت جمعه 3 شهریور 1396 ساعت 15:23

یاس چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت 09:34

سلام منم مطلقم دو ساله جدا شدم من با وجود مشکلات بسیار که هر کدومش میتونست دلیل جداییم باشه من فقط به خاطر اینکه همسرم بسیار با من سرد بود جدا شدم اصلا انگار نه انگار که همسرشم همش پیش خانواده خودش بود وقتیم پیش من بود اصلا با من حرف نمیزد چه برسه بخاد که شوخی چیزی بکنه همش میگفت من مث بقیه نیستم بدم میاد از اینکه بخوام محبتت کنم نمیدونم چش بود اما هرچی اصرار کردم بره دکتر نرفت آخرشم خودش مجبورم کرد طلاق بگیرم وگرنه من یکی از طلاق متنفرم الان چشامو باز میکنم اگه حتی مجبور بشم تا آخر عمر مجرد بمونم وقتی میرم تو زندگی که مطمئن باشم دیگه جدایی تو کار نیست فقط خواستم بگم اگه به نص صریح قرآن در مورد چگونگی رفع اختلاف زن و شوهر عمل بشه دیگه نیازی به جدایی نیست من خودم میگم نه خانواده من وظیفشون رو درست انجام دادن چون خیلی تند میرفتند نه خانواده ایشون که ایشون رو گذاشته بودند به حال خودش البته گاهی جلو روش و جلوی روی من با منم دعوا میکردند و بدیمو می گفتند در حالیکه اگه به حرف من دقیق گوش میدادند و ریشه ای مشکلم رو حل میکردند نیاز به جدایی نبود میدونم زندگی یعنی صبر ایثار فداکاری هنر و سیاست اگه تو این زمینه ها خانم و آقای محترم کم داری زندگیتو آغاز نکن زندگی به قول یکی از علما اطفای غریزه ی حیوانی نیست انشائ صورت انسانی است عزیزان زندگیتو خودت میسازی هم مردا و هم زنا یه عیبایی دارن همه کامل نیستند امیدوارم به جایی برسیم که مسلمون باشیم طبق قرآن عمل کنیم ببخشید طولانی شد اما یه عرضم با خانواده محترم زوجهای در حال طلاق خواهشا آتش بیار معرکه نشید خداوند فرمود اگه قصدتون اصلاح باشه خداوند هم بینشون رو اصلاح میکنه این یعنی وقتی درصد طلاق داره میره بالا یعنی شما مصلح واقعی نیستید شما باید با مالتون اگه نشد با دست وزبان و خلاصه هر امکانی که براتون فراهمه جلوی طلاق رو بگیرید آسیبهای طلاق اگه به خود ما مطلقه ها هم فشار نیاره برای جامعه و فرهنگ ما بسیار آسیب زننده و زشته به امید فرج مصلح واقعی ببخشید که طولانی شد

سلام .ارزو میکنم شریک زندگی. مناسبی براتون پیدا شه.متاسفانه خیلی از جوانان امادگی ازدواج ندارن و رفتار درست با همسر. بلد نیستن .خانوادها هم که دیگه هیچ

مصی سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 12:03 http://maccc210

سلام وقت بخیر
منم یه مطلقه هستم
هرچند خوشحالم ازینکه ازیه زندگیه نکبتی و کثیف جدا شدم
ولی شرایط بعداز جدایی واقعا خیلی سخته
مطلقه ها انگار وارد یه دنیای دیگه میشن مثلا ...

از چیزایی که خوشت بیاد نباید بگیریش .چون حق گرفتنشونو نداری
از کسی که خوشت بیاد و دوسش داری نباید داشته باشیش چون حق تو نیست و حق انتخاب نداری
از چیزی که دوس داری بپوشی باید بگذری ظاهرت بایدخانومانه باشه مردم چیزی نگن .چون حق انتخاب نداری
از رفتارایی که به قولی در شان تو نیست .(سنگین باش . نخند ) باید دوری کنی چون حق انتخاب اون رفتار رو نداری حق شاد بودن رو نداری
باید انتخاب بشی. انتخابت کنن .چون زنی .
فرقها هست میان زن بودن و دختر بودن .
پس ای زن ، حق نداری انتخاب کنی .چون قراره انتخابت کنن
فقط چون یه زنی .
اون زن یه انسانه یه آدمه که احساسشو باوراشو غروراشو شخصیتشو و... کشتن و له کردن.
حق شاد زندگی کردن نداره و این حق گرفته شده ازش .حق گفتن چیزیو نداره پس باید نادیده گرفته بشه .. ..

دوست خوبم متاسفانه بخشی بزرگی از جامعه ما همین طوره که نوشتی ولی باید خودمون تغییر بدیم. ان شاءاله یه زندگی خیلی خوب وشاد برای خودت درست میکنی

مینا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 01:57

اگه امیدی ب زندگیتون نیس طلاق بگیرین نترسین بخدا نترسین

سلام مینا جان امیدی که نیست.یعنی من همون موقع که با بچه هام زندگی جدیدی رو شروع کردم از اون نا مرد طلاق عاطفیم گرفتم .دلم میخواد بدون دردسر طلاقم بگیرم که با این قوانین سخته .بایدهمت کنم. و سختی و دردسری های دادگاه. و دادگاه کشی رو بجون بخرم.ممنونم از نظرت

زهره یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 15:33

سلام. خیلی وقت بود دلم میخواست یه جایی رو پیدا کنم وبا کسایی حرف بزنم که درد من رو حس کردن و مثل بقیه مدام نصیحتم نکنن که "چرا انقدر به خودت سخت میگیری، همه دلشون میخواد مثل تو تنها باشن و کیف دنیا رو بکنن! حالا تو 4ساله از طلاقت گذشته ولی هنوزم درگیر گذشتت هستی!!" ... خیلی دلم میخواد بهشون بگم که من درگیر گذشتم نیستم دیگه.. درگیر الان و تنهایی هام.. درگیر پیشنهاد های بیشرمانه ی مردهای متاهل و مجرد و ... هستم. که زن رو فقط وسیله ای برای لذت لحظه ای میدونن.. راستش دیگه خسته شدم از بس از آدمها دوری کردم که بهم نگاه بد نکنن.. مرد متاهلی به دروغ که زنم مرده و میخوام باهات آشنا بشم برای ازدواج وارد زندگیم شد. بعد از 2 ماه فهمیدم متاهله و تا پای مرگ رفتم و برگشتم .. بعد هم 2 سال افسردگی شدید گرفتم.. حتی از تجربه ی تلخ جدایی و طلاق بدتر بود برام.. الان به هیچ مردی نمیتونم اعتماد کنم.. حتی نمیتونم مردی رو دوست داشته باشم.. من 32 سالمه و خواستگارهای زیادی بهم معرفی میشن .. ولی همشون یا سنشون خیلی بالاست و یا اصلا شخصیت جالبی ندارن.. از مردهای متاهلی که زندگی خیلی خوبی هم دارن ولی به خودشون جرات میدن که بیان دروغ بگن و با احساسات یه زن تنها بازی کنن متنفرم.. من میتونم با تنهایی خودم کنار بیام.. ولی با عشق نصفه و نیمه.. با حضور گه گاه .. و اینکه مردی که میاد تو زندگیم نشه همسرم شدیدا مشکل دارم.. من نمیتونم زن صیغه ای مردی باشم که دوسش دارم ولی تحمل کنم که اون با یه زن دیگه ام باشه.. واسه همین خودمو از این مردها به شدت دور نگه میدارم.. کاش خدا کاری میکرد که به هیچ مردی نیاز نداشته باشم.. من خیلی خسته ام..

سلام برات متاسف شدم. عزیزم سعی کن روحیت حفظ کنی.درکت میکنم واقعا این نگاه ها وحشتناکه از کسانی که توقع نداری .شوهر خواهرم فوت کردهچند وقت پیش پسر خاله مادرم اومده بود خونه شون مرد باشخصیتی .دیدم نگاهش الوده اس میدونم درک میکنی چی میگم اخرش فهمیدم من با خواهرم اشتباه گرفته تازه زنش باهاش بود .متاسفانه جامعه ما یه زن مشکلاتش تمامی نداره سعی کن قوی باشی .

فریبا شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 14:09

سلام به همگی .من خانواده همسرم وخودش منو زدن الان شکایت کردم تصمیم دارم ازش جدا بشم ولی از آیندم خیلی میترسم دخالت بیش ازحد خانواده وابستگی بیش از حد به مادر.....عدم مسولیت پذیری .....دارم دیونه میشم همدگرو دوس داریم ولی نمیتونیم با هم کنار بیاییم چون از من انتظار پول داره خرج مادرش رو میکشه نمیتونه زندگی مستقل تشکیل بده هنوز پیش مادرش مونده

سلام عزیزم.اگر همدیگه رو دوست دارید.باهاش صحبت کن پیش مشاوربرید راهمنمایی بگیرید .چون طلاقم دردسرهای خودش داره متاسفانه اکثر مردهاجامع ما اکثرا مشکلاتی رو که گفتی دارن.براتون ارزو موفقیت میکنم

علی اصغر شنبه 12 مرداد 1398 ساعت 02:09

سلام دنبال خانومی مطلقه برای ازدواج هستم 09215645200

گندم سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 02:26 http://Gravatar.com

سلام.وای از انتخاب اشتباه.10سال با شوهرم زندگی کردم همه عیوبشو مخفی کردم ک به چشم کسی خار دیده نشه.کل زندگیمون با قرض ازاینور اونورگذشت،خواهش میکرد التماس میکرداز پدرت پول بگیر از مادرت پول بگیر،از دوستات از برادرات.و من احمق از هرکسی ک میتونستم پول قرض میکردم هیچوقتم نتونست قرضا رو بده.از دوستام ک قرض میکردم برای صاف کردن بدهیشون از مادرم قرض میکردم.اخرسر با حمایت برادرش تو عمده فروشی پوشاک مشغول شد ک بعداز 2سال کلی بدهی بالا اورد و متواری شد.پسرم 7ساله بود ک شوهرم رفت الان پسرم 11ساله شده و 4ساله پدرو ندیده منم با کلی پیغام و التماس خواستم بیاد ک زندگی رو مجدد باهم درست کنیم ولی شانه خالی کردو هنوزم نیومده.منم طلاق غیابی گرفتم.یه مدت رفتم سر کار و از کسایی ک بخاطرش قرض کرده بودمو بدهکار شده بودم حسابارو پاک کردم.با اینهمه بدبختی پسرم خیلی ازارم میده خوراک هرروزم گریست.پیش روانپزشک بردم هر ماه میبرم میارم ولی یه تغییری نکرده.صبح ک از خواب بیدارش میکنم با کلی ترسو لرز ک امروز چه بلایی میخاد سر من بیاره.بی ادبی میکنه توهین میکنه تا جایی ک جون داره کتکم میزنه.خداشاهده با حمایت پدرم هیچ کمبودی واسش نذاشتم.ولی تو اوج جوانی شکستم33سالمه صدبرابر سنم زجر کشیدم
پدرومادر شوهرم فوت شدن.نمیدونم با پسری ک اینهمه لطف کردم و ازارم میده چی کنم.کلی ازار میده بعداز خستگی و زجر دادن با کلی خواهش میخاد ک ببخشم کار همیشگیشه
موندم چی کنم

خیلی متاسف شدم .پسر تون خیلی کوچکه خیلی هم صدمه دیده با ید پیش یه مشاور خوب ببرید و از کسانی که بهشون علاقه داره و بهشون احترام میذاره کمک.بگیرید که باهاش صحبت کنن و بطور مناسب زشتی اینکه مادرش کتک میزنه بهش بفهمونن. کلا وقتش پر کن و خووتم قوی باش واز خودت ضعف نشون نده اگر تهران هستی شماره مشاوریمیرفتم میزارم ببرش پیش اون44100351 ذکتر کرمی

رستا سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 23:50

سلام من زن مطلقه هستم شوهرم خیانت کار رفیق باز خسیس شهیاد نه محبت و احترام دوست داشتن بلد نبود پدر مادرش دخالت می کردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد