هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

پایان امتحانات و واقع اخیر

سلام دوستان خوبم امتحانات تقریباتمام شد گنج زندگیم دیروز اخرین امتحان داشت شیرین عسل هم فردا امتحان دفاعی داره و تمام میشه حالا باید ببینم برای تابستون براشون میتونم برنامه خوبی بچنیم  تیرماه همراه خانواده خواهر برزگم میخوایم بریم مشهد البته گنج زندگی ساز میزنه که نمیام پرنده خودش وماهی قرمز برادرش بهانه کرده دارم سعی میکنم که قانعش کنم باهامون بیاد و حیوانات بسپریم به مادر و خواهرهای دیگم اگر هم نیومد میگم اونها بهش سر بزنن واقعا احتیاج دارم محیطم عوض شه تعطیلات هفته قبل رو همش استراحت کردم خیلی خوب بود برخلاف پارسال که خوابم کم شده بود امسال  هرچی میخوابم بازم دلم میخواد بخوابم 0گنج زندگی موبایلش دوشنبه هفته پیش که با دوستاش رفته بود پارک گم کرد اقا گذشته بغل دستش روی صندلی پارک خیلی بی خیال شده بعدش هم بشدت ناراحت بود میگفت الان میفهم که کسی که بچه اش ازدست میده چه احساسی داره فعلا که پیدا نشده پسر عموش بهش گفته یک نفر 800 تومن میگیره پیدا میکنه من هم گفتم من که همچین پولی ندارم خودت میدونی میگه پس اندازم میدم بقیه اش هم از شیرین عسل قرض میکنم شیرین عسلم که پول دوست رنگ از روش پرید وگفت داداشی من میخوام برای خودم وسایل بازی بخرم پسر عموش گفته که این چند روز با ماشین پدر اینها رفتن سالگرد شوهر خاله اش شهرستان و اینکه میخوان خونه  پدربزرگ مرحومشون بفروشن و عموش( پدر بچه هام ) میخواد ماشینی رو خرابه و خونه اونهاست درست کنه و بفروشه و خونه بخره وکلی بازم پسرم نصیحت کرده بیا پدرت بیین ( البته من مخالف نیستم حتی عید به هردوشون گفتم اگر میخوان ببرم  ببیندکه گفتن نمیخوایم )ولی  استدلال این پسر عمو برام جالبه پسرم گفت نمیخواستم بهت بگم چون ناراحت میش گفت بگو من دیگه از هیچ حرفی که اونها وپدرت بزنن ناراحت نمیشم میگه پسر عموم  بهم میگه ببین من اول میخواستم با دختر خالم ازداوج کنم ولی اون خیلی بمن محبت نکرد من چند روزی که ازخونه قهر کردم رفتم خونه عمه دخترش بهم خیلی محبت کرده و الان به اون علاقه مند شدم و باهم دوست شدیم پدرت هم همین طور بوده پسرم هم گفته قضیه تو فرق داره تازه این دختر عمه که خودت میگفتی از دوسه سال پیش مرتب دوست پسر عوض میگرده همین چند ماه پیش هم گفتی باهم بریم دنبالش بینیم چکار میکنه که من بهت گفتم باهات نمی یام تو هم نرو درست نیست اگر راجعبش اینطور فکر میکنی دوستی بهم بزنن  مادر من 15 سال برای پدرم همه کار کرد از تهیه خونه تا نگهداری ازمادرش و همیشه غذاهایی درست میکرد که اون دوست داشت الان ما یکسال واندی که دیگه اصلا اون غذاها نمیخوریم چون هیچکدام دوست نداشتیم مادرم حتی خواسته های اون بر خواسته ها ما ترجیح میداد بهش گفتم مادر من اون موقع خواسته همه در نظر میگرفتم ولی خیلی به این حرف ها اهمیت نده پدرت خودش  بخودش بیشترین ظلم کرد شاید چند صباح خوش بود ولی الان چی از  همه جا رانده ومانده شده من هم که بهش هیچ اعتمادی ندارم بخاطر ارامش خودم و شماها باهاش هیچ برخورد قانونی نکردم نه برای مهرم ونه برای خرجی شما و خیلی چیزهای دیگه که میتونستم ازش شکایت کنم نکردم واگذارشون کردم به خدا هم اون زن عموی سلیطه ات و هم پدرت و اون زنیکه که بخاطر پول زندگی ما رو به چالش انداخت به فکر اینده خودت باش تابستون برو کلاس زبان خصوصی و ریاضی تقویتی تا بتوانی انشااله سال دیگه تو یک رشته خوب قبول بشی میگه مامان پسر عموم میگه عمه ( مادر همون دوست دخترش) میگه که مدرسه ایی که میری خوب نیست اخه اون تو همون محل معلمه البته تو یک مدرسه دولتی گفتم مادر اهمیتی نداره مهم اینکه مدرسه تون هم معلم های خوبی داره و هم بی درو پیکر نیست اگر یک روز نمی رفتی اولین تلفن تو اداره از مدرسه تو بود یااگر قرار بود که دیر مرخص شید بهم تلفن میکردن یا اس میدادن اینها الان یک جوری هایی حسودیشون میشه که ما روی پای خودمون ایستادیم واین حرفها میزنن