هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

دی ماه

سلام دی ماه فصل امتحانات و استرس ونگرانی برای بچه مدرسه ی ها و مادر وپدرهاشونه  عصر اول دی با شیرین عسل رفتیم بیرون زیر بارون قدم زدیم  خواستیم از خود پرداز پول بگیریم موفق نشدیم خیلی خوش گذشت برگشتیم خونه  از روز دوم دی امتحان گنج زندگی و از پنجم دی هم امتحان شیرین عسل شروع شده  تقریبا تا اینجا که بخیر گذشته البته کلاس ریاضی خصوصی که برای شیرین عسل گرفتم یک خورده سمبل شد یکبار برق رفت و کلا ۷ جلسه که گرفته بودم شد پنج  جلسه با ساعت طولانی تر کاش زودتر  اقدام کرده بودم و فرصت برای تمرین بیشتری داشت ولی باتوجه به اینکه شیرین عسل بسختی میتونم بیارم سر درس خوندن باور کنید از وقتی بهش میگم شروع کنه تا دو ساعت بعد خبری از درس خوندن نیست بر خلاف کارهای دیگه که تا بهش میگم مثل چایی دم کردن٬جارو کردن٬ اشغال بردن ۰۰۰۰ سریع انجام میده ولی تو درس خیلی تنبلی میکنه بهر حال امتحان ریاضی داد پنچ شنبه قبل گنج زندگی بردم کلاس فوق العاده فکر کردم مثل هفته های قبل ده تمام میشه کتاب بادبادک باز خالد حسینی رو که میخوندم هم با خودم بردم سرم گرم شه ساعت ۲۰/۱۰ زنگ زدم گفت مامان هندسه هم فوق العاده داریم یکساعت دیگه میام نه راه پس داشتم نه پیش موندم و به خوندن کتاب  ادامه دادم خوبه یک مقدار خوراکی هم تو کیفم داشتم داستان کتاب تمام شد ۰ کتاب خوبی بود نمیدونم هدف اصلی نویسنده کتاب چی بود ولی  یک دید کلی از زندگی افغان ها و بلاهایی که تو این چندین ساله سرشون اومده به خواننده میداد برای من  بلایی که سر قربانیان جنسی پسر میاد  و چه اثار ازار دهنده ایی تو زندگیشون میزاره که  تا مرز خودکشی هم میتونه برسوندشون دردناک بود نویسنده این حس به بهترین وجه حداقل به من خواننده منتقل کرده بود ۰ نزدیک ساعت ۱۲ پسرم  کلاسش تمام شد اومدم خونه نمیتونستم سر پا وایستام شیرین عسلم ساعت ۷کلاس ریاضی داشت یک کم استراحت کردم  بعد از ناهار از ساعت ۵/۲هر چی گفتم بیاتمرین هات انجام بده تا ساعت پنج همه کار کرد غیر از درس خوندن از ساعت پنج بالای سرش نشستم تمرین ها رو انجام داد بعد هم رفتیم کلاس جمعه اش هم  با ز همین بساط داشتیم تا یک مقداری تمرین کرد حالا نمیدونم نمره اش چند شه  باید یک فکر اساسی برای ریاضی اش بکنم هنوز هم تو جدول ضرب گاهی اشتباه داره نمیدونم یک معلم بگیریم از ابتدایی باهاش کار کنه البته خودم بهش درس میدیم سریع یاد میگیره بخاطر همین مطمئنم مشکل هوشی نداره  فکر کنم باید با هاش جدی برخورد کنم از کلاس عربی که خودش خیلی راضی برخلاف اینکه روز اول میگفت من که اصلا چیزی یاد نمیگیرم میگفت تو امتحان ماهانه که گرفتن همه سوالها جواب داده امتحان عریی هفته دیگه اس یک جلسه رفع اشکال هم براش گرفتم گنج زندگی میگه چون امتحان نهایی دارم اگر پول داری برم برای هندسه وحسابان وعربی کلاس خصوصی گفتم تو وقت بزار پولش تهیه میکنم دوستم میگه به پدرش بگو پولش بده نمیخوام هیچ ارتباطی با اون داشته باشیم بخصوص اینکه روحیه گنج زندگی خیلی بهتر شده ( گاها که دچار توهم میشد میترسیدم دیوانه بشه هنوز هم نگرانم)و گاهی تو خونه شوخی میکنه البته پر خاشگریش هنوزادامه داره ولی با دوستاش بیرون میره کلا سرش به درس و دوستاش گرم شده نمیخوام ارامشمون بهم بخوره نمیدونم درسته یانه؟دیروز با خواهر شوهر بزرگم تلفنی حرف میزدم میگه یک روز با بچه ها برو پیش برادرم  شاید درست شده باشه  گفتم اون هیچ اقدام اساسی نمیکنه من برم چی بگم اگر برای اون من و بچه ها اهمیت نداریم  ما هم برامون مهم نیست میگه گفته نمیزاره من بچه هام ببینم گفتم پسر بزرگم که میرفت پیشش اینقدر چرت و پرت دنبالش تو خونه برادرت گفته که خودش دیگه جواب تلفنش رو هم نمیده شیرین عسلم که من بارها بهش گفتم ببرمت پدرتو ببین میگه نمیخوام  من که به زور نمیتونم ببرمشون بقول خودش قبلا باید فکر این روزها میکرد وقتی که محبتی که مال این بچه ها بود میبرد نثار بچه های اون زنک میکرد بعدش هم فقط دیدن بچه ها براش مهم شده تو این ده ماه یک ریال خرج این بچه ها نکرده من بد روزگار اینها که بچه هاش هستن نباید براش مهم باشه کجا زندگی میکنن چی میخورن چی می پوشن میگه چی بگم خودش بدبخت کرده بعدش هم یک چیزی گفت که هنوز هم موندم چرا جوابش درست وحسابی ندادم میگه برادرم سالها پیش به من گفته تو چرا به من نگفتی این پدرش پاسبانه گفتم مگه پدر خودش چکاره بوده اونم همین شغل داشته حالا بعدا شش کلاس درس خونده همردیف سرهنگ شده میگه نه پدر من از اول کارمند بودگفتم دقیقا حکم پدر شما دایی من هم داره و شرایط احرازش میدونم دیگه چیزی نگفت خداحاقظی کردم بعدا  با خودم گفتم عجیبه همه شرایطی که ما داریم عیبه مال اونها حسن پدرشون زن باره بوده تریاکی بوده ما به روشون نمیاریم تازه  اونها با افتخار از خورد کردن تریاک و کشیدنش توسط پدرشون تعریف میکنن یا از زن باره بودنش میگن که پدرمون خیلی خوش تیب بوده هواخواه زیاد داشته یکی نیست بگه ( باور کنید روم نمیشه اینها بهشون بگم و پیر مرد بعد از ۳۵ سال که مرده نبش قبر کنم و بهشون بگم که مادر شوهر خدا بیامرزم چقدر از دست نامردیهای پدرشون زجر کشیده و برام همیشه تعریف میکرد که اون بدون خرجی با چند تا بچه قدو نیم قد میزاشته میرفته ماموریت و پی عشق و کیف خودش و اون با خیاطی ۰۰۰ زندگیش رو میگذرونده ) بی تعهدی و زن باره بودن پدرتون چه ربطی به خوش تیپی داره اینهمه ادم خوش تیپ  با زندگی سالم ۰ حالاداشتن یک شغل شرافتمندانه برای پدر ما شده عیب ۰ خدا شفاشون بده۰