هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

دی ماه

سلام دی ماه فصل امتحانات و استرس ونگرانی برای بچه مدرسه ی ها و مادر وپدرهاشونه  عصر اول دی با شیرین عسل رفتیم بیرون زیر بارون قدم زدیم  خواستیم از خود پرداز پول بگیریم موفق نشدیم خیلی خوش گذشت برگشتیم خونه  از روز دوم دی امتحان گنج زندگی و از پنجم دی هم امتحان شیرین عسل شروع شده  تقریبا تا اینجا که بخیر گذشته البته کلاس ریاضی خصوصی که برای شیرین عسل گرفتم یک خورده سمبل شد یکبار برق رفت و کلا ۷ جلسه که گرفته بودم شد پنج  جلسه با ساعت طولانی تر کاش زودتر  اقدام کرده بودم و فرصت برای تمرین بیشتری داشت ولی باتوجه به اینکه شیرین عسل بسختی میتونم بیارم سر درس خوندن باور کنید از وقتی بهش میگم شروع کنه تا دو ساعت بعد خبری از درس خوندن نیست بر خلاف کارهای دیگه که تا بهش میگم مثل چایی دم کردن٬جارو کردن٬ اشغال بردن ۰۰۰۰ سریع انجام میده ولی تو درس خیلی تنبلی میکنه بهر حال امتحان ریاضی داد پنچ شنبه قبل گنج زندگی بردم کلاس فوق العاده فکر کردم مثل هفته های قبل ده تمام میشه کتاب بادبادک باز خالد حسینی رو که میخوندم هم با خودم بردم سرم گرم شه ساعت ۲۰/۱۰ زنگ زدم گفت مامان هندسه هم فوق العاده داریم یکساعت دیگه میام نه راه پس داشتم نه پیش موندم و به خوندن کتاب  ادامه دادم خوبه یک مقدار خوراکی هم تو کیفم داشتم داستان کتاب تمام شد ۰ کتاب خوبی بود نمیدونم هدف اصلی نویسنده کتاب چی بود ولی  یک دید کلی از زندگی افغان ها و بلاهایی که تو این چندین ساله سرشون اومده به خواننده میداد برای من  بلایی که سر قربانیان جنسی پسر میاد  و چه اثار ازار دهنده ایی تو زندگیشون میزاره که  تا مرز خودکشی هم میتونه برسوندشون دردناک بود نویسنده این حس به بهترین وجه حداقل به من خواننده منتقل کرده بود ۰ نزدیک ساعت ۱۲ پسرم  کلاسش تمام شد اومدم خونه نمیتونستم سر پا وایستام شیرین عسلم ساعت ۷کلاس ریاضی داشت یک کم استراحت کردم  بعد از ناهار از ساعت ۵/۲هر چی گفتم بیاتمرین هات انجام بده تا ساعت پنج همه کار کرد غیر از درس خوندن از ساعت پنج بالای سرش نشستم تمرین ها رو انجام داد بعد هم رفتیم کلاس جمعه اش هم  با ز همین بساط داشتیم تا یک مقداری تمرین کرد حالا نمیدونم نمره اش چند شه  باید یک فکر اساسی برای ریاضی اش بکنم هنوز هم تو جدول ضرب گاهی اشتباه داره نمیدونم یک معلم بگیریم از ابتدایی باهاش کار کنه البته خودم بهش درس میدیم سریع یاد میگیره بخاطر همین مطمئنم مشکل هوشی نداره  فکر کنم باید با هاش جدی برخورد کنم از کلاس عربی که خودش خیلی راضی برخلاف اینکه روز اول میگفت من که اصلا چیزی یاد نمیگیرم میگفت تو امتحان ماهانه که گرفتن همه سوالها جواب داده امتحان عریی هفته دیگه اس یک جلسه رفع اشکال هم براش گرفتم گنج زندگی میگه چون امتحان نهایی دارم اگر پول داری برم برای هندسه وحسابان وعربی کلاس خصوصی گفتم تو وقت بزار پولش تهیه میکنم دوستم میگه به پدرش بگو پولش بده نمیخوام هیچ ارتباطی با اون داشته باشیم بخصوص اینکه روحیه گنج زندگی خیلی بهتر شده ( گاها که دچار توهم میشد میترسیدم دیوانه بشه هنوز هم نگرانم)و گاهی تو خونه شوخی میکنه البته پر خاشگریش هنوزادامه داره ولی با دوستاش بیرون میره کلا سرش به درس و دوستاش گرم شده نمیخوام ارامشمون بهم بخوره نمیدونم درسته یانه؟دیروز با خواهر شوهر بزرگم تلفنی حرف میزدم میگه یک روز با بچه ها برو پیش برادرم  شاید درست شده باشه  گفتم اون هیچ اقدام اساسی نمیکنه من برم چی بگم اگر برای اون من و بچه ها اهمیت نداریم  ما هم برامون مهم نیست میگه گفته نمیزاره من بچه هام ببینم گفتم پسر بزرگم که میرفت پیشش اینقدر چرت و پرت دنبالش تو خونه برادرت گفته که خودش دیگه جواب تلفنش رو هم نمیده شیرین عسلم که من بارها بهش گفتم ببرمت پدرتو ببین میگه نمیخوام  من که به زور نمیتونم ببرمشون بقول خودش قبلا باید فکر این روزها میکرد وقتی که محبتی که مال این بچه ها بود میبرد نثار بچه های اون زنک میکرد بعدش هم فقط دیدن بچه ها براش مهم شده تو این ده ماه یک ریال خرج این بچه ها نکرده من بد روزگار اینها که بچه هاش هستن نباید براش مهم باشه کجا زندگی میکنن چی میخورن چی می پوشن میگه چی بگم خودش بدبخت کرده بعدش هم یک چیزی گفت که هنوز هم موندم چرا جوابش درست وحسابی ندادم میگه برادرم سالها پیش به من گفته تو چرا به من نگفتی این پدرش پاسبانه گفتم مگه پدر خودش چکاره بوده اونم همین شغل داشته حالا بعدا شش کلاس درس خونده همردیف سرهنگ شده میگه نه پدر من از اول کارمند بودگفتم دقیقا حکم پدر شما دایی من هم داره و شرایط احرازش میدونم دیگه چیزی نگفت خداحاقظی کردم بعدا  با خودم گفتم عجیبه همه شرایطی که ما داریم عیبه مال اونها حسن پدرشون زن باره بوده تریاکی بوده ما به روشون نمیاریم تازه  اونها با افتخار از خورد کردن تریاک و کشیدنش توسط پدرشون تعریف میکنن یا از زن باره بودنش میگن که پدرمون خیلی خوش تیب بوده هواخواه زیاد داشته یکی نیست بگه ( باور کنید روم نمیشه اینها بهشون بگم و پیر مرد بعد از ۳۵ سال که مرده نبش قبر کنم و بهشون بگم که مادر شوهر خدا بیامرزم چقدر از دست نامردیهای پدرشون زجر کشیده و برام همیشه تعریف میکرد که اون بدون خرجی با چند تا بچه قدو نیم قد میزاشته میرفته ماموریت و پی عشق و کیف خودش و اون با خیاطی ۰۰۰ زندگیش رو میگذرونده ) بی تعهدی و زن باره بودن پدرتون چه ربطی به خوش تیپی داره اینهمه ادم خوش تیپ  با زندگی سالم ۰ حالاداشتن یک شغل شرافتمندانه برای پدر ما شده عیب ۰ خدا شفاشون بده۰

نظرات 23 + ارسال نظر
ن سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 13:52

ما معمولا بچه هایمون را با پول تشویق می کردیم البته نمی گم کارمون درست بوده مثلا هر بیستی که می آوردند صد تومن می گرفتند و قبل از بلوغ به خاطر خوندن نماز حقوق می گرفتند
بعد ها که بسن بلوغ رسیدند خودشون دیگه پول نمی گرفتند می گفتند وظیفه ما است که بخونیم
مثل اینکه کل خانواده شوهر شما کم دارند
هر کسی در هر پست و مقامی برای خودش یک شخصیت دارند
پلیس بودن یک افتخار است که امنیت جامعه را پاس می دارد
پیشنهاد ایشان خنده دار است که گفته شما بچه ها را ببرید شاید او ن
درست شده باشد
اگر درست شده بود باید او منت شما را بکشد و به دیدن شما بیاید
خواهر شوهر شما هم از مظلومیت شما سو استفاده می کند و چیز هایی گفته که در واقع شما را ناراحت کند البته اکثر این صحبت ها روی غرض و مرض نیست همین طوری یک چیزی می گن
اما نیاز هست بعضی وقت ها شما هم کم نیاورید و از شرمندگیش در بیایید

سلام اقای ن روش خوبی برای تشویق داشتید من هم باید سعی کنم از این روش استفاده کنم البته برای کارهای خونه این کارمیکردم در مورد پیشنها د خواهر شوهرم واقعا خنده داره چون من که دارم زندگی خودم میکنم و هیچ مشکلی ندارم برادر اون که مونده تو یک خونه خرابه و باید تلاش کنه خودش از اون وضعیت نجات بده رابطه اش حداقل با بچه هاش بهتر کنه حتی اگر ما از هم جدا شیم باز اون پدرشونه ومن مادرشون و باید وظایفمون در قبال اونها انجام بدیم در مورد خانواده شوهر حق باشما ست واقعا همشون کم دارن سر یک موضوع کوچک یک دعوا بزرگ راه میندازن بهم توهین میکنن وبعداز یک مدت باهم اشتی میکنن و انگار هیچ اتفاقی نیافتاده ولی اشتشون هم خیلی دوام نداره و روز از نو روزی از نو البته یک جاری هم دارم که اتش بیاره معرکه میشه و مرتب این خواهرها وبرادر ها به جان هم می اندازه۰ در مورد جواب دادن من هم اخیرا از خجالتشون درمیام و جواب های که لیاقتش دارن میدم ولی سعی میکنم توهینی بهشون نکنم ممنون از لطف شما که سر میزنید نظر میدید و راهنمایی میکنید

صمصام سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 15:51 http://samsamshiraz.blogfa.com

سلام به خواهرخوب و زحمتکش و رنج کشیده ی خودم خوندم و

خیلی ناراحت شدم بجای اینکه بره برادرش نصیحت کنه

اعصاب آدم میریزن بهم بعضی ها واقعن نه شعور دارن نه انصاف

بنده خدا میخواسته از برادرش طرفداری کنه و تورو مقصر بدونه

مجبور شده ازخودش یه چیزی بسازه که گیر داده به شغل پدرت

باید بهش میگفتی اشتباه از اون بوده نه من عمه ی خوبی

هستی برو بشین برادرت نصیحت کن ببین چه مرگش اینم شد

دلیل یعنی بخاطر شغل پدرم به من بچه هاش خیانت کرده.من

به شغل پدرم افتخار میکنم اگه یه وقت حرفی میزنم که

ناراحتت میکنه من ببخش قسط دخالت یا فضولی ندارم

مثل خواهرای خودم میمونی برام.رسم مرام مردونگی روز به روز

داره کم رنگ تر میشه.شور بچه هات نزن بلخره خودشون میفهمن

درس خوندن برا خودشون مفیده معلم گرفتن هم خیلی


خوبه.امیدوارم که موفق باشی همیشه خوش سلامت تندرست

در کنار دوتا پسر گلت راستی آبجی منم دوتا پسر دارم

از خدا میخوام که سر شوهرت به سنگ بخوره و بفهمه که چه


فرشته ای رو از دست داده و به جاش شریک یه شیطان صفت

شده مطمعن باش اون روز میرسه ولی چه فایده اگه دیر بشهخدا خودش یار و یاورت باشه انشال

سلام برادر محترم تشکر به خاطر اینکه وقت میگذارید میخونید و نظر میدیدو همین طور به خاطر راهنمایی هاتون معلوم که ادم خیر خواهی هستی خدا پسر های شما رو هم براتون حفظ کنه و خیرشون ببینید این خواهرشوهر من رابطه ش با شوهرم در حد فاجعه بد تو مراسم سالگرد مادرشوهر م٬ شوهرم بهش گفته بود خوب اشکت رو در اوردم و این خانم از دستش بشدت ناراحت بود کلا خودشون با خودشون دعوا دارن بخاطر همین از این خانم توقع کاری ندارم حداقل برادرش از اینکه هست پیش من بی ارج وقرب تر نکنه۰هرچند که نمیدونم اون خانم با شوهرم چه کرده که حرف کسی رو گوش نمی کرد حتی برادر بزرگش رو که مثلا خیلی براش احترام قایل بود پارسال که من از برادر ش خواستم بیاد باهاش حرف بزنه بارها برادرش زنگ زد و شوهرم اصلا جواب نداد فعلا هم که همه خودشون کشیدن کنار البته تا یک حدودی بهشون حق میدم چون وقتی به حرفشون گوش نمیده کاری از دست اونها بر نمیاد برادرش تو جلسه ایی که خرداد ماه خونه خواهرش داشیتم بهش در برابر حرفهای شوهرم گفت چیه رفتی خیانت کردی توقع داشتی زنت حلواحلوا کنه بزاره رو سرش هر کاری کردّه( رفتن به حراست که بعدا خودم هم پشیمون شدم) حقت بوده برام دعا کنید هرچی خیره خدا برای زندگیم رقم بزنه

مینا سه‌شنبه 12 دی 1391 ساعت 20:17

باید بعضی درسها رو از کمی عقب تر شروع کرد مثل ریاضی یا زبانهای خارجی -یه چیز دیگه در مورد درسهایی غیر این دو اینه که باید کل مطالبی که خوانده شده در ذهن ساماندهی شود- یعنی دانش اموز درس را بخوبی خوانده ولی نمیداند کجای این دروس مهم تر است .یعنی باید مطالبی رو که میخواند بلافاصله برای خودش سوال طرح کند و جواب بدهد - اینطوری یاد میگیرد که سوال این مطلب چگونه ممکن است طرح شود . کدام نکته مهم تر است - حتی انواع سوالات باید برای خودش طرح کند مثل پاسخ دادنی - جا خالی یا چند جوابی -عزیزدلم - اونا با تحقیر تو وخانواده ات میخوان ازت انتقام بگیرند - درسته که وانمود می کنند دلشان برای زندگیتان میسوزد ولی اگر به فکر برادرشان هستند میتوانند از ان برادر گرامی توی خونه خودشان پذیرایی کنند. اونا که میدونند کار برادرشان اشکال داشته - و تو این سن در بدر شده (البته حقش بوده ) ولی نیشش رو به تو میزنند. - اولا محل نده - بعد هم تمرین کن که با موقعیت های مشابه چه جوابی بدهی - دفعه بعد بگو ( ... بله من از خانواده خیلی متوسط و از شماهاشاید پایین تر باشم - همین اختلاف فرهنگی باعث شد که من نتوانم هرزگی وکثافتکاریهایی که در خانواده هایی مثل شماها ثروتمند وباکلاس در جریان است رو تحمل کنم - برادرتان شانس اورد که با زنی غیر از من ازدواج کرد . اون زنها لیاقتش رو دارند نه من - چه بهتر که من با همین کلاس وطبقه ام با بچه هام زندگی کنم ) . اینطوری اب پاکی رو بریز رو دستشون که خیال کنند میتونند برادرشان رو برگردانند.خوشی و مستی هاش هر جا بوده حالا هم بره همونجا . خودتم بابت این اراجیف خاله زنکی ناراحت نکن - اونا معلومه کجاشون میسوزه !!!

سلام مینا جان ممنون از راهنمایت جالب قضیه اینه که نه از نظر فرهنگی نه ثروت بالاتر هستن من اعتقادم اینکه انسان به ایمان ٬وجدان ٬ درستکاری ۰۰۰۰ که برتر از دیگری و انسانهای اینگونه هرگز خودشون برتر از دیگران نمیدونن این خواهر شوهرم کتابدار دانشکده ما بود و خودش هم رابطه خوبی با بقیه بخصوص شوهر من نداره کلا خانوادگی توجه ندارن چی میکن بخاطر همین هم مرتب با هم درگیر هستن و مرتب عیب های هم به رخ هم میکشن تو این ۱۷ سال که من تو این خانواده بودم به جرئت می تونم بگم که شاید یکسال متوالی همه باهم خوب نبودن من همشیه دوری کردم الان هم توانم گذاشتم روی رسیدگی به بچه هام وخودم باز هم متشکرم که بهم سر میزنی ونظر میدی

پسر کو ندارد نشان از پدر.
پدر که اون بوده باشه چه توقعی از پسر ش می شه داشت؟

سلام بهار جان گل گفتی اتفاقا بعدا فکر کردم باید بهش میگفتم من هم اگر از زن باره بودن پدرش خبر داشتم هرگز تن به این ازدواج نمیدادم

یه مامان مهربون چهارشنبه 13 دی 1391 ساعت 09:27

زهرا جون قربون شکلت دیگه اصلا ناراحت نباش بابا پس بگو این ارثیه تو خانواده شون عجب ! حتما شوهر تو هم بس که خوش تیپه یه عالمههههه هواخواه داره و همه دنبالشن وگرنه خودش که اصلا تقصیری نداره این همون قضیه تقصیر آستینم بود!!!! پس نمیدونی عزیزم بابای اوشون شرافتمند بوده با کارهایی که انجام داده نه پدر شما که سرش تو زندگیش بوده .
نگرانیهات رو واسه گل پسرات درک میکنم منم نگران شدم امیدوارم بتونن نمرات قابل قبولی بگیرن و موفق باشند که خیال شما هم راحتتر باشه.

ممنون از لطفت اره عزیزم تمام عیب های اونها حسن و تمام حسن های ما عیب شده من هم برای تو و دختر گلت بهترین ها رو ارزو میکنم

سلام
ممنون از حضور شما

سلام اقا سعید خواهش میکنم وبلاگتون برخلاف وبلاک من که سراسر درده سراسر خنده و خوشی امیدوارم همیشه خوش وخرم باشید

صمصام شنبه 16 دی 1391 ساعت 12:54 http://samsamshiraz.blogfa.com

سلام آبجی وقت کردی این وبلاگ بخون.


http://khiyant.blogfa.com/

سلام برادر صمصام ممنون از لطفتون این وبلاگ قبلا خونده بودم امروز رفتم باز هم کامنت ها ش خوندم این سهیلا خانم خیلی با گذشته خوبه که تونسته شوهرش ببخشش ولی شوهرش هم هرچند چاره نداشته ولی تمام سعی اش رو برای بهبود اوضاع کرده ته مانده دارایش داده به زنش تا زندگی شون مرتب کنه نه مثل شوهر من که میتونه جایی اجاره کنه یا حتی خونه اش و ماشین هاش رو بفروشه و یک خونه در حد شان من و بچه هام تهیه کنه و نمی کنه و این خودش نشون میده که علاقه به بهبود اوضاع نداره بد جوری موندم چکار کنم گاهی فکر میکنم شاید طلاق بهترین راه باشه تا بتونم ازادنه برای زندگیم تصمیم بگیریم

بارونی یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 13:18 http://zendegiyeman12.blogfa.com/

ممنون از نظر قشنگت عزیزم.

سلام بارونی عزیز خواهش میکنم تو و دختری گلی مثل تو باید قدر خودتون بدونید شما لیاقت خیلی چیزها رو دارید باید تلاش کنی برات ارزوی موفقیت میکنم

سارا یکشنبه 17 دی 1391 ساعت 15:16 http://mane54.blogfa.com

عزیز دلم الهی فدای اینهمه مهربونیت بشم کامنتت را که خوندم بغض گلوم را گرفت . اشک شوق بود خوشحالم که دوستای نازنینی دارم که با اینکه من را ندیدن با اینکه براشون مجازی هستم ولی از هرواقعیی واقعی تر هستن.
ممنونم نازنینم یه مقدار پس انداز دارم برای شروع کافیه .
یه دنیا دوستت دارم پیشنهادت باعث دلگرمیم شد . خدا را شکر می کنم که دوست گلی با روح به این بزرگی دارم
دوستت دارم عزیزم خیلی
راستی یادم نرفته واسه خرید ماشین دو سال پیش هم به یادم بودی و .......
بوسسسسسسسسسسسسسسسسس

سلام سارای عزیزم خدا نکنه درسته که ما دوستای مجازی هستیم و همدیگه ندیدیم ولی دوستی هامون واقعی اگر بتونیم برای هم کاری بکنیم نباید دریغ کنیم دعا میکنم موفق شی و بتونی رو پای خودت بایستی ۰

مهتاب2 دوشنبه 18 دی 1391 ساعت 08:48

وای زهراجان تو رو خدا وقتی خواهر شوهرت از برادرش نقل قول میکنه وحرف مزخرف میزنه جوابشو بده... واقعا بعضی ها چه رویی دارن؟ اصلا این شوهر که فقط اسمش توی شناسنامه توئه به چه درد میخوره؟ باور کن چند سال دیگه بر مگیرده مدعی هم میشه..

سلام مهتاب جان سعی میکنم جوابشون بدم مودبانه این خواهر شوهرم که مثلا دوستم در مورد مدعی بودن همین الان هم مدعی هستن خواهر شوهر دومی که رابطه اش با برادرش خوبه اخرین بار که زنگ زده بود میگفت پس پولهای این چی شده من هم بهش گفتم معلومه خرج زنهای جن... کرده البته این روزها خودم هم بشدت فکرم درگیر اینکه چکار کنم باید تصمیم نهایی بگیریم

امام را دعا کنید پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 13:48 http://emamashora.blogfa.com/

می رسد جمعه ای و پیشِ‌تو دم می گیریم
عاقبت غُربتِ این جمع به سر می آید
--------------------------------------------

بـــــــــــــــــــــــــــــدتریـــــــــــــــــــــــــــــــــن فصل
برای بچـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه هــــــــــــــــــــــــــاست

سلام ممنون که سر زدید واقعا برای بچه ها خیلی سخته کاش راه بهتری برای ازمودن بود این همه استرس و فشار به بچه هامون نمیومد

یه مامان مهربون یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 14:29

زهرا جان سلام کم پیدایی؟! اومدم از حالت جویا بلشم گرچند تقریبا هر روز بهت سر میزنم امیدوارم خوش وسرحال باشید.

سلام عزیزم این روزها خیلی درگیربودم میام وبت بهت میگم تو هم خوش باشی با اون دختر تو دل برو قشنگت

قلی یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 16:08 http://blogeh.mihanblog.com/

به نظر من بچه باید غیر محسوس پی به ارزش واقعی داشته یا نداشته درس خوندن ببره. بهترین راه انگیزه همینه.

در ضمن با مطلب تفریح تا سرحد مرگ آپم
http://blogeh.mihanblog.com/post/author/836034

سلام حق با شماست باید انگیزه باشه الان هم که این همه جوان با سواد و بیکار رو می بیین انگیزه نداشتشون هم از بین میره مطابتون خوندم کلی خندیدم صفحه نظرات باز نشد براتون نظر بذارم بعدا میام نظر میدم

مامان هلن یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 17:21 http://helen88.persianblog.ir

سلام عزیزم از آشناییت خوشحالم منم یه زنم مثل هزاران زن رنج کشیده با اجازت لینکت میکنم تا سر فرصت همه مطالبتو بخونم

سلام مامان هلن من هم از اشنایی با شما خوشوقت شدم خواهش میکنم ممنون که لینک کردید و میخوندید لطف کنید نظر هم بدید من هم میام وبتتون بخونم

عسل نصیری دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 08:58

سلام زهراخانوم عزیزمن جای شما بودم اصلا جواب تلفنشم نمیدادم اونا برن برادرشونو نصیحت کنن اگه زن عاقلی بود هیچ وقت یه همچین حرفی نمیزد.منم خیلی نگران درسهای پسرم هستم اما اون طفلک خیلی سعی میکنه اما درسها چرت ومعلمهاچرت ترهستن ودرس خوندن اینجا مذخرفه اما چاره ای نیست دلم بحال پسرم میسوزه که مجبوره تحملشون کنه .موفق باشید

سلام عسل جان این خواهر شوهر من اصلا عاقل که هیچ عقل نداره ۰دلم براش میسوزه تا امسال میرفت به هوای رسیدگی به بچه های دخترش که دبیرستانی و دانشگاهی هستن سرش گرم بود امسال دامادش بازنشسته شده کاملا تنها مونده دلم براش میسوزه ولی همین کاری که تو گفتی میکنم سعی میکنم باهاش تماس نگیریم گاهی زنگ میزنه و گله می کنه مگر من چکار کردم هچیکس به من زنگ نمیزنه گفتم والا من اینقدر گرفتارم که وقت نمیکنم واقعا سیستم اموزشها خیلی غلط بچه ها رو از درس خوندن زده میکنه به پسرت زیاد سخت نگیر من هم دارم همین کار میکنم در درجه اول سلامت روح و روان اونهاست که با داشتن پدرهای نادان صدمه دیده و ما باید سعی کنیم که اون سلامتی بدست بیاران برای بقیش خدا بزرگه

مشاوره و راهنمایی دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 22:48

مرکز مشاوره بینش:ارائه خدمات مشاوره در زمینه های مشاوه قبل از ازدواج ، مشکلات خانوادگی ، مشاوره تحصیلی ، افزایش اعتماد به نفس و مهارت های ارتباطی آماده ارائه خدمات میباشد.
مشاوره تلفنی:9092301628
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی :خانم طلایی
سعادت اباد.میدان کاج. خیابان 27 پلاک4 طبقه 4 تلفن 88686141

ممنون سعی میکنم استفاده کنم

یک زن جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 17:00 http://sozosazekzan.blogfa.com

عزیزم بازیگوشی پسر بچه ها چیز جدیدی نیست. شک نکن مشکل هوشی نداره ولی عوامل حواس پرتی زیاد دورو اطرافش هست.
گاهی اوقات خوب که نگاه کنیم میبینم رفتار بیمار گونه یبعضی مردها ریشه های عمیقی داره.
مرد شناسنامه ای شما پدرش هم همچین رفتاری داشته
مرد شناسنامه ای من مادرش زن بیمار ی بوده و اینقدر سخت گرفته و جیز و ممنوعه راه انداخته که خودش بستر نامساعد رو هموار کرده.

راستش مردها برای توجیه خودشون همه چی میگن. عتیقه وقتی رفته بود خواستگاری گفته بود زنم خیلی بی ابرو. برادر زن هام همه ازاذل و اوباش هستن.
من اگه بی ابرو بودم که اون جرات نمیکرد از این غلطا کنه.
دوست گل من خاینین موجودات حقیری هستن.

سلام عزیزم باید وقت بیشتری برای شیرین عسل بذارم البته این که کارهای افراد ریشه در گذشته داره بحثی نیست ولی بی تعهدی خود ادم هم خیلی مهمه واقعا که خائنین موجودات حقیری هستن و از هر طریقی میخوان خودشون توجیه کنن حتی بقیمت خراب کردن بچه شون

زنده شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 11:34 http://blacklotus3.mihanblog.com

ممنون

رویا بانو یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 15:10 http://WWW.ROYABANOO.BLOGFA.COM

سلام عزیزم. اولا که قدم رنجه فرمودید تشریف آوردید وبلاگ من.
در مورد این پست هم بگم عجب فرزندان شیطونی داری شما. ولی اسم کلاس خصوصی رو نیار که حالم بد میشه. طق تجربه ای که از این جور کلاسا دارم پسر شما فقط یه کم بازیگوشه. من یه شاگردی عین ایشون داشتم و یه جورایی علت یابی هم کردم. انقدر عادتشون نده به کلاس خصوصی و جبرانی و از اینجور چیزا. باید تمام تلاشش رو سر کلاس بکنه تا درس رو بفهمه. می دونی عادت کرده که همیشه یه فرصت دیگه هم داره و این خوب نیست.

سلام رویا جان من از شما تشکر میکنم که لطف کردید بهم سر زدید این پسر من عاشق فیلم و تلویزیون ولی رویا جان این مدارس غیر انتفاعی متاسفانه غیر از یک تعدادی که شناخته شده شدن اصلا معلم های توانایی نمیارن از وقتی که کلاس خصوصی رفته سر کلاس هم درس متوجه میشه امیدوارم دیگه نیازی نباشه چون این خانم واقعا زحمت کشیده واساسی بهش یاد داده

یه زن یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 21:02 http://1-zan.blogsky.com/

سلام
خوشحالم از آشنایی با وبلاگتون.
روزگارتون سپید.

سلام ممنون ایام به خوشی

ن دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 10:35

از قدیم قدیما گفته اند بی خبری و خوش خبری
مثل اینکه خدا را شکر زندگی بر وفق مراد است که دیگه این دور و بر پیدات نمی شه
در پناه حق باشید

سلام اقای نون ممنون که بهم سر میزنید امروز یک پست گذاشتم و اوضاع و احوال یک ماه نوشتم من هم برای شما وخانواده تون بهترین ها رو ارزو میکنم

یه مامان مهربون دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 10:52

سلام عزیزم یه خبری از خودت بده نگرانتون هستم.

سلام گلم چشم

عسل نصیری دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 22:41

سلام به شدت به کمک روحیتون نیازدارم

سلام عسل جان نگران شدم الان میام وبت ببینم چی شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد