هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

سال 98 و نیمه اول 99

با سلام به دوستان عزیز.پارسال برای من اوضاع خوب نبود. خودم که با شکستن و در رفتن دستم تمام سال تو فیزیوتراپی گذروندم .خوشبختانه خیلی خوب شده فقط یکم درد داره. وباید با ورزش سعی کنم کاملا خوب شه. بدترین اتفاق از دست دادن مادر عزیزم در 15 مهر ماه98 بود مادرم دوسال قبلش انژیوقلب کرد و فنر هم گذاشتن بعد از اون روز به روز ضعیف شد و کم اشتها خواهرم که مجرده مرتب دکتر گوارش ,کبدو... برد اونواع ازمایش انجام داد .اندوسکوپی,کلونسکوپی ..ِ. اکثرا هم میگفتن چیزی نیست اخرش فکر کردیم شاید سرطان داره به دکتر گفتم براش پت اسکسن از تمام بدنش داد اونم چیزی نشون نداد.  ولی مادر نازنیم روز بروز مثل شمع ای میشد بعد از. احساس کردیم. شکمش بزرگتر از حد معمول شده دوباره خواهرم برد بیمارستان بستری کرد اب شکمش کشیدن و بعد مادرم شب تو بیمارستان سکته کرد که بهش رسیدگی کردن و. حالش بهتر شد مرخص شد اومد خونه دیگه خیلی لاغر و ضعیف شده بود و همون شب تب کرد و دوباره بردن بیمارستان و دوباره بستری شد دوباره تمام ازمایش ها رو تکرار کردن اخرش هم گفتن احتمالا سل تخمدان داره و باید نمونه برداری بشه. خودش خواست که رضایت بدیم نمونه برداری بشه. جواب سل احشایی بود و باید داروهای. خاصی میخورد که اگه اول تشخیص میدادن 3 ماه میخورد خوب میشد شب تاسوعا مرخص کردن اومد خونه داشت تازه جون میگرفت . که رفتتش ازمایش خون داد شب من با پسرم تا 12 پیشش بودیم وقتی ما اومدیم خونه دوباره حالش بد میشه میبرنش بیمارستان و چند روز بعد برای همیشه از پیش ما برای همیشه رفت.بعد از چند ماه الان که دارم اینها مینویسم اشکم میریزم.واقعا هیچکس تو این دنیا جای مادر برای ادم نمیگیره حالا باید تا اخر عمر با این درد زندگی کنم. بعدش هم که این کرونا حال همه مردم. و همچنین ما رو گرفته تنها دلخوشی این روزهای من رفتن به پارکی تومحلمون که حالت جنگل داره و کمی ارام میشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ملی چهارشنبه 22 مرداد 1399 ساعت 22:13

زهرا جان سلام خوبی
مدتهاست به من سر نمی زنی خدا مادرتو بیامرزه stronggirlmeli آدرسم هست من بچه دار شدم

ممنون عزیزم قدم نی نی مبارک باشه

حسام دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 13:27

خانم شما مادر فوق العاده ای هستید
و بینظیر
این رو از صمیم قلبم میگم
اما یخورده پسرهای عزیزتون رو بی مسئولیت بار آوردین
اما مطمنم مادر مدیر و شجاعی مثل شما میدونه چجوری اونها رو کم کم وارد مسئولیت کنه
خیلی به پسراتون حسودیم میشه
خیلی زیاد

تشکر .نهایت سعی میکنم. مسئولیت پذیر شن ولی متاسفانه موفق نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد