هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

ببخشد نبودم

سلام ببخشید خیلی وقته نمیرسم بیام چیزی بنویسم تو اداره خیلی کار داریم این رئیس جدید پوستمون کنده هر روز یک کار جدید میده و میگه فوری خدا بهمون رحم کنه این دوهفته یک هفته گنج زندگی رفته بود خونه عموش و رفته بود ویلا و  پسر عموش برده بود دیدن پدرش  کلی حرفها ی بی ربط بهش زده چون عموش هم  مریض شده بود پدرش هم اومده اونجا یکی دو روزی مونده وبه اونها میگفته که من هر روز میرم ساعت یازده صبح می ایستم جلو خونه خاله اش و می بینم راه می افته میره بیرون و شب دیر وقت بر میگرده۰۰۰۰ وقتی پسرم اومد خونه خیلی از دستش عصبانی بود حق هم داشت اخه ما اصلا خونه خواهرم نیستیم این مرد پارسال وقتی از مدرسه زنگ زدن بیاید بچه تون ببرید خونه حتی به خودش زحمت نداد  بلند شه و من خودم تنها رفتم موقع رفتن گفتم اگر اون زنیکه زنگ زده بود برای بچه اش اتفاقی اوفتاده با سر میرفت رفتم مدرسه بچه اوردم خونه حالابگذریم که وقتی پسرم رفته بود بالا گفته بود من به قبر پدر دیوسم خندیدم که برای  بچه اون زن پا شم برم اونجا شب قبل از اومدن پسرم ساعت یازده شوهرم زنگ زد و گفت که گنج زندگی اومده یانه و من گفتم که نه خونه برادرته شروع کرد که رفتم مدرسه با مدیر و معلم ریاضی دعوا کردم گفتم حق نداشتید با بچه من برخورد کنید سرش بشکنه من هم گفتم که سر ش کی شکسته که من خبر ندارم اول فکر کردم زده به سرش هر چند از اول هم عقل درست حسابی نداشت  هیچی نگفتم و فقط گوش کردم بعد هم گفت که تو موبایل پسرمون عکسهای مستهجن دیده که البته چون پسر و کنجکاو اقتضای سنش اشکالی نداره ولی عکس دو دختر حدودا ۳۰ ساله با ارایش انچنانی دیده  گویا تو رستوان بودن و تاکید داشت که من ته وتو ماجرا در بیارم و بهش گزارش بدم ( هنو ز تو توهم دستور میده) البته میگفت دوست دختر کم سنتر از خودش اشکالی نداره بهش گفتم این بچه همش تو خونه اس اگر دوست دختر داشت باید بره بیرون یا تلفن بزنه اینترنت هم که نداره پو ل هم که نداره تمام تابستون من براش دوتا شارژ ۵۰۰۰ تومانی خریدم که بیشترش برای جی پی اس استفاده کرده  خلاصه اخرش بعد ازتکرار چند باره همین حرفها تاکید کرد که رفتی مدرسه به روی خودت نیار من رفتم اونجا دعوا کردم تازه فهمیدم که  دیوانه نشده بخیال خودش یک راهی پیدا کرده که نفوذ کنه من احساس کنم اون نیست بچه ها دارن منحرف میشن فردا که گنج زندگی اومد همین ها عنوان کرد غیر از قسمت دوست دختر و از دستش شاکی بود و میگفت هر دفعه میرم پیشش اعصاب من خورد میکنه همش از تو بد میگه حالاهم نوبت من رسیده طلاق بگیر از دستش راحت شیم گفتم عزیزم بذار کارهای مدرسه ات انجام شه کارهام سبک شه یک فکری میکنم من نمیدونم کسی که تقریبا ۶ ماهه زن وبچه هاش ول کرده حتی نخواست خونه جنوب شهرش خالی کنه بریم توش و ریالی خرجی نداده البته گاهی یک پولی به پسر بزرگم در حد ماهی پنجاه تومان میده و یک جفت کفش هم این دفعه اخر خریده و حتی نمیدونه ما کجا زندگی میکنیم چطور اینقدر رو داره که میاد و اینطوری حرف میزنه کاش فکر نمیکردم بعد از دوماه که تماس گرفته دیوانه شده که این حرفها میزنه جوابی که لیاقت داشت بهش میدادم ۰

نظرات 8 + ارسال نظر
مهتاب2 دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:29

زهراجان درسته که زندگی خودته وخودت بهتر از هرکسی میدونی چی به نفعته؟ ولی به نظر منم طلاق بهتر از زندگی اینجوریه. دیگه اعصابت بابت بعضی چیزا خراب نمیشه. این که دائما فکر میکنی شوهرت برای اون چیکار کرده وبرای بچه هاش نکرده. بذار از زندگیت کاملا بره بیرون. این اسم تو شناسنامه به چه درد تو وبچه هات میخوره؟

سلام مهتاب جان ممنونم که نظر دادی میدونی حتی در صورت طلاق باز هم متاسفانه مقداری ارتباط بخاطر بچه ها وجو دداره میخوام طلاق توافقی بگیرم که شوهرم نمیاد باید وکیل بگیرم بره دنبال کارهام اسمش بدردم نمیخوره چون همین الان هم لابد تو ساختمان فکر میکنن که شوهرم مرده یا طلاق گرفتم

عرفان دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:40 http://dastforosh.blogsky.com

با این سن وبلاگ داشتن برای من خیلی جالب بود.

سلام وبلاگ شما هم جالب بود

مینا دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:45

من امروز شما رو پیدا کردم - بچه ها رو قاطی دعواهاتون نکنین . ظرفیت فکری اونا با من و شما خیلی فرق می کنه -بجای اینکه پسر گلت بشینه دائم فکر کنه کی راست میگه یا حق با کیه -بهش فرصت بده برای زندگیش برنامه ریزی کنه - یا حتی رو یا پردازی کنه .مهم نیست باباش چی میگه -سعی نکن به نفع یا برعلیه شوهرت حق به جانب بگیری . چون اگه بچه ها صدمه ببینند اونوقت دیگه هیچی براشون مهم نیست - کاسه کوزه ها سر اونی میشکنه که دم دسته - بعد تمام زحماتت به باد میره . یه خونه اروم براش درست کن - بذار روی درس تمر کز کنه - اینا برای اینکه وارد اجتماع وحشتناک و در گیری ها ی ما بشن خیلی جوانند . تو رو خدا در گیرش نکن . من همیشه اینو به بچه هام میگم که مردم پولاشونو جمع می کنن میرن تفریح و استراحت و ..... اونوقت ما بشینیم تو خونه هی حرص بخوریم که کی چی گفته - گور باباشون . خودت هم از زندگیت لذت ببر - اگه سرت درد می کنه برای کل کل کردن که خوب میرفتی باهاش زندگی میکردی !!!! نون خودتو می خوری و بازم اینهمه حرص روش !!!!! مردها وقتی کم میارن قیافه حق به جانب می گیرن که یعنی بعله !!؟؟ ما هم گ ...... هستیم !!!!رفته دنبال کیف و تفریحش -حالا پشیمون شده و قیافه حق به جانب میگیره که یعنی بعععععععععععله - ما هم هستیم ؟؟؟؟ تا حالا دقت کردی وقتی یه خواب خوب می بینیم - وقتی بیدار میشیم چقدر سر کیفیم- چون اون خوابو واقعی تصور می کنیم - حالا تو هم تصور کن که شر یک نکبت از زندگیت کم شده واز ازادیت داری لذت می بره - اونقدر تصور کن تا واقعی بشه .حتی از قدم زدن تو پارک و خوردن یک بستنی هم میتونی به اندازه یک مسافرت خارجه لذت ببری - امتحان کن - نتیجه میده .می بوسمت .

سلام مینا جان ممنون از اینکه خوندی ونظر دادی باور کن من تمام سعی ام کردم که بچه ها قاطی این ماجرا نشن ولی پسر بزرگم چون اطلاعات کامپیوتری و موبایلیش زیاد و شوهرم هم اینقد ر بی مبالات بوده که اس ام اس گندش رو پاک نمیکرده و موبایل میداده بچه براش مطالب مختلف و اپ دیت کنه بچه هم اونا خونده و وارد ماجر ا شده اوایل هم به من چیزی نمی گفت من سعی میکنم راجع به پدرش حرف نزنم ولی وقتی اون حرف میزنه مانعش نمیشم بلکه تخلیه روانی شه سعی کردم ببرم پیش مشاور ولی نمیاد خودم رفتم ودارم مدارا میکنم امیدوارم با رفتن به مدرسه جدید کمتر به کارهای پدرش فکرکنه توصیه هات هم سعی میکنم به کار بگیرم من هم میبوسمت

عسل نصیری دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 14:55

سلام عزیزم وای من هردفعه حرفات درموردشوهرتو میخونم اعصابم خورد میشه اخه چشه یادست از سرتون برداره بره پی همون معشوقش یا ادم بشه ودست از اینکاراش برداره وانقد شماوپسرهاتو اذیت نکنه اخه اگه ادم پشت سرپسرخودش این همه حرف دربیاره از دیگران باید چه انتظاری داشت

سلام عسل جان متاسفم که اعصابت خرد میشه با خوندن قصه غصه های من میدونی شوهرم برای خودش خیال های خوشی کرده بودکه همش سراب از اب در امده و حالا دست از پا درازتر چون اون ز نه بهش محل نمیذاره من و بچه ها هم دیگه نمیخوامیش اینطوری میکنه

ن دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 18:52

تمام نظرات مربوط به خانم ها هست
مینا به نظر من یک نظر منطفی گذاشته
حالا من به عنوان یک مرد اینو خدمتتون می خواهم بگم
آیا فکر می کنید اگه فرصت دیگری به او بدهید می تواند جبران کند
اگه چه فکر می کنم مردی که تنش به خیانت به تن دیگری خورده باشد احتمالش کم است که بر گردد و آدم بشود
ولی وجود این دو بچه یک مقدار نگران کننده است اگر چه این امکان هم هست که اونو الگوی خودشون فرار بدهند که بابای ما بله ما چرا نه
خدا وکیلی تصمیم گیری سخت است
تازه من فکر نمی کنم که او به هیچ عنوان با طلاق موافق باشد و فانون هم از او حمایت می کند

سلام ممنون از نظرتون میدونم که قانون از اون در مسئله طلاق حمایت میکنه ولی نه قانون و نه هیچکس دیگه نمیتونه من رو مجبور کنه که با اون زندگی کنم از وضعیت الان که نمی بینمش راضیم دیگه کاری براش انجام نمیدم و تلفن ها و اس ام اس هاش رو نمی بینم که خودم و بچه ها ناراحت بشیم در مورد فرصت دادن باید بگم که من حق دارم کل ماجرا رو بدونم اینکه چرا اینهمه پول میداده ومیده و اینکه رابطه شون در چه حد و چه مدت بوده و اینکه الان در چه مرحله ایی (مثل اینکه چون پولی نداره خانم هم تحویل نمگیره) و شرایط من عملی کنه خونه گرفتن حق طلاق و اینها مستلزم اینکه ایشون واقعا پشیمون شده باشه و بخواد جبران کنه که عملا من چیزی نمی بینم و حاضر نیستم دیگه همه چیز رو تامین کنم که اسم شوهر برام یدک بکشه ولی متاسفانه می بینم اون حتی الان این رو میخواد۰

یک زن سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 12:04 http://sozosazekzan.blogfa.com

عزیزم فقط میتونم بگم لعنت به مردهای اینجوری.
شوهر تو به یک شکل. مال من رفته غلط کرده حالا هی میگه تو باعث شدی من برم سراغ یک دختر پایین هرزه.و...........
خدا به مت ارامش بده.
هرچند اگه ارامش خدا نبود. قسمتی از ستا رالعیوب بودنش در وجود ما نبود حالا خل شده بودیم رسما.

سلام واقعا لعنت به مرد و زنی که قدر زندگی مشترکش نمیدونه و میره دنبال خیانت بعد هم همه رو مقصر میدونه بخصوص همسرشو ن من ازخدا برای همه مون ارامش و صبر طلب میکنم

ن سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 19:05

همسری اگه از من دلخور می شد که معمولا دلخوریش احساسی بود نه منطفی البته اینو از خودم نمیگم بچه ها هم همشون میگن مامان منطقی نیست
برای اینکه این قهر زیاد طولانی نشه یک نامه براش می نوشتم معمولا این نامه ها آبی بود بر آتش
حالا اگه اون بیاد کل ماجرا را نوشته بهت بده افاقه می کند یا نه
برداشت من اینست که شما اماده بری بخشیدن او هستید و یک حس کنجکاوی زنانه دارید که می خواهید آنرا ارضا کنید که حق شماست

سلام اقای ن ممنون که می خوندید و نظر میدید متاسفانه همسر من هل حرف زدن نبود شما کار خوبی میکنید ادم تا خواسته طرف مقابل ندونه مسلما نمیتونه درست تصمیم بگیره و عمل کنه هر وقت هم من حرف میزدم راجع به خواسته هاش میگفت هرجور خودت راحتی مثل نوع غذا ۰۰۰مگفت هر طور خودتراحتی ممنم تقرییا غذاهایی که باب میل اون بود درست میکردم خیلی هم بد غذا بود یا موارد دیگر مثلا اگر میخواستیم به ویلا خواهرم بریم میگفتم اگر مایل هستی بریم اگر اذیت میش نریم ولی اون همیشه به من تحمیل میکرد بهر حال من مهمترین چیزی که بین یک زن و شوهر هست اعتماد دوطرفه رو نسبت به اون از دست دادم از اینکه می بینم سعی ۱۷ ساله برای داشتن یک زندگی همراه با تفاهم بر باد رفته و فقط بخاطر هوس اون خیلی ناراحتم ولی این روزها فکر میکنم ایا ادامه این زندگی یک اشتباه وحشتناک نیست ۰

یه مامان مهربون شنبه 25 شهریور 1391 ساعت 08:33

سلام عزیزم مردهای اینجوری کلا تو توهمن و انگار خودشونم گندکاریهای خودشون رو باور ندارن یا فکر میکنن اتفاق مهمی نیفتاده امیدوارم خدا بهتون آرامش بده و قلبت آروم بگیره و هر چی خیره پیش روی شما و گل پسراتون بذاره.

سلام مامان مهربان حق با توست انگار اصلا گندی که به زندگی زدن نمی بینن ممنون از دعای خیرت من هم برای تو دختر گلت بهترین ها رو ارزون میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد