هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

ای روزگار

سلام دوستان خوبمَ. اوضاع واحوال تقریبا خوبه .تو اداره تقریبا سه هفته اس که رئیس قسمتمون عوض شده و از دست اون رئیس طلبکار و عصبی راحت شدیم ۰ جالب بود که حتی برای امضاهایی که میکرد از ما طلبکار بود وقتی هم بهش میگفتیم که خوب ما هم مثل بقیه اداره که شما میگید هر کاری که مربوط به قسمت هایی دیگه اس به اسم رئیس اون قسمت بزنیم میگفت نه نمی خواهم جنجال بشه ۰ اگر در مورد اشپزی یک موقع چیزی میگفتم فوری میگفت که خانم من هم  خیلی بهتر از شما درست میکنه کلا رو اعصاب بود حتی بعداز من یک چیزی راجع به مدرسه بچه ها میگفتم با وجودی که  ارتباطات هم تیره وتار بود سریع گفت مگه خانم بچه هاتون امتحان نداران پسر من بعد از تعطیلات عید امتحان داره . گفتم نه از هفته بعد شروع میشه .حالا هم که رفته هرروز میشنویم که پشت سرمون حرفهای بی ربط میزنه ۰ البته کل اداره می شناسنش . 

 

 اینروزها بچه ها امتحان دارن . این پسر بزرگم هم عشق رفتن به اون ور ابه یک معلم هم داران که مدتی اون ورها بوده تازه برگشته به این پسر ما گفته که میتونم برات جور کنم بصورت غیر حضوری( مجازی ) دریکی ازدانشگاههای اون ور اب ثبت نام کنی و سربازیت هم بری و بعد که لیسانس گرفتی۰ خیلی راحت میتونی بری اون کشور  من اول زیاد جدی نگرفتم ولی خودش تحقیق کرد و دید که صحت داره برای ثبت نام هشت هزاز دلار میخواست که پدرش گفته بود من فیش حج عمره ام میفروشم ولی چون کفایت نمیکرد پسرم گفت مامان تو هم اگر حاضر شی فیشتو بفروشی پول جور میشه مو نده بودم چیکار کنم . نهایتا گفتم باشه نمیخوام بعدا بگه تو مانع شدی. چند روز پیش قرار شد بریم دفتر خانه و کار فروش فیش ها تمام کنیم من از اداره مرخصی گرفتم و با ماشین رفتم خوشبختانه بر خلاف تصورم جای پارک خوبی  پیدا کردم وقتی وارد دفتر خونه شدم دیدم پسرم با پدرش نشسته سلام کردم نشستم و به پسرم گفتم سرت اینورهم کنی طوری نمیشه از رفتار ما فکر کنم اقای که داشت سند تنظیم میکرد متوجه شد که روابط حسنه نیست و وقتی نگاهم بهش افتاد.داشت میخندید ۰  امضاها کردیم واقای اژانسی که فیش ها خریده بود گفت چند روز باید شناسنامه و کارت ملی مون دستش باشه اونها بهش دادم گفتم خدا حافظ و سریع اومدم بیرون حالا کلی دردسر کشیدم تا برسم اداره بماند تو پارکینک اداره هر چهار طبقه گشتم تایک جا پارک پیدا کردم ( خوشبختانه)  حالا جالب از اقای مثلا همسر بشنوید که با اون برخورد اولیه توقع داشته من تحویلش بگیرم به پسرم گفته مامانت چرا اینطوری کرد ما رو تحویل نگرفت خوب ما که میخواستیم بریم نزدیک محل کار اون دلار بگیریم می رسوندیمش . اون گفته مامانم با اژانش اومده بود و برگشته ( چون قبلا بهش گفته بودم که وسط روزه اژانس میگیرم میام۰ 

 

حالا  پسرم میگه مامان چرا ناراحتی بابام که خودش پول فیش ها رو داده بود گفتم اگر من این مدارک از دسترس پدرت دور نگرده بودم که همان موقع می فروخت میداد به اون زنیکه . بعدش هم من که ندار نیستیم اگر قسمت باشه خودم فیش ازاد میخرم میرم مکه . راستش بخواهید این پسرم خیلی ناسازگار  یک موقع هایی که خونه نیست احساس راحتی  میکنم البته سعی میکنم این رو تو رفتام نشون ندم یک موقع هایی فکر میکنم دارم افسرده میشم ادم وقتی بر خلاق اون چیزی که میخواد زندگی میکنه تا یک جایی تحمل داره . این هم خونه بودن بایک گربه و اینکه این بچه حاضر نیست باما بیاد جایی تمام زندگی من تحت تاثیر فرار میده نه میتونم برنامه ایی برای تفریح دست جمعیمون بذارم اگر خودم و شیرین عسلم بریم دلم میمونه پیش این بچه ویا پا میشه میره با پدر و پسر عمو و دوستش احسان ( همون که رفته بود امریکا تازگیها برگشته صاحب گربه) بعد ما میونیم با گربه چکار کنیم چون زبون بسته نمیشه تشنه و گرسنه بذاریم بریم بیرون مدت طولانی . حالا چند روز پیش گنج زندگی میگه مامان چکار کنم تو خوشحال بشی گفتم این گربه از این خونه ببر بیرون تا من از بوی گندش دیوانه نشدم میگه مامان حالا من یک گربه اوردم ها 

خلاصه موندم چکار کنم 

پی نوشت : تو ماجرا فروش فیش ها به گنچ زندگی گفتم تو هم برای من یک کاری بکن گفت چی گفتم به پدرت بگو اجازه خروج از کشور بده( البته اون موقع قرار نبود فیش حح خودم بفروشم) بعدا اومدگفت که بابام میگه اگر مادرت هم فیش شو بفروش پول تو جور شه  من هم اینکار میکنم گفتم من برای مکه میخواستم ۰حالا نمیدونم اینکار بکنم حج تمتع که دیگه نمی توانم برم حداقل حج عمره برم ۰ یا مسافرت خارج از کشور برم ۰ تا بتوانم تصیمم نهایی برای زندگیم بگیریم

نظرات 4 + ارسال نظر
زیتون چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 ساعت 11:49 http://zatun.blogsky.com


وقتی مواد شیمیائی وارد بدن میگردد ومسیر خود را ادامه میدهد تا به مغز برسد وفوری ما را بکشد سلول های مختلفی فعال می شوند تا آن ماده شیمیائی را مهارکنند و راه ورودش به مغز را ببندند وآنرا درخود نگه دارندکه به مغز یعنی فرمانده بدن نرسد به این سلول ها سرطانی یا دهقان فداکاربدن می گوئیم
اینها نیاز به شیمی درمانی ندارند تا نابود شوند بلکه باید ازطریق خام خوری بمدت یک ماه وتکدانگ (تک پز)خوری مثل نخود که با یک جوش می پزد یا باقلا و لبو و شلغم و....به فعالیت اصلی خود برگردند یعنی سلامتی تامین شود
به امید اراده ای محکم برای استفاده ازتغذیه سالم وارگانیک(طیب )یاایها الذین امنوا کلوا من طیبات ...
توکز محنت دیگران بی غمی ،نشاید که نامت نهند آدمی
اگرمتوجه بشی یکی سرطانی است یا دیالیزی است یا دیابت دارد یا بیماری بهجت دارد یا فشارخون بالا یا چربی یا سنگ کلیه یا گرفتگی رگ های قلب یا عفونت فیبروم وکیست یا ...چکارمی کنی ؟تا با غذا درمان گردد ؟
بگو درمرکز درمان بدون دارو (انجمن بین المللی تغذیه درمانی )به شماره 77161827درتهران باحکیم حسنعلی قنبری که خودش 13سال سرطان داشته وظرف چند ماه تغذیه درمانی کرده خوب شده تماس بگیرید یا به سایت پرفسور غلامحسین خورسند خرمشهری (تغذیه درمانی هلند )رجوع نمایند
khorsand.org
درسایت مذکور باایمیل فرم زیر را پرکنند
http://www.khorsand.org/nl/form_a.htm
تا بیماری صعب العلاج خود را ان شاءالله با تغذیه درمان نمایند
http://cafebazaar.ir/app/com.example.anjir/?l=f
لینک فوق سنجش طبع وغذای سازگاربا طبع مختص گوشی اندروید برای پیشگیری ازسکته مغزی وجوش وامراض طبع سرد

سلام زیتون عزیز ممنون از اطلاع رسانتون

عسل نصیری پنج‌شنبه 1 خرداد 1393 ساعت 00:39

سلام زهرا خانوم عزیزم امیدوارم پسرت تصمیم درستی گرفته باشه وایشالا موفق بشه از پدرش صحبت نکنین که بدم میاد اعصابم خورد میشه

سلام عسل جان، من هم امیدوارم که تصمیمون درست باشه و کلاهبرداری از اب در نیاد0 ببین من چی کشیدم بعد از دوسال مجبور شدم ببینم . البته عسل سگ محلی که کردم فکر کنم حالش جا اومد 0

ن جمعه 2 خرداد 1393 ساعت 20:11

همون محضر رضایت نامه را از شوهرت می گرفتی بالاخره تنور داغ بود
بر عکس پر من هیچ علاقه ای برای خارج رفتن ندارد
معمولا این طور تصمیم های یک ریسک است اون هم تو این کشور که کلافه برداری اش مثل آب خوردن است

سلام .حق با شماست باید اینکار میکردم ولی متاسفانه پسرم عجله داشت و مجبور شدم شناسنامه و کارت ملی بهش بدم دیگه مدرکی نداشته ام برم برای گذر نامه اقدام کنم نمیدونم شاید به علت سریع پیش اومدن و عجله پسرم ابتکار عمل نتونستم به خرج بدم 0 درمورد کلاه برداری حق باشماست ولی این بچه من کلافه کرده خدا کنه کارش درست شه شاید یک کم اخلاقش بهتر شه0

ملی چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 13:08

اکثر بچه تو این سن و سال اینطوری میشن بچه های خواهر من هیچوقت باهاش هیچ جا نمی یان تازه خواهرم حق نداره بپرسه کجا بودین؟
به نظر من طبیعی اه
ولی اجازه خروج رو حتما بگیر.

سلام ملی عزیز ، نمیدونم دوستم هم که دوتاپسر دانشگاهی داره میگی موقتی دوباره بعد از یک مدت خوب میشن امیدوارم همین طور بشه 0 سعی میکنم عزیزم اجازه بگیرم 0 البته با مسئولیت بچه ها فعلا جایی هم نمیتوانم برم 0

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد