هزاران زن مثل من
هزاران زن مثل من

هزاران زن مثل من

خانوادگی

سلام دوستان عزیز اوضاع احوال خوبه کمر دردم خوب شده  0بچه ها هم امتحانشون تمام شده0 از یک نظر خوبه که دیگه نگران امتحان نیستن و نیستم ازطرف دیگه کل برنامه زندگیمون بهم ریخته شب تا دیر وقت فیلم می بییین یا بازی رایانه انجام میدن و صبح تا شب هم خوابن البته امروز صبح که اومدم هردوشون بیدار بودن شیرین عسل برام چای درست کرد چند بار هم هفته پیش برام چای درست کرده بود میخنده میگه مامان راست میگن."گهی زین به پشت و گهی پشت به زین " کارنامه هاشون گرفتم هر دوشون قبول شدن .با نمره های تقریبا قابل قبول بیشتر نگران گنج زندگی بودم چون ۴تا از درسهاش سراسری بود و با توجه به اینکه من درس خواندنی ازش نمیدیم وقتی قبول شد خیلی خوشحال شدم . حالا شدیدا دنبال عکس دار کردن شناسنامه و گرفتن کارت ملی که بره گواهینامه بگیره دیروز که میبردمش مدرسه  ( کاری داشت ) گفت مامان بچه ها حتی پسرعموم پدرشون رفتن براشون کارت ملی گرفتن و بابام برای من این کار نکرد گفتم پارسال تابستون که رفتی دیدیش باید میگفتی برات میگرفت هرچند وقتی 15 سالت بود و باید این کار میکرد دنبال عشق عاشقی یا به عبارت بهتر ( زن000)بود 0   

28 خرداد تولد گنج زندگی بود گفت تولد نگیر 31 خرداد هم تولد دختر خواهرم بود . زنگ زدم رستوران رزور کردم برای جمعه ناهار رفتیم با مادر وخواهرها وخواهر زاده هام البته شیرین عسل هم اومد 0 گنج زندگی سر حرفش موند و نیامد بعد از ناهار اومدم  خونه خواهرم و کیک خریدم تولد گرفتیم .عکس گنج زندگی رو هم برای چند لحظه کنار کیک گذاشتن کلی خندیدم  کلا خوش گذشت 0 

هفته پیش رفتم خونه مادرم نگهبان ساختمانی که میساختم رفته 0 برادر بزرگم مجبور شده خودش بره بمونه  مقداری لوازم براش بردیم 0 خونه حالا که تمیز و کامل شده خیلی قشنگ شده فقط اتاق خواب ها کوچک شدن 0 طبقه اول هم که تک واحدی خیلی خوب بود هوس کردم برم خودم بشنیم . حالا ببینم چی پیش میاد وخدا چی برام رقم زده 0

نظرات 4 + ارسال نظر
محبوب یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 13:23 http://fanouserah3.blogfa.com

امیدوارم هر جا هستی سلامت باشی وخوشحال

سلام محبوب جان ممنون از لطفت شما هم انشاله همیشه خوب وخوش باشی0

ن دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 13:00

خدا را شکر همه چیز بر وفق مراد است
حالا بچه ها به جای اینکه شب ها بیدار بشینن و فیلم نگاه کنن خب روزا نگاه کنن شب ها بخوابن
حالا که مدرسه تعطیل شده باید سرگرمی براشون پیدا کنی مثل استخر و باشگاه و .....
همکلاسی داشتم خیلی با برنامه بود تابستون که می شد ما دنبال بقول معروف یللی تللی بود یم اون از این کلاس تقویتی به اون کلاس می رفت و درس سال بعد همان تابستونی تموم می کرد
نتیجه اش قبول شدن در رشته پزشگی دانشگاه تهران شد الان هم یکی از متخصصین مغز و اعصاب بنام تهران است

سلام ، متاسفانه اکثر بچه هایی که دور برم هستن ( همکارها دوستام همسایه ها) همین طور شب زنده دار شدن البته الان اوضاع بهتر شده امروز رفتم براشون کارت باشگاه اداره مون گرفتم که هم میتوان برای شنا برن و هم ورزشهای دیگه فقط میسرش برامون دوره 0 با شیرین عسلم هم صبحت کردم تابستان بره کلاس تقویتی ریاضی فقظ مشکل اینه که هنوز رشته اش کاملا مشخص نکردیم 0 اکثر ادمها موفق جامعه مثل این دوست شما با برنامه ریزی و زحمت تونستن به مدارج عالی تحصیلی برسن 0 پسر بزرگم که درسش تمام شد امیدوارم اون دانشگاه امریکایی که از راه دور ثبت نام کرده کلاهبرداری نباشه 0 وبتوانه اون جور که میخواد درس بخوانه و زندگی کنه البته اینجا هم دانشگاه شرکت کرده امیدوارم رشته خوبی قبول بشه ممنون از حضورتون

ملی سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 11:44

زهرا جان اگه بری پیش مامانت فکر کنم برات بهتر باشه دور و برت شلوغ تر میشه احساس بهتری پیدا میکنی
این خونه کلا مال مامانته؟
اگه مال مامانت باشه که خیلی بهتره
زهرا جان راستی به فکر خرید خانه هم باش هرچند کوچیک ولی وقتی خونه مال خودت باشه خیالت راحت تره
مراقب خودت باش

سلام ملی جان ، از خیلی جهات پیش مادرم بریم برام خوبه ولی ازچند چهت هم مشکل دارم یکی بچه ها هستن دومی پدرشون که نمیخوام دیگه مشترک بودن با خانواده ام باعت سوء استفاده اونها بشه 0( مثلا شوهره بدونه ما اونجا هستیم پاشه بیاد اونجا دردسر درست کنه) 0 راجع خونه هم نصف خونه ما منه و نصف اش مال مادرم اینه حالا میخوام کلا اپارتمانهایی که بهم میرسه بدم رهن و با مزایای پایان خدمت ام که پایان امسال هست یک اپارتمان بخرم که از اجاره نشینی هم نجات پیدا کنم حالا ببینم خدا برام چی رفم میزنه

ملی پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 19:26

وای زهرا جان چقدر برات خوشحال شدم نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی فهمیدم خونه مستقل داری آفرین به تو آفرین. تو نمونه ی زن شیر زنی ی زن بادرایت
خداروشکر خدارشکر

سلام ملی جان ، متشکرم از این همه محبت که نسبت من داری .ما خانمها باید خیلی حواسمون جمع باشه و احساساتی برخورد نکنیم من خودم موقع خونه خریدن میخواستم نصف خونه رو به اسم شوهرم بزنم ولی یکی از دوستام گفت اینکار نکن تو که از اینده خبر نداری خدا خیرش بده وگرنه الان کلی گرفتاریی داشتم0

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد